اصلان قودجانی*
مقدمه: ترجمه «سرمایه در قرن بیستویکم» عملا در تاریخ ۲۰ دی ۱۳۹۳ به بازار آمد. نخستین به اصطلاح نقد درباره آن در تاریخ ۲۷دی – فقط یک هفته پس از انتشار کتاب – در یکی از سایتهای اینترنتی پدیدار شد. نویسنده آن مطلب علاوه بر ذکر مواردی درباره ترجمه، برای توصیف نویسنده مقدمه ترجمه نیز عباراتی مانند «ملغمه غریبِ نئولیبرالیسم و انقلاب فرهنگی»، «خودشیفتگی یک روشنفکر دینی در حوزه اقتصاد»، «محصول انقلاب فرهنگی و پیوند نامیمونش با اقتصاد نئوکلاسیک» و مصداق «آرمانخواهی در برهوتِ پایان ایدئولوژی و تفوق نئولیبرالیسم» را به کار برده بود. به آن نقد پاسخی ندادم؛ زیرا فاقد مولفههای یک نقد واقعی بود و بسیاری از اشکالات مطرحشده در آن، سلیقهای و فاقد استدلال بودند. البته نویسنده ظاهرا بدون نفع شخصی مادی، سخن گفته و بیشتر نگران حراست از مرزها و دستاوردهای ایدئولوژیک مارکسیستی بود. همچنین پاسخدادن به همه نقدها، شائبه نقدناپذیری و حساسیت بیش از اندازه را پدید میآورد و شاید منجر به سلسلهای از نوشتارهای بیحاصل شود. چند روز بعد از یکی از رسانهها تماس گرفته و درخواست پاسخ به نقد را مطرح کردند. من حدود پنجدقیقه علت امتناع از پاسخگویی را توضیح دادم و عجبا که چند روز بعد، حرفهای من در آن مکالمه تلفنی را به عنوان پاسخ نقد منتشر کردند!
سپس دکتر ناصر زرافشان در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۹۳ در یکی دیگر از سایتها گفته بودند که ترجمه سرشار از غلط بوده و مقدمه نویسنده نیز دچار پریشانگویی شده است. وی در آنجا ضمن گفتن این جمله که «ترجمه مسابقه نیست» به صراحت حرف خود را اینگونه تمام کرده بود که: «به این ترتیب ترجمه من از این اثر تا چهار ماه دیگر به بازار خواهد آمد». آقای زرافشان سپس در مقاله خود در «شرق» در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۹۳، نیز برای مترجم نخستین ترجمه، بارها از عبارات و طعنههایی مانند «مترجم فاضل»، «استفاده فرصتطلبانه از یک کتاب»، «مترجم و ناشری فاقد صلاحیت»، «تلاش برای موجسواری»، «بیماری زشت»، «غوره نشده مویز شدن»، «تلاش مترجم و نویسنده مقدمه کتاب برای گرفتن عکس یادگاری با پیکتی»، «تعرض به مارکس حتی در جشن عروسی مادربزرگ جنیفر لوپز با هدف پیامدادن به مراجع ذیربط که ضدمارکسیست هستند» و از این قبیل استفاده کرده، در پایان مینویسد: «هنوز ترجمه بهدردبخوری از این کتاب صورت نگرفته و لازم است این کار انجام شود» که آشکارا به ترجمه خودشان اشاره کرده و از آن سخن گفتهاند. چون این اظهارنظر از جانب یکی دیگر از مترجمان کتاب مطرح شده، احتمالا شائبه وجود انگیزه منافع شخصی و مادی و تخریب رقیب را به ذهن متبادر کرده و اینکه در یک رسانه رسمی پرتیراژ منتشر شد، تهیه پاسخ به آن، غیرمنطقی یا نابردبارانه نبود. ترجمه ایشان نیز – هرچند بسیار دیر- به نشر خواهد رسید و احتمالا برای آن نقد نوشته خواهد شد. امیدوارم که من نویسنده چنان نقدی نباشم یا اگر نقدی بر آن نوشتم، از انگیزههای مرتبط با منافع شخصی یا تخریب رقیب دور مانده در نقد خود پاکی و بیغرضی پیشه کنم.
۱. ادب و انصاف
طبیعی است که در هر نقدی انتظار داشته باشیم اصول نقد و ادب، رعایت شوند. چه خوب بود آقای زرافشان که عضو کانون نویسندگان ایران و از تلاشگران سیاسی و اجتماعی و مورد احترام هستند، در قضاوت خود از مسیر ادب و انصاف دور نشده، در این دوران سخت که بر جامعه امروز میگذرد، به بازتوزیع ناراستیهای زمانه نپرداخته و داغ درد بیاخلاقی را تازه نمیکردند. کاش ایشان همان رویه نویسنده مقدمه کتاب را رعایت میکردند که اگر اندیشه مارکس را در آن مقدمه نقد کرد، درباره فضایل و محاسن او نیز سخن گفت و حتی در مواردی به شکلی مبالغهآمیز، زندگی وی را همچون زندگی قدیسان، سراسر عشق و فداکاری توصیف کرد. در ضمن در حال حاضر، «مارکسیستبودن یا نبودن» اصلا در زمره دغدغههای «مراجع ذیربط» نیست و کسی با اعلام «ضدمارکسیستبودنِ خود» به هیچگونه موهبتی نزد به قول ایشان «مراجع ذیربط» نمیرسد. برای اثبات این گفته میتوانند مزایا و مواهب دستاندرکاران نخستین ترجمه این کتاب را – نزد «مراجع ذیربط» – بررسی کنند.
با صداقت بگویم که از این نحوه نقد، آن هم از یکی از اعضای کانون نویسندگان ایران که نوشتهاش میتوانست الگویی برای نوآموزان قلمروی اندیشه باشد، به حیرت افتادم. خوشبختانه تصمیم نگرفتم که از لحن توهینآمیز، الفاظ سخیف یا طعن و کنایه استفاده کنم؛ زیرا این رویه علاوه بر دوربودن از روال نقد و پاسخگویی به نقد و علاوه بر ایجاد احساس کراهت و ناپسندی در مخاطب و خواننده، همچون دامی است که شخصیت نویسنده یا گوینده را- هرچند به شکل تدریجی و ناخودآگاه- دگرگون کرده و روند رشد وجودی و اجتماعی او را معکوس میکند؛ به ویژه که در رسانههای عمومی و با مخاطبان پرشمار مطرح شود.
۲. گاهشماری «سرمایه در قرن بیست و یکم»
مرداد ۱۳۹۲: نسخه اصلی کتاب به زبان فرانسه منتشر میشود. توماس پیکتی شخصا از آقای گلدهمر- از مشاهیر ترجمه در ایالات متحده – میخواهد که ترجمه کتاب را به زبان انگلیسی انجام دهد و حق انحصاری ترجمه به انگلیسی به ایشان تعلق مییابد.
فروردین ۱۳۹۳ (هشتماه بعد): نسخه انگلیسی کتاب با ترجمه آقای آرتور گلدهمر منتشر میشود.
۱۸ دی ۱۳۹۳ (۱۷ ماه بعد از انتشار متن فرانسوی): رونمایی از نخستین ترجمه کتاب به فارسی انجام شد. کل فرآیند از شروع ترجمه تا ویراستاری نهایی و چاپ، هشتماه طول کشید.
۱۲ بهمن ۱۳۹۳ (۱۸ ماه بعد از متن فرانسوی): آقای زرافشان به ترجمه نخست، حمله کرده و خبر از انتشار ترجمه خودشان در تاریخ چهار ماه پس از آن دادند (که اگر واقعا در آن تاریخ صورت گیرد، ۲۲ماه بعد از نسخه فرانسوی خواهد بود).
از نخستین روزهای ورود کتاب اصلی به بازار، نقدها و تفسیرهای بیشماری از آن به زبانهای غیرفارسی نوشته شده و معدودی از آنها نیز به فارسی ترجمه شدند. پرفروشترین کتاب غیرداستانی جهان، ذهن بسیاری از مشتاقان فارسیزبان را نیز به خود مشغول کرده بود ولی صرفا چند نقد و توصیف مختصر در دسترس آنان قرار داشت. آیا ترجمه چنین کتابی نباید در بازه زمانی منطقی در اختیار خوانندگان قرار گیرد؟ آیا کتابی که متکی به آمارهاست و شاید آمارهایش به زودی روزآمد گردد، یا کاملتر شده مباحث جدیدی به آن افزوده شود، نباید در مدتی حتی طولانیتر از آنچه که شایسته است، مثلا یک و نیم سال بعد، در اختیار فارسیزبانها قرار گیرد؟ آیا آقای زرافشان که ترجمه را حتی از متن فرانسه انجام میدهند و به این ترتیب هفت ماه نسبت به مترجمان از زبان انگلیسی از تقدم زمانی برخوردار بودهاند، باید دست روی دست میگذاشتند و پس از آنکه دیگران، ترجمه و نشر کتاب را انجام دادند، دیرتر از همه شروع به ترجمه میکردند و سپس دیگران و کار آنها را به «شتابزدگی، نفهمیدن زبان انگلیسی، عدم آشنایی با مفاهیم اقتصادی و غیره» متهم میکردند تا مانع فروش ترجمههای قبلی شوند؟ یا اگر ایشان ترجمه خود را زودتر شروع کرده بودند، بهتر نبود که با انتشار بهنگام آن، رسم ترجمه نیکو را به دیگران میآموختند؟ آیا احترام به مخاطب اقتضا نمیکند که به اشتیاق و شعور او توهین نکنیم و ترجمه چنین کتاب خطیری را دوسال پس از انتشار نسخه اصلی، به بازار نفرستیم؟
۳. اشکالات ترجمه
از سوءکاربردهای نقد یکی هم این است که میتواند ابزاری برای کوباندن و سرکوب رقبا یا ناهماندیشان باشد. نقد ترجمه بسیار پیچیده است؛ زیرا به پیچیدگیهای دو زبان و تبدیل این پیچیدگیها از یک زبان به زبان دیگر ربط دارد، قضاوت درباره آن برای کسانی غیر از مترجمان مجرب – آن هم در صورت بیغرضی و صرف وقت فراوان- ناممکن است. همچنین این عرصه به سادگی مورد سوءاستفاده کسانی واقع میشود که در بهترین حالت، خود نیز همانند انسانهای دیگر، بارها و بارها اشتباه میکنند ولی با ذکر اشتباهات دیگران سعی میکنند که مفهومی غیرواقعبینانه از ماهیت ترجمه ناب ارایه دهند. جالب است که آقای گلدهمر نیز در ترجمه این کتاب – که گویا پنجماه طول کشیده و در کل هفتماه پس از نسخه فرانسوی چاپ شده است- به اشتباهاتی دچار شده و البته اگر غیر از این بود، وی به مقام معصومان و قدیسان میرسید! بعید است که حتی خود پیکتی یا همکارانش که به زبان انگلیسی آشنایی دارند، قبل از چاپ آن ترجمه، نگاهی به کل آن نینداخته باشند، با این حال آن اشتباهات آقای گلدهمر -که خصیصه هر انسان است – از چشم خطاپذیر پیکتی و همکارانش نیز پوشیده مانده است. مثلا خود آقای زرافشان نیز در نقد خود در بخش «حذفها و جاافتادگیها» به یکی از این موارد در ترجمه انگلیسی اشاره کردهاند.
اشتباه و خطا در ذات هر عمل انسانی نهفته است ولی انگشت گذاشتن بر اشتباهات دیگران – و به شکل تلویحی، مبری دانستنِ کار خود از اشتباه- بدون قصد و غرض ممکن نیست. اشکالاتی که در نقد روزنامه «شرق» مطرح شدهاند، برخی درست و برخی نادرست هستند که به چند مورد از نخستین ایرادهای گفتهشده، اشاره خواهم کرد.
جناب زرافشان میگوید: پیکتی مینویسد: «شوکهایی که در نیمه نخست قرن بیستم یعنی بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۴۵ به اقتصاد ضربههای پیدرپی وارد کردند؛ مانند جنگ جهانی اول، انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷، بحران بزرگ ۱۹۲۹ و… .»
من در ترجمه آن عبارت نوشتهام: «به طور خلاصه تکانههایی که در سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۴۵ همچون سپر برای نظام اقتصادی عمل کردند (جنگ جهانی اول، انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷، رکود بزرگ، جنگ جهانی دوم… .»
حال به متن انگلیسی نگاه کنید که باید معیار قضاوت باشد:
Briefly, the shocks that buffered the economy in the period 1914- 1945-World War I, the Bolshevik Revolution of 1917, the Great Depression, World War II,…
چند اشتباه در متن ترجمهشده توسط آقای زرافشان هست: نخست اینکه گویا با اصطلاح بسیار معروفِ «رکود بزرگ» یعنی great depression آشنا نبوده و آن را «بحران بزرگ» ترجمه کردهاند. این عبارت بیشک معروفترین عبارت در تاریخ اقتصادی قرن ۲۰ و بزرگترین کابوس اقتصادی یک قرن اخیر بوده است. دوم آنکه واژه «پیدرپی» و «نیمه نخست قرن بیستم» را از خود به متن افزودهاند. در ماههای بعد ایشان هنگام ترجمه فصل ۱۳ در سومین پاراگرافِ آن فصل، خواهند دید که نویسنده در یک پاراگراف از دو اصطلاح great depression و great recession استفاده کرده و به تفاوت بین آنها اشاره میکند (که من اولی را «رکود بزرگ» و دومی را «کسادی بزرگ» ترجمه کردم). ملاحظه میکنید که وقتی نقد با ذکر متن زبان اصلی مطرح شود، چقدر دقیقتر خواهد شد. همچنین معادل «اقتصاد» در اینجا برای economy چندان مطلوب نیست و به جای آن باید از «نظام اقتصادی» یا «کشورها» استفاده کرد. در نخستین موردی که ایشان برای تبلیغ سوءعلیه ترجمه کتاب استفاده کردهاند، یک غلط فاحش و چنداشتباه کوچک هست!
آقای زرافشان مینویسند: «بسیاری از مردم فرض را بر این میگذارند که رشد جمعیت به کلی متوقف شده است، در حالی که هنوز چنین نیست و اگرچه همه نشانهها حاکی از این است که ما به کندی در همین جهت در حرکتیم، ولی در حال حاضر با چنین فرضی خیلی فاصله داریم».
و من بسیار کوتاهتر عین همان مطلب را به شکل دیگری نوشتهام: «بسیاری گمان میکنند رشد جمعیت کاملا متوقف گشته است که چنین نیست و حتی همه نشانهها – کاملا خلاف آن – گواه میدهند که سرعت حرکت در آن مسیر بسیارکند است».
آقای زرافشان مینویسد: «… گرایش اینگونه اجارهبها عموما به سمت افزایش است تا وقتی که نرخ بازده به حدود چهاردرصد در سال برسد». من نوشتهام: «اینگونه اجاره تا وقتی بازده سرمایه حدود چهاردرصد باشد، افزایش خواهد یافت». متن انگلیسی از این قرار است:
This type of rent tends to rise until the return on capital is around 4 percent…
آقای زرافشان مینویسد: «از سوی دیگر نظریه ثبات کامل نسبت تقسیم درآمد بین کار و سرمایه، ورای این تغییرجهتهای دوگانه قرن بیستم و گذشته از آنها – اگر در چشماندازی بلندمدتتر مدنظر قرار گیرد- با دو مانع دیگر هم روبهروست». من نوشتهام: «علاوهبراین اگر فراتر از قرن بیستم نگریسته، دیدگاهی بسیار بلندمدت در پیش بگیریم، در مفهوم تقسیم سرمایه- نیروی کار باید تاحدی به این واقعیت توجه کنیم که ماهیت خود سرمایه به شدت تغییر کرده است». در متن انگلیسی کتاب حرفی از «دو مانع دیگر» زده نشده است. همچنین در نوشته آقای زرافشان، عبارت «تغییر ماهیت خود سرمایه» جا انداخته شده است. عباراتی مانند «این تغییرجهتهای دوگانه» و «گذشته از آنها» نیز در متن ایشان، اضافه است. متن انگلیسی را ببینید:
Furthermore, if we look beyond the twentieth century and adopt a very long- term view, the idea of a stable capital- labor split must somehow deal with the fact that the nature of capital itself has changed radically…
جالب است که این جملات را به عنوان شاهدی برای ضعف ترجمه نخست آوردهاند و در همین چندسطر که باید نمونه قوام و درستی ترجمه ایشان باشد و بتواند معیار قرار گیرد، این همه اشکال هست. درنهایت خوانندگان کتاب – که بیتردید آقای زرافشان، بسیاری از ایشان را صاحب سواد و معلومات کافی میدانند- درباره ترجمه قضاوت خواهند کرد. استقبال خوب از چاپ اول کتاب- در حالی که تا اینجا خبر چهار ترجمه از کتاب به گوش همگان رسیده و خریداران کتاب از آن خبر داشتهاند – شاید خلاف ادعای ناقد را نشان دهد. درهرحال اشکالاتی که به علت خطای مترجم یا هنگام تایپ به وجود آمده باشد، انشاءالله بهزودی در چاپ دوم رفع خواهد شد.
۴. تحریفها و حذفها
هرکس که با ترجمه و ترجمه متون حجیمی مانند این آشنا باشد و بهویژه با روال کار کسانی که به این شغل مشغول هستند و از سر تفنن به آن نمیپردازند، آشنایی داشته باشد، میداند که حذفشدنها گاهی به علت خطای مترجم یا تایپیست پیش میآید و ذهن و چشم یک انسان از این خطاها مبری نیست. به هیچوجه حذفها یا اشتباهات عددی را که به واسطه تایپ یا احیانا هنگام صفحهآرایی مثلا در زیرنویس یک شکل به وجود آمدهاند، انکار نمیکنم ولی در عین حال به هیچوجه از خطای خود یا عزیزانی که در تهیه متن همکاری کردند، متعجب نمیشوم و مدیون همه ایشان هستم.
درباره تحریفها متاسفانه آقای زرافشان از دریچه مفاهیم مارکسیستی به مطالب و واژهها توجه کرده، از حرفهای پیکتی، مصادره به مطلوب به عمل آورده و انتظار داشتهاند که من نیز چنان کنم. چنانکه در ویژهنامه «شرق» (بهمن ۱۳۹۳) نیز نوشتم، من نه مدافع حقوق کارگرم و نه طرفدار سینهچاک سرمایهداری؛ نه در جستوجوی خواندن و ترجمه متون سرمایهداری هستم و نه متون ضدسرمایهداری و مارکسیستی؛ صرفا هرچه را که آموزنده، منصفانه و نزدیک به واقع باشد، میپسندم و تحسین میکنم؛ و هرچه را که خلاف واقع، مغرضانه یا خیالانگیز باشد، وامیگذارم. نظریهها و مکاتب انسانی باید خادم- و نه مخدوم ما- باشند. پس به هیچ مکتب برساخته انسان و به هیچ «ایسم»ی تعلقخاطر محض ندارم که همه چیز را از دریچه آن تفسیر کنم و با واژگان خاص آن مکتب بسنجم. آقای زرافشان در بحث درباره «نیروی کار» و «کار» طبق معمول به تفسیر مارکسیستی از معنای واژهها روی آورده، از استثمار نیروی کار سخن میگوید که همگان هزارانبار شنیدهاند و لازم به تذکر نیست، ولی در این کتاب بهجز در مواردی که از human capital سخن گفته است، فرقی بین مفاهیم کار و نیروی کار قایل نشده و فرق مذکور، صرفا برداشت و خیال نویسنده نقد است.
همچنین است در واژه «بهره مالکانه» که طبق معمول به واژهشناسی مارکسیستی روی آورده و خواستهاند از شیوه تفسیر و مقایسه فئودالی استفاده کنند.
حتی اگر فرض کنیم آقای زرافشان در سخن خود صائب باشند، آیا نگارش این جمله که: «ظاهرا مترجم فاضل، بحث نابرابری کار و سرمایه را با آواز ابوعطا و دستگاه همایون اشتباه گرفته است»، توسط یک عضو محترم و شاخص کانون نویسندگان و انتشار آن در یک روزنامه وزین و پرتیراژ ملی، احساس یک نقد علمی و اخلاقی را به خواننده منصف ایرانی منتقل میکند؟ چرا گمان میکنیم فقط نظریهها و تحلیلهای ما باید به جامعه آموزش بدهد و زیست ما را بهبود دهد؟ مگر نهایتا آموزش و علم نباید به جامعهای اخلاقیتر و انسانیتر بینجامد؟ آیا بهتر نیست در همه شئون زیستاجتماعی خود، قواعد حرکت به سوی جامعهای انسانیتر و زندگی اخلاقیتر را رعایت کنیم؟ پس چه کسانی باید حافظ هنجارها و سرمایههای اجتماعی ما باشند؟ غیر از نویسندگان و اندیشمندان؟
۵. عکس یادگاری دیرهنگام با مرحوم پیکتی
اگر مترجم یا نویسنده مقدمه نخستین ترجمه «سرمایه در قرن بیستویکم» با چنان قصدی به این کار پرزحمت و خالی از سود مادی اقدام کرده باشند، با توجه به عدمتعصب و عدمگرایشهای جزماندیشانه ایشان و همدلی با مطالب کتاب، شاید عکس یادگاری آنان، عجیب ننماید. آنچه عجیب به نظر میرسد، تمایل عدهای با گرایشهای ضدسرمایهداری، به تکرارکردن همین عکسگرفتنها، آن هم با نویسندهای است که به صراحت از مارکسیستبودن تبری جسته و تلاش تحسینبرانگیز وی در این کتاب، کار واقعبینانه، عدالتگرایانه و دلسوزانهای برای تقویت نظام حاضر و سرپانگهداشتن سرمایهداری معاصر است!
البته طبیعی است در ترجمه کتابی با این حجم و دامنه از مباحث مختلف، ممکن است مفاهیم و مطالب با برخی کاستیها روبهرو شود. اما اگر به مواردی بنگریم که آقای زرافشان در چندصد صفحه جستوجو در کتاب ذکر کردهاند- و همانگونه که در بالا نشان دادیم در برخی از آنها برداشت ایشان اشتباه بوده است – درمییابیم که واقعا در یک کار انسانی، اشتباهاتی تا این اندازه، طبیعی و اغماضپذیر است. پس علت این حملهها به نخستین ترجمه این کتاب چیست؟ اگر دقت کنیم کلیه نقدهایی که تاکنون بر نخستین ترجمه فارسی کتاب «سرمایه در قرن بیستویکم» نوشته شده است، از سوی کسانی است که به نظر میرسد علایق مارکسیستی دارند و البته در نوشته خود نیز این گرایش را پنهان نکردهاند و نقدهای آنان نیز عمدتا در سایتهایی با همان گرایش منتشر شده است.
ویژگی مشترک این نقدها، انگیزهخوانی، گاهی هتاکی و بیشتر حمله به حیثیت کلی مترجم یا نویسنده مقدمه بوده است. اگر من نیز انگیزهخوانی کنم، حدس من – و البته فقط حدس من – این است که آنان از مقدمه برانگیزاننده و تاملبرانگیزی که دکتر رنانی بر این کتاب نوشته است، برآشفته شده و نقد رنانی به جناب مارکس را برنتافته و ورود یک غریبه به حریم امن خویش پنداشته و نمیخواهند این مقدمه هرچه بیشتر مطالعه شود. بنابراین به این نتیجه رسیدهاند که اگر حیثیت کل ترجمه را به چالش بکشند، دیگر کسی به دنبال خرید ترجمه نخست این کتاب نخواهد رفت.
بسیاری از خوانندگان مقدمه این کتاب اظهار کردهاند که از مقدمه کتاب (نوشته محسن رنانی) بیش از خود کتاب لذت برده و پاسخ برخی از سوالاتشان در باب نظام اقتصادی ایران را گرفتهاند. اخیرا در یکی از همان سایتهایی که نقد یکی از دوستان آقای زرافشان را منتشر کرده بود، یکی از خوانندگان اظهارنظر کرده بود که یکی از استادان اقتصاد در همایشی در کیش گفته است که مقدمه این کتاب را دهبار خوانده و هربار لذت برده است. طبیعی است برای کسانی که میکوشند از «پیکتی مخالف مارکسیسم» نیز برداشتی مارکسیستی ارایه کنند، مقدمهای که عمدتا نقد اندیشه مارکس و تحسین تحولات مستمر و خردپسند در سرمایهداری است، برآشوبنده است. راستی این سوال پیش میآید که در این دیار هیچ انگلیسیدان غیرمارکسیستی کتاب را نخوانده است که اشکالات ترجمه را دریابد و بر آن نقدی بنویسد؟ اگر چندنقدی که تاکنون بر این ترجمه نوشته شده و همه از سوی هموطنان چپگرا و در سایتهای نزدیک به همان اندیشه بوده است را با هم و با نقد آقای زرافشان مقایسه کنیم (و دسترسی به این نقدها و مقایسه آنها برای خوانندگان محترم خیلی ساده است) درمییابیم که ادبیات و زاویه برخورد و حتی برخی واژگان و عبارات بسیار نزدیکبههم است و گویا این نقدها از رویهم نگاشته شده است.
بنابراین ما بعد از اینهم باید آماده تداوم نقدهایی از این دست، به مثابه یک ماموریت ایدئولوژیک باشیم. فراموش نکنیم که همه جای دنیا و در ایران نیز ایدئولوژی چنان ساحت مقدسی دارد که تعرض هر غریبهای به حریم آن با برخوردی تادیبی روبهرو خواهد شد.
۶. ذکر برخی از زحمات ترجمه و معادلگزینیهای جدید
در ترجمه کتاب علاوه بر توجه به ساختارهای صحیح فارسی و پرهیز از همه مواردی که میدانستم با آن در تضاد است، به واژههای ازپیشمعلوم، قناعت نکرده، تلاش شد که متناسب با پیام کتاب، درصورت لزوم از معادلهای جدید استفاده شود. مثلا برای آنکه «همآوایی واژهها» در زبان انگلیسی به زبان فارسی نیز منتقل شده و به این ترتیب، خواننده بهتر بتواند واژههای فارسی و معادل انگلیسی آنها را بهخاطر بسپارد، برای واژههای progressive tax، proportional tax، regressive tax از معادلهای هموزنِ «مالیات تصاعدی، تناسبی و تنازلی» استفاده شد که بهراحتی در ذهن خواننده میماند. واژه کمترآشنای pay-as-you-go که یافتن معادل دلچسب برای آن بسیارسخت مینماید، به «از دریافت به پرداخت» ترجمه شد که هم معنای این نظام بیمهای را به مختصرترین شکل در خود دارد و هم چون شبیه ساختار آشنای «از تولید به مصرف» است، بهخوبی در خاطر خواننده ثبت میشود. معادل «میراثدار» نیز برای patrimonial انتخاب شد تا با توجه به توضیحات نویسنده در فصل هفت درباره تحولات طبقاتی در قرن گذشته، از واژه «موروثی» یا inherited متمایز باشد. همینطور است معادلهای عباراتی مانند turf wars، stakeholders و بسیاری واژههای دیگر که گمان میکنم پیش از این با چنین عبارات و رویکردی بهکار نرفته بودهاند.
با توجه به آنکه تنها ترجمه در حال اجرا همان ترجمه آقای زرافشان است و گویا سایر مترجمان کار را تمام کردهاند و چون شایسته است که هر مترجم از موارد قوت و ضعف کارهای قبلی بهره ببرد، فرصت خوبی در اختیار ایشان قرار دارد که از این معادلها استفاده کنند.
—————
* مترجم نخستین ترجمه فارسی کتاب «سرمایه در قرن بیستویکم»