بخش اول نقد کتاب توسعه و تضاد را از زبان عباس عبدی پیش از این خواندید. اینک بخش دوم که نقد تقی آزاد ارمکی بر این کتاب است:
تقی آزاد برمکی: در این کتاب نگاه دو گانه ای درباره توسعه در قبل و بعد از انقلاب وجود دارد. من همچنان مدافع رفیع پور هستم. او اصرار دارد بر اینکه جامعه شناسی را به جای ضد قدرت بودن با نظام آشتی دهد.
دو نوع نگاه میتوان به رفیع پور داشت؛ اول اینکه رفیع پور را در کلیت فضای جامعه شناسی ببینیم که بخشی از جامعه شناسی ایران را تحت عنوان جامعه شناسی تجربی با ضعف ها و قوت های خودش تحت تأثیر قرار داده و یکی هم اینکه او را با تک تک آثارش ارزیابی کنیم. تعبیر من درباره رفیع پور این است که وی در یک اوضاع نابسامان جامعه شناسی ایران آمد که دانش جامعه شناسی در حد کتاب مبانی و اصول جامعه شناسی مرحوم دکتر طبیبی بود و کتاب نظریه ها هم در حد کتاب نظریه دکتر انصاری و یکی دوتا کتاب نیمه کاره دیگر هم بود ولی کار جدی در جامعه شناسی وجود نداشت.
جایگاه رفیع پور در جامعه شناسی ایران
فکر می کنم کتاب کندو کاوهای رفیع پور کار بسیار خوبی در روش بود که منشأ یک سری بحث های جدی در روش های جامعه شناسی شد و یک جمعیتی را در شهید بهشتی علاقه مند به ایشان کرد و ایشان هم در دانشگاه شهید بهشتی با سازماندهی جمع دوستانی که داشت می شود گفت که به نوعی در رقابت با دانشگاه تهران کار می کرد. بنابراین از این باب یعنی بازی جامعه شناسی، او در ارتقای بخشی از فضای جامعه شناسی تأثیر گذار بوده است و به هر حال در هر سرنوشتی که جامعه شناسی در ایران دارد، او در مسئله دارکردن جامعه شناسی سهمی دارد.
نکته دیگر حالات و خلقیات رفیع پور است. می دانید که حالات و خلقیات ایشان ویژه است و شاید کسی دیگر مثل او نداشته باشیم. هم به لحاظ سختگیری برخود و هم با رقیبش. در آن دوران یک تعبیری بود و معمولاً به ایشان می گفتند پروفسور رفیع پور و خود ایشان هم میل داشت که از او تعبیر به پروفسور رفیع پور بشود. که خود همین هم جار و جنجال بیشتری در جامعه شناسان ایجاد کرده بود. به نظرم خلقیات ایشان هم در یک جاهایی مفید بود چرا که دوستان ما در جامعه شناسی ایران همیشه موضعشان عوض می شده و اصرار و پافشاری رفیع پوردر موضعش کمک بسیار شایانی به جامعه شناسی ایران کرده است.
جامعه شناسی ضدتئوری
تعبیر من از ایشان یک جامعه شناس تجربی است. تجربی نه از نوع جامعه شناسی بوردیویی آن بلکه جامعه شناسی آمریکایی و سعی می کند بر اساس اطلاعات و آمار تحلیل هایی ارائه بدهد و بیشتر هم مربوط به نظام اداری و نظام قدرت است. ایشان در این گونه فضا زندگی می کند و به همین دلیل خیلی دغدغه تئوریک ندارد و جامعه شناسی اش جامعه شناسی ضد تئوری است.
من وقتی از لحاظ نظری به کتاب توسعه و تضاد نگاه می کنم متوجه می شوم که کتاب ایراد دارد و با مجموعه فضاهای نظری کار ندارد. همه جامعه شناسان با یک نظریه و سنت فکری و دغدغه های نظری و یا تأملات نظری کار می کنند. فکر می کنم این نگاه دائره المعارفی به نظریه های جامعه شناسی فقط در جامعه شناسی ایران ساری و جاری است و همچنان هم هست و فکر می کنم که حالا حالا ها هم رخت بر نخواهد بست الا اینکه ما یک حمله بنیادی از نوع مهندس عبدی به این حوزه داشته باشیم و این همه بار مفهومی که در جامعه شناسی وجود دارد را تخلیه کنیم.
ضدنظریه ی نظریه پرداز
با وجود اینکه رفیع پور به بحث های نظری اعتقاد ندارد اما در این کتاب گرفتار کار نظری به معنای دائره المعارفی آن شده است و در نهایت به یک مدل تحلیلی میرسد. مدل تحلیلی آن می شود مجموعه همه چیزهایی که در چارچوب های نظری جاری و ساری هست که البته اینها اتفاقاً در کار پژوهش به او کمکی نمی کند اما در کتاب هست و او را گرفتار کرده است. یعنی ساختن یک مدل بزرگ که تمام متغیرها را دارد و حال می خواهد کارتجربی کند.
انقلاب اسلامی به آن اندازه پدیده پیچیده ای نیست و اصلاً هیچ پدیده اجتماعی در ساحت تحلیلش پیچیده نیست. چراکه وقتی می گوییم پیچیده است یعنی غیر قابل شناخت است. تقریباً یک همچنین نگاهی در پشت نگاه به انقلاب اسلامی وجود دارد. وقتی که شما می خواهید پدیده را پیچیده کنید مدل بزرگ و پیچیده نیاز دارید. اما اگر دست برداریم و کاری که جامعه شناسان به معنای درست کلمه کرده اند این است که یک پدیده اجتماعی را با یک ساحت از پدیده اجتماعی دیگری توضیح بدهند تا اینکه آن را تبیین کنند. ما با همچنین چیزی در انقلاب اسلامی مواجهه نیستیم. کاتوزیان هم وقتی درباره انقلاب اسلامی سخن می گوید دچار یک فهم ایدئولوژیک و تقلیل گرایانه میشود.
کتاب دارای چهار بخش است که ابتدا انقلاب اسلامی تحلیل می شود و بعد می رود یک دوره تاریخی تا سال ۶۷ و بعد ۷۵ و بعد از آن بحث جمع بندی است.
کتابی ضدتوسعه
با وجود مدل کلان درکتاب، یک ساده سازی در کتاب وجود دارد که به عنوان فرضیه اصلی در کتاب مطرح می شود و با این فرض کتاب خوبی در می آمد . فرضیه این است که اقداماتی که درجهت توسعه در ایران اتفاق افتاد موجب تعارضاتی شد که نتیجه اش به انقلاب منجر شد. قرار است که تحلیلی از نوع تحلیل نوسازی صورت بگیرد. این کتاب به شدت بوی نوسازی می دهد اما اساساً ضد توسعه است. تفکرش ضد نوسازی و توسعه است. چرا که تحلیل ها به گونه ای به پیش می رود که نحوه عمل مدرنیزاسیون را مستقیم یا غیر مستقیم توضیح نمی دهد که از درون آن نهایتاً حادثه ای به نام انقلاب اسلامی دربیاید.
از طرفی وقتی به مسائل اجتماعی ایران می رسد آنجا نگاه ضد توسعه دارد. آنجا انقلاب اسلامی محصول توسعه می شود و بعد خود توسعه یک عاملی برای از هم پاشاندن و مشکلات دیگری است که دست آخر از آن انقلاب بیرون نمی آید و اگر این فرایند بخواهد ادامه پیدا کند ما باید دچار یک انقلاب دیگری بشویم در صورتی که دچار یک کجروی های جدیدی می شویم و یک نابسامانی جدید تولید می شود.
اما چه چیزی انقلاب اسلامی را دچار انقلاب نمی کند؟ به خاطر روحانیت، دین و مشارکت مردم و امثال آن است درصورتی که همه این متغیر ها را ما در ساحت قبل از انقلاب اسلامی نیز پیدا می کنیم.
فقدان نگاه تاریخی و نگاه اقتصادی
در این کتاب نگاه دو گانه ای بین توسعه و بحران قبل و بعد از انقلاب وجود دارد که مجموعه بحث ها را تعارض آمیز کرده است. یک چیز هایی می توانست کتاب را بهتر کند ابتدا اینکه آمار را غیر گزینشی انتخاب کرده اند. فهم تاریخی در پدیده ای مانند انقلاب اسلامی ضد تاریخی است و به تعبیری فهم تاریخی در کتاب جاری و ساری نیست. همچنین فهم اقتصادی و تحلیل اقتصادی قدرتمندی هم در آن وجود ندارد در صورتی که هر دوی این ها باید (برای تحلیل انقلاب) انجام شود.
ساده ترین و قابل دسترس ترین آدم در این زمینه اینگلهارت است که اتفاقاً در این کتاب هم خیلی در باب تغییر ارزش ها از او استفاده شده است. اندیشه اینگلهارت دقیقاً یک چنین معنایی را مطرح می کند. برپایه یک نظام مدرن که به لحاظ اقتصادی در درون آن اتفاقاتی رخ می دهد. آنجاست که ماجرای ارزش ها اتفاق می افتد. این کتاب می خواهد این جور چیزی را بگوید. اما کمتر به ماجرای اقتصادی به معنای تحلیل اقتصادی آن اهمیت داده می شود. اگر دو اتفاق می افتاد این کتاب می توانست بهتر از این باشد و ارتقا یابد. یکی ورود نگاه تاریخی و دیگری نگاه اقتصادی.
جامعه شناسی در میدان و بازار
درباره منابع، ایشان مختار بوده که منابعش را انتخاب کند اما در کار تاریخی در ابتدا باید تکلیف منابع روشن شود که در این کتاب تکلیفشان به لحاظ روشی معلوم نیست. مسأله دیگر این است که رفیع پور تجربه های شخصی اش را در کتاب زیاد استفاده کرده است که در بین جامعه شناسان ما کمتر دیده می شود و دانشجویانش را جمع می کرد و به بازار و شهر می رفت. در بین جامعه شناسان ایران یکی دکتر صدیق بود که دانشجویان ما را به حوزه آسیب شناسی می برد و دیگری دکتر رفیع پور است که بچه ها را به بازار می برد.
باید بگویم که یادداشت های ایشان مربوط به شرایطی است که وقایع اجتماعی در آن به وقوع می پیوسته است که من اسم آن را حضور و تأملات خود محقق می گذارم اما در جایی اینها با هم پیوند نخورده است. یعنی به لحاظ روشی پیوند بین تجربیات شخصی محقق و اطلاعاتی که وجود دارد انجام نشده. به تعبیر وبر تأمل به شما کمک می کند که چه ساحت اجتماعی را برجسته کنید. اشکال این کتاب این است که اینها را با هم عرضه می کند بدون وجود پیوند.
جامعه شناسی آلمانی-فرانسوی-ایرانی
این فقدان سنت جامعه شناسانه در جامعه شناسی ایران وجود دارد: یعنی ما در سنت آلمانی زیست داریم اما آلمانی نمی اندیشیم و تحلیل نمی کنیم، در سنت فرانسو ی کار می کنیم اما فرانسوی نمی اندیشیم و فرانسوی تحلیل نمی کنیم. اینجاست که سنت ایرانی با انبوهی از کارهای پژوهشی و آماری و تحقیقاتی… که انجام شده به ما کمکی نمی کند که یک ساحت جدید جامعه شناسانه پیدا کنیم.
باید در نتیجه گیری یک گام بلند برداریم نتیجه گیری باید تکلمه رساله باشد نه گزارش رساله. چیزی که جهت علم را عوض کند مثل کاری که دورکیم در تقسیم کار انجام داد و کتاب دکتررفیع پور از این حیث بسیار ضعیف است. درنتیجه گیری باید یک یافته جامعه شناختی داشته باشیم.
انزوای رفیع پور
دکتر رفیع پور از یک تعهد جامعه شناسانه سخن می گوید، شبیه تعهد پزشک به بیمار و از یک ساحت آسیب شناسانه سخن می گوید که این ریشه از تعهد خود او به جامعه ایرانی و انقلاب اسلامی وجمهوری اسلامی دارد که متعهد مانده و تا کنون هم بر آن مانده و خواهد ماند. دکتر رفیع پور را جریان جاری علوم اجتماعی راه نمی دهد و با او مقابله می کند. به همین دلیل کتاب کمتر نقد شده زیرا مجال ورود به کتاب ندادند. به نظرم ازاین بابت قابل دفاع است تا قابل نقد.
کتاب کنایه کم دارد و از بی اخلاقی و بهتان و متهم کردن به دور است. شبیه سازی جامعه شناسی و پزشکی هم به نظرم از جامعه شناسی تجربی بیرون می آید که می خواهد مشکلات و آسیب های اجتماعی را دربیاورد. این است که این کتاب در تحلیل انقلاب اسلامی شاید تحلیل آسیب های اجتماعی باشد. وقت کمی بر روی فهم انقلاب اسلامی گذاشته می شود و بیشتر به جامعه ایرانی و مسائل ایرانی با مرکزیت عمل دولت و حوزه سیاسی پرداخته می شود. دقت مفهومی به لحاظ ژئو-سوسیولوژیک آن در برخی از جاها وجود ندارد. مثلاً در یک جایی از طبقه به عنوان قشر یاد می شود و دکتر رفیع پور انتخاب می کند و از طبقه اصلاً یاد نمی کند. یا نوسازی و توسعه را ایشان انتخاب می کند. اما این انتخاب نیاز به یک توضیح دارد که چرا اینها انتخاب می شود.
جامعه شناسی و آشتی با قدرت
من همچنان از مدافعان دکتر رفیع پور بودم و هستم و امیدوارم بمانم و آن به دلیل سهمی است که او با همه ضعف ها در پژوهش اجتماعی دارد. او اصرار دارد بر اینکه جامعه شناسی را به جای انتقادی و ضد قدرت و ضد دولت بودن با نظام آشتی دهد و خودش هم تا جایی که توانسته به عنوان کنشگر سعی کرده است در ساماندهی حوزه حیات علوم اجتماعی عمل کند. ایشان استاد به حاشیه رانده شده است.
اگر کتاب را در حوزه جامعه شناسی سیاسی یا جامعه شناسی اقتصادی و توسعه و… قراردهیم مشکلات خود را دارد. من این کتاب را دردسته جامعه شناسی آسیب های اجتماعی قرار می دهم تا جامعه شناسی انقلاب و سیاسی و توسعه. رفیع پور دغدغه جامعه شناسی دارد و این کار فهم تاریخی و فهم اقتصادی می خواهد. ایشان می خواهد دولت را نقد کند و چون مدافع حکومت است آن را جدا می کند از دولت. در صورتی که این ها قابل تفکیک از هم نیستند.
چند نقد و نظر از دیگران
خانم دکتر جواهری: اشکالی که همیشه به آثاردکتر رفیع پور گرفته می شود این است که ایشان تئوری مدار نیستند. در حالیکه این مشی علمی و سلیقه علمی و مربوط به نحله فکری است و نمی تواند به معنای این باشد که ایشان تئوری ها را نخوانده اند یا نمی دانند و قادر به عمل کردن در سطح تئوری نیستند. ممکن است افرادی با این سلیقه مخالف باشند. ایشان درکتاب متناسب با کار خود اشاره ای به دیدگاه و تئوری ها داشته اند. حال ممکن است کسی معتقد باشد که باید تمام مباحث را ذیل یک نظریه و تئوری پاسخ داد مانند دکتر چلبی که در تمام تبیین ها از جمله کار، جرم و خانواده و … با ساختار پارسونز تبیین می کنند. این را نمی توان دلیل بر ضعف نطری وی دانست.
نکته دیگر این است که دکتر رفیع پور جامعه شناس تجربی گراست. با کندوکاو و روش و تکنیک و … شروع کرده است و با کنار گذاشتن اینها قصد دارد به تحلیل جامعه ایران، فرایندهای آن و آسیب هایش توجه کند و این به نظر من حرکت مثبتی است.
رفیع پور جامعه شناسی مردم مدار به معنا و تعریفی است که خود از آن اراده کرده است. خطاب وی در توسعه و تضاد نه قشر جامعه شناس و توده مردم که مسئولان هستند که معتقد است توسعه ای که شما در پیش گرفته اید چیزی جز نابرابری و افزایش انحرافات و… به جامعه نمی دهد.
کتاب به زبان ساده و با مفاهیم درجه دوم جامعه شناسی نوشته شده و این هم جزو مشی علمی ایشان است. قصد فهمیده شدن کتاب را دارد و این نشانه بی ارزشی و یا عامیانه بودن نیست.
درمورد تجربه شخصی ومشاهدات خود یا دیگران اگر این مشاهدات تعمیم داده شود، می توان گفت که اشتباه است و اصلا اعتباری ندارد. اگر کسی بحث تئوریک انجام داده و به همراه استدلال و داده های آماری و درکنار آنها تجربه شخصی و مشاهده، تجربه زیسته خود را بیان کند یعنی به حس، تجربه و مشاهده خود و دیگرن بها دهد و داخل کادر بنویسد ایرادی ندارد و این هم یک سلیقه علمی است.
دکتر محمدی: در ۲۰ سال اخیر گروه هایی در جامعه شناسی ایران شکل گرفته اند: گروهی تاکید بر جامعه شناسی اسلامی دارند مانند پارسانیا و کچوئیان؛ گروهی بر رویکرد نئومارکسییسم مانند اباذری و آشتیانی؛ افرادی مانند جلایی پور و توسلی به رویکرد جامعه شناسی روشنفکران. دکتر رفیع پور به هیچیک از این نحله ها شباهت ندارد. نگاه ایشان به نظر من جامعه شناسی علمی است. معتبر بودن علم نزد ایشان به رغم ایدئولوژیک بودن ایشان جدی است. مسئله مهم دیگر این است که مسئله جامعه ایرانی و اندیشیدن به روش علمی ومشاهده جامعه شناسانه همراه با یک بینش جامعه شناسی برای ایشان مهم است.
دکتر محدثی: برای بنده غلط های فاحش استاد در روش شناسی شگفت انگیز بود و به این نتیجه رسیدم که ما در مقام آموزش و شارح توانایی هایی داریم که در مقام میدان و مطالعه جامعه شناسی، مسئله بغرنج می شود. ما توانایی بهره گیری از آموزه های خود را نداریم. فاصله بین جامعه شناس به عنوان مدرس و جامعه شناسی به عنوان کار میدانی بسیار جدی است.
———————–
*با ویرایش سراسری و تلخیص