کلنل پسیان؛ مردی که می‌توانست جای رضاشاه باشد

امیلی امرایی

کلنل پسیان و ناسیونالیسم انقلابی در ایران
استفانی کرونین
ترجمه: عبدالله کوثری
نشر ماهی، چاپ اول، ۱۳۹۳
۱۴۴ صفحه
۹ هزار تومان

آنجا به روی تپۀ خونین و سهمناک
افتاده است مردی دلیر به روی خاک
در سینه‌اش هنوز دلی مهرپرور است
در خون او سیاهی فردا مصور است
– عبدالله کوثری

کلنل محمد تقی خان پشیان هر بار در مرور برش‌های تاریخ محو می‌شود. در تدریس و آموزش تاریخ نقش او پشت چهرۀ میرزا کوچک‌خان جنگلی و سید محمد خیابانی کم‌رنگ می‌شود. در تاریخ به روایت کتاب‌های درسی نشانی از کلنل پسیان، شورشی آرمان‌خواهی که عرصه را برای رضاخان سردار سپه تنگ کرده بود، نیست. آنچه در خراسان به سرکردگی کلنل پسیان گذشت آنچنان مورد بی‌توجهی قرار گرفته است که حتی پژوهشگران و تاریخ‌نویسان غیردولتی هم کمتر به آن پرداخته‌اند. تنها جزوۀ قابل رجوع دربارۀ کلنل پسیان همانی بود که دکتر علی آذری هفتاد سال پیش با عنوان «قیام کلنل محمدتقی‌خان پسیان» نوشته بود و بس. 

در اولین روزهای قدرت گرفتن رضاخان در بهار و تابستان ۱۳۰۰ گوشه و‌ کنار ایران هنوز در برابر این عنصر نیرومند برخاسته از کودتا سر خم نکرده بود. خراسان در دست‌های کلنل جوان و باتجربه مثل موم بود و این چیزی نبود که رضاخان انتظارش را داشته باشد. کلنل محمدتقی‌خان پسیان چهرۀ تابناک میهن‌پرستی بود که همچون رضاخان برخاسته از دستگاه نظامی  بود؛ یکی از افسرانی که شاید اگر بازی‌ها و رویارویی‌ها جور دیگری رقم می‌خورد او به جای رضاخان می‌نشست، افسری تحصیلکرده و پیشرو و دنیا دیده که بیش از هر چیز نماد ناسیونالیسم بود. اما اگر کلنل پسیان حکومت را در دست می‌گرفت ایران سرنوشت دیگری پیدا می‌کرد؟ آیا او هم به اندازۀ رضاخان به دیکتاتوری دامن می‌زد یا حداکثر دیکتاتوری مترقی‌تر می‌شد؟دکتر استفانی کرونین استاد دانشگاه آکسفورد و پژوهشگر تاریخ در مقالۀ مفصل «کلنل پسیان و ناسیونالیسم انقلابی در ایران» به بررسی قیام این چهرۀ انقلابی در فروردین تا مهرماه ۱۳۰۰ شمسی پرداخته و تا اندازۀ زیادی به این سؤال‌ها پاسخ داده است؛ مقاله‌ای که به همراه رساله‌های دفاعیه و یادداشتی به قلم محمدتقی پسیان و مقاله‌ای از پژوهشگر روس ولادیمیر لئانیدوویچ گنیس به همت عبدالله کوثری ترجمه و منتشر شده است.

استفانی کرونین که در حوزۀ تاریخ معاصر ایران از چگونگی تشکیل ارتش در حکومت پهلوی تا نوشتن دربارۀ تاریخ صنعت نفت در ایران و ساخت ایران مدرن در روزگار رضاشاه را در کارنامه‌اش دارد، این ‌بار هم از منظری تازه و مغفول‌مانده به قیامی که پس از کودتای سیدضیاء در ایران رخ داد پرداخته و نقش دیدگاه‌های ناسیونالیستی و وطن‌پرستی کلنل پسیان این چهرۀ پرشور و انقلابی را در حرکت‌های بعدی و تاثیرگذاری‌اش پررنگ‌تر دیده و بر این اساس به تحلیل سرنوشت کلنل جوان پرداخته است. در کنار مقاله کرونین خودنوشتی به قلم کلنل محمدتقی‌خان پسیان نیز آمده است که برای اولین بار در ایران منتشر می‌شود. این خودنوشت اوایل دهۀ ۱۳۰۰ در مجلۀ «ایرانشهر» به سردبیری «حسین کاظم‌زاده» در برلین منتشر شده بود.

کرونین برای نوشتن مقالۀ حاضر به منابع دست‌اولی همچون آرشیو یادداشت‌های کنسولگری بریتانیا در مشهد و اطلاعات طبقه‌بندی‌شدۀ هند در این‌ باره دسترسی داشته است. اشراف و شیوۀ تاریخ‌نگاری او سبب شده است سیری منطقی و منظم از لحظۀ دستگیری والی خراسان در اولین روزهای سال ۱۳۰۰ تا لحظۀ کشته شدن کلنل محمدتقی‌خان پسیان در مهرماه همان سال پیش روی خواننده قرار بگیرد. نویسنده چهره مرد انقلابی و جوانی را نشان می‌دهد که با قواعد علمی ارتش‌های اروپایی آشناست و سری پرشور و قلبی خوش‌نیت دارد و در اندیشۀ ساختن سرزمین مادری‌اش است. کلنل که هنوز سی سال هم ندارد به خراسان می‌آید، او که در دل‌ شیفتۀ آرمان‌های مشروطه‌خواهان است با والی از جنس قوام‌السلطنه روبرو می‌شود؛ سیاستمداری که بنای حاکمیتش را بر مبنای فساد اقتصادی و سیاسی گذاشته و پرده‌پوشی چندانی هم برای این کج‌روی‌ها قائل نیست. همه این‌ها دست به دست هم می‌دهند تا انگیزه‌های او برای قیام علیه این والی به خروش درآید.
به نظر می‌رسد همین روحیۀ ناسیونالیسم ایرانی که کلنل محمدتقی‌خان را تا پای جان به جوش ‌و خروش واداشت سبب شد که در برهه‌ای از تاریخ ایران بدل به چهره‌ای اسطوره‌ای از ملی‌گرایی و وطن‌پرستی شود و سخنرانی مشهورش برای افسران جوان با این ترجیع‌بند تا سال‌ها به عنوان فصل‌الخطاب وطن‌پرستی مشهور و ماندگار شود: «آقایان محترم، وقت همت و جوانمردی است… من ایرانی و ایران را نه‌ فقط دوست داشته بلکه پرستش می‌کنم… مرا اگر بکشید، قطرات خونم کلمه ایران را ترسیم خواهد کرد و اگر بسوزانید، خاکسترم نام وطن را تشکیل خواهد داد.»
نویسنده با بررسی همۀ این پیش‌زمینه‌ها فضایی را ترسیم می‌کند که دلایل سوق پیدا کردن و حمایت کلنل پسیان از کودتای سیدضیاء روشن می‌شود. کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ سیدضیاء نقطۀ آغازی می‌شود برای رویارویی او و قوام‌السلطنه والی خراسان. او موفق می‌شود والی خراسان را برکنار و زندانی و روانۀ تهران کند و به این ترتیب اولین گام‌ها را برای بنا نهادن آرمانشهری که در ذهن و جانش ریشه دوانده بردارد. کلنل همچون بسیاری دیگر از چهره‌های مترقی ایران همچون میرزاده عشقی و عارف قزوینی در آن روزگار به کودتای سیدضیاء دل بسته بود و تصور می‌کرد او می‌تواند با اقدامات ضربتی همچون بازداشت و برکناری دولتمردان فاسد سنگ ‌بنای جدیدی برای ایران بگذارد.

او نمونۀ تمام‌ عیار و اعلای تفکر حاکم در میان ژاندارم‌های جوان آن روزگار است؛ ژاندارم‌هایی که برخلاف قزاق‌ها تحصیل کرده‌اند و تجربۀ آموزش آکادمیک در کشورهای پیشرفته را از سر گذرانده‌اند و با سودای پیاده کردن آن ایده‌آل‌ها به صف ژاندارم‌های ایرانی پیوسته‌اند. آن آرمان‌گرایی که در ذهن این طبقه بود در زندگی و عملکرد محمدتقی‌خان پسیان به حد اعلا رسید. کرونین می‌نویسد: «این افسران که سرشار از روحیه مشروطه‌خواهی بودند و به گرایش ناسیونالیستی شدید شهرت داشتند، درست نقطه مقابل دیویزیون قزاق به شمار می‌آمدند که از دیرباز نماینده ارتجاعی‌ترین گرایش‌ها در جامعه ایران بودند. رضاخان برای تثبیت برتری خود هم در ارتش و هم در رژیمی که بر گرد ارتش شکل می‌گرفت، ناچار بود از استقلال، جاذبه و اعتبار ژاندارمری بکاهد و این امر تا حد زیادی در طول سال ۱۳۰۰ به انجام رسید. البته کودتای اسفند ۱۲۹۹ نمونه‌ای از همکاری محدود این دو نیرو بود.»

بر اساس یافته‌های کرونین، اصلاح‌طلبی محمدتقی‌خان پسیان تنها به دستگاه‌های دولتی ختم نشد. او پس از به قدرت رسیدن در خراسان طی یکی از اقدامات اولیه‌اش دست به اصلاح تشکیلات اداری آستان قدس زد که مقروض شدنش در آن دوره در میان مردم جنجال فراوان آفریده بود و بعدها همین تصمیم هم در سنگ‌اندازی‌ها و دشمن‌تراشی‌های پس از به قدرت رسیدن دوباره قوام و وضعیت پیش آمده برای او بی‌تأثیر نبود. کرونین می‌نویسد: «کلنل پسیان حالا به چیزی کمتر از تغییرات بنیانی در تشکیلات اداری آستان قدس رضایت نمی‌داد و بر آن بود که عایدات آن را به طور کامل به مصارف مناسب نظیر تعلیم و تربیت و امور خیریه و نگهداری و مرمت بناهای آستان‌قدس و نظایر آن برساند و راه بر منافع شخصی ببندد. صبح روز هفدهم اردیبهشت‌ماه پسیان به موجب حکم سیدضیاء، رئیس‌الوزرا همه مقامات بالای آستان قدس به استثنای متولی‌باشی را بازداشت کرد. این افراد را در خانۀ خودشان بازداشت کردند و صد ژاندارم و سی نفر از نیروی نظمیه که جملگی داوطلب بودند شرکت کردند.» کرونین این اقدام را نخستین گام برای اعمال نظارت حکومت بر موقوفات در ایران می‌داند.

اما دومینویی که از تهران با ضربۀ سیدضیاء آغاز شده بود در میانۀ راه فرو ریخت، خیلی زود ورق برگشت، سیدضیا متواری شد و قوام این بار با قدرتی دو چندان به عرصۀ سیاست بازگشت. او این بار نخست‌وزیر بود و قطعاً در اولین فرصت از کلنل جوانی که او را از تخت والی‌گری با خفت پایین کشیده بود انتقام می‌گرفت. قوام در قامت نخست‌وزیر پیشنهادهایی به او داد از جمله پیشنهاد دادن امان‌نامه تا سرحدات و بعد هم ترک کشور، اما کلنل پرشور که روز و شب را به تربیت و آموزش ۵ هزار افسر برای تأمین امنیت ایلات و خاموش کردن جنگ‌طلبی کرده بود، در رد این پیشنهاد درنگ نمی‌کند.

به‌ زودی دولت مرکزی او را یاغی معرفی کرد، سردار معزز حاکم بجنورد که تا چندی پیش به کلنل وعدۀ پشتیبانی از حکومت مستقل او در خراسان را داده بود از همکاری سر باز زد و کردهای قوچان را مسلح و برای حمله به ژاندارم‌ها تشویق‌شان کرد. کلنل برای کمک به ژاندارم‌هایش راهی جبهه قوچان شد، اما عرصه بر او تنگ شد و از دست دادن نیروهایش و از آن‌سو فرار برخی از همراهانش سبب شد او با عدۀ قلیلی تنها و بی‌مهمات بماند. بعدها در روایت‌های شفاهی گفتند او تا آخرین فشنگی که داشت جنگید و بعد کشته شد. سرش را از بدنش جدا کردند و به قوچان بردند. کرونین می‌نویسد: «زمانی که کلنل به دیدار مرگ می‌رفت تنها معدودی از سربازان ساده در کنار او باقی مانده بودند. ظاهراً ۱۲ نفر از یارانش کشته شده و ۱۲ نفر تسلیم شده و احتمالاً شماری از ایشان هم قبل از درگیری از میدان نبرد گریخته بودند.»

مرگ او سایه‌ای از هراس را بر مشهد و مردمانش افکنده بود اما به‌زودی تلگرام‌هایی که میان تهران و مشهد ردوبدل می‌شد سبب شد به دستور قوام کردها از پیشروی تا مشهد منع شوند. در عین حال ماژور نوروزی که بعد از کشته شدن کلنل عنوان کفیل خراسان را یافته بود بر سر شرط‌های تسلیم مشهد با دولت مرکزی مذاکره کرد، از جمله شرط‌هایی که بیش از هر چیز جنبۀ دفاعی داشت جدای از عفو عمومی، تحویل پیکر کلنل پسیان به نماینده ایشان و خاکسپاری او با تشریفات نظامی بود که پذیرفته شد.

کرونین دربارۀ جایگاه و تصویر کلنل محمدتقی‌خان پسیان در باور عمومی آن روزگار می‌نویسد: «کلنل پسیان در دوران زندگی  پرجاذبۀ خود به جایگاه قهرمانی ناسیونالیست رسید. بعد از مرگ نیز مقام شهید یافت و در این مقام باقی ماند. این همه بی‌گمان تا حدی برآمده از خصایل شخصی او بود که حتی دشمنانش به آن معترف بودند و بخشی نیز نتیجۀ ناکامی روشنفکران ایرانی در جریان سرکوب مشروطه و پدید آمدن ناسیونالیسم پر ابهام دوران پهلوی. کلنل پسیان، برخلاف سیدضیاء انگ حمایت از انگلستان را نخورده بود و اصولاً حیثیت ناسیونالیستی او خدشه‌ناپذیر بود. جنبشی که به رهبری او برپا شد بی‌تردید نویدبخش تحقق آرمان مشروطیت و تجدید حیات سیاسی آن و نیز آغاز دوره‌ای از پیشرفت و توسعه بر پایۀ قانون و عدالت بود. رژیم ژاندارم در طول عمر کوتاه خود در مشهد هر چند به‌گونه‌ای بنیانی نظام اجتماعی و اقتصادی موجود را آماج نگرفت، اما به کوششی راستین برخاست تا اصلاحاتی به انجام رساند و فساد و سوءاستفاده از قدرت و امتیاز را از میان بردارد و علاوه بر این، با گروه‌هایی که تا آن زمان نادیده گرفته می‌شدند رفتاری دموکراتیک در پیش گرفت و کوشید تا رفاه اجتماعی را افزایش دهد…»

کتاب حاضر با مقاله‌هایی مجزا که در کنار مقالۀ استفانی کرونین آمده سعی دارد تصویری کامل و همه‌جانبه از این چهرۀ اسطوره‌ای و غبارگرفته و محو به خوانندۀ امروزی بدهد و این درست همان دلیلی است که عبدالله کوثری مترجم ادبیات را واداشت مقالۀ حاضر را ترجمه و کتاب را گردآوری کند. جدای از رسالۀ دفاعیه (شرح‌ حال کلنل به قلم خودش) مقاله‌ای با عنوان “ژاندارمری ایران” به قلم محمدتقی‌خان پسیان نیز در این کتاب آمده است. همچنین به چند یادداشت از مجلۀ کاوه در کنار مقالۀ روشنگرانۀ پژوهشگر روس ولادیمیر گنیس می توان اشاره کرد که طی آن به بررسی تحولات خراسان پرداخته و تلاش‌هایی که پیش از به قدرت رسیدن کلنل برای نزدیک کردن خراسان به سوی شوروی در این منطقه رخ داد. کتاب حاضر شاید برای مخاطب امروز بارها بیش از کتاب علی آذری کاربرد داشته باشد؛ روایتی بی‌طرف از شهیدی که جانش را برای ناسیونالیسم ایرانی داد.

 ——————–
*با ویرایش مختصر

همرسانی کنید:

مطالب وابسته