برشی از کتاب: صداهایی که ساعدی می‌شنید

غلامحسین ساعدی کوتاه زیست (۱۳۱۴-۱۳۶۴ش) اما با آثار متعدد خود اثری عمیق در ادب فارسی معاصر داشته و از چهره های جاودان آن است. آثار او که خود روانپزشک بود رنگ روانشناختی تندی دارد ولی این تنها هنر او نیست. نثر او و طرح افکنی داستانی و روایت اش عالی است و فضای قصه هایش خاص خود او ست و از شناختی کم نظیر از روان انسان ایرانی حکایت دارد. آسیه جوادی همسر جواد مجابی است که او نیز خود کتابی در باره ساعدی منتشر کرده است. خانم جوادی در یکی از مفصل ترین کارهایی که در باره آثار ساعدی – و نه تاریخ زندگی او- انجام شده است نگاهی دقیق و جزئی نگر و سبک شناختی به کارهای او دارد. می گوید می خواسته کتاب را در تبریز زادگاه ساعدی منتشر کند اما اسم ساعدی در لیست سیاه است (+). یادداشت زیر بعد از فصلی از کتاب آسیه جوادی قرار دارد که در آن فصل به صدا در آثار ساعدی پرداخته و جزء به جزء آنها را نقل کرده است. این فصل که در اینجا نقل می کنیم در واقع نتیجه گیری از آن شواهد است. – م.ج

آسیه جوادی

الفبای آثار ساعدی
نوشته آسیه جوادی
لندن، اچ اند اس مدیا، ۲۰۱۲، ۵۱۴

در آثار ساعدی از یک منظر می‌توان دید که عنصر صدا و سکوت و تناوب و بازیهای آن، داستانها را به مثابه یک قطعه موسیقی سامان می‌دهد. اصوات و صداها در کار این نویسنده اهمیت ارگانیک دارد و نیازمند آن است که بدان توجهی ویژه شود، در این یادداشت کوشیده‌ام سهم عمده صداها و سکوت‌ها را در آثار این نویسنده بلند آوازه‌ی کشورمان که دیریست خاموشی گرفته بیان کنم.

صدای زنگوله از دور دست می‌آید، نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود و با شنیدن آن صداست که حادثه از کمینگاه خارج می‌شود و با طنین خود به خواننده هشدار می‌دهد، مادری میمیرد، سگی کشته می‌شود و حرامی‌ها حمله می‌کنند. صدای زنگوله سمبل مرگ می‌شود. هرجا که آن را بشنوی منتظر می‌مانی و دلواپس که آیا صدا دارد نزدیک می‌شود یا دور: «گاری را نگه داشتند، صدای زنگوله از دور شنیده می‌شد. ……..اسلام گفت: “صدای زنگوله س.”» (عزاداران بیل، ص ۱۴).

با نگریستن به تمامی آثار غلامحسین ساعدی با صداهای متنوعی آشنا می‌شویم. آواها و صداها‌یی که به تناسب حادثه، جایگاه و مضمون تبدیل به نماد می‌شوند و به طور اجمالی می‌توانیم آن صدا‌هارا به شش دسته تقسیم کنیم:
۱- صداهای انسانی
۲- صداهای حیوانی
۳- صداهای طبیعت
۴- صداهای اشیاء
۵- صداهای توصیفی
۶- صداهای بی‌صدا

۱- صداهای انسانی شامل اصواتی که اینطور توصیف شده است: صدا، صدائی آشنا، نفس نفس، زاری ها، غریبه، گریه، نعره، نعره وحشتناک و عجیب، ناله، کف زدن، نفس‌های بریده بریده، خنده، آواز خواندن، هیس و پیس، هق و هق، غریبی از حلقوم، کش و قوس داری نظیر نفس کشیدن‌های عمیق، جیغ و داد، سرفه، قدمها، پا، خفه سرفه ها، تقلای کسی از تاریکی، بریده بریده خشک، قهقهه، سوت بلبلی، خروپف، فوت، آواز زنی، گریه پیرمرد، قدم‌های سنگین، صدای عجیب و غریب از دهان، گریه از چاه، خنده از چاه، مویه، بریده بریده، توی گلو، سکسکه، تته پته، خنده بریده بریده، دهن دره بلند، قیه کشیدن، هیاهوی چوپانها، هی هی مردها، آواز قزاق، هوار، حرکت لشکر، خش و خش از لای دندانها، آواز دردناک، شیون، صدای لااله الاالله، ملچ ملچ، نفس کشیدن، فروشنده‌ها و دوره گردها، نوحه، صلوات،تکبیر، لرزان، گریه بچه، غش و غش خنده، خفه آدمها، چند صدا از گوشه و کنار، صدای خسته، سر و صدا و خنده جوان، ناله دردناک، قیه زنها، ناله دستجمعی، دعا، هو هو، ریز و طنین دار، زمزمه عاشقانه، درهم و برهم، صدای نکره زن. این صداها به تناسب از صداهای عادی و روزمره چون هیس و پیس به صداهای متفاوتی همچون چه چه مرتاض گسترش می‌یابد.

«اول صدائی بلند شد انگار که درختی را انداختند بعد زوزه درمانده‌ای که ناگهان منفجر شد و تبدیل شد به نعره وحشتناک و عجیبی که همه بیلی‌ها شنیدند» (عزاداران بیل، ص‌۱۹۶).

یا: «صدای سرفه ناآشنائی بلند شد. سالم احمد ایستاد و گوش خواباند، صدای سرفه تکرار شد» «و به دنبال آن صدای غریبه‌ای که انگار پاروی شکسته ما آب را شکافت.» (ترس ولرز، ص ۳).

یا: صدا می‌آمد، صدای آشنائی می‌آمد صدای زنگوله از توی باد می‌آمد، گوش داد. صدا نزدیک و نزدیک‌تر شد و جلوی در بیرونی ایستاد و بعد دستی آرام روی کوبه در افتاد. آهسته در را به صدا در آورد. ………صدای نفس نفس کسی از پشت در می‌آمد. ….از دوردست صدای زنگوله‌های دیگر شنیده شد. (عزاداران بیل، ص ۳۴)

۲- صداهای حیوانی، این صداها از انواع حیوانهای دیده و شناخته تا حیوانهائی که نامی ندارند شنیده می‌شود. به تنوع این صداها گوش می‌کنیم که با آن انواع خزنده و پرنده و چرنده حضورخود را اعلام می‌دارد: صدای گاو، جیر جیرک، مگس، ناله‌ی سگ، زوزه‌ی سگ، واق واق سگ، سوت گلوی گاو، نعره گاو، یه مشت زنبور و مگس، شیهه اسب، موش، جیر و ویر، جیغ موشها، بال زدن شدید، جیغ خارپشت، آواز پرنده، فش و فش حیوان، پنجول خرچنگها، شیهه، قوقولوقو، دورگه‌ی خروس، موریانه، چه چه، جیر جیر جوجه ها، گنجشک، کرم‌های موازی، جانوری از دل جنگل، ناله جانور، گراز، ملچ ملچ، پوپک، بع بع، خرناسه حیوان، پارس سگ خفته، خرخر آرام هیولا، ناله‌ی گوسفند، ناله‌ی پرنده‌ها توی تور، سم اسب، زاریدن، خواندن پرنده، بال زدن پرنده، فریاد پرنده، حرف زدن پرنده که می‌گوید: «وای»، آواز کلاغ، خرناسه گراز، صدای خفیف موش، غرش جانور، زوزه سگ دیوانه، زوزه درمانده، بانگ خروس، قیه کشیدن عقابها، آواز بلدرچین، بال زدن خفاش، خر، ماهی، پنجول کشیدن، صدای خوش آواز پرنده، فش فش مار، صدای مهیب و خفه غرش و ناله حیوان، پارس سگ، دارکوب، جغد، جغد پیر، جانوری از دل جنگل، آواز پرنده از ته دره.

آوای پرندگان و حیواناتی که دیده نمی‌شوند ولی صدایشان وجود دارد مثل «صدای آواز ظریف پرنده از ته دره، یا صدای جانوری ناشناس از دل جنگل». این صداها در متن نوشته طبیعت قصه را پربارتر می‌کند: «دو تا حیوان کوچک مثل موش با دمهای دراز و باریک با هم بازی می‌کردند و صداهائی در می‌آوردند که بی‌شباهت به خنده آدمی نبود بعد بر می‌جستند دم یکدیگر را به دندان  می‌گرفتند، جیغ می‌کشیدند و ذوق می‌کردند.» (توپ، ص۴۶)

یا: «دهها کلاغ پر ریخته و گردن دراز منتظر بودند. …..و از خوشحالی صداهای عجیب و غریب در می‌آوردند.» (همان، ص۱۷) یا: «صداهای کرم‌های موازی که داشتند نزدیک می‌شدند.» (واهمه‌های بی‌نام و نشان، ص۳۹)

۳- صداهای طبیعت که برای رنگ زدن فضای قصه‌ها و وسعت دادن بدانها می‌آیند. صدای باد، انداختن درخت، آب، مهیب و خفه‌ شبیه آروغ زدن، غرش مهیب و خفه دریا، ضعیف، تکه تکه کردن چیزی، بی‌حاصل، صدای رعب آور و تلخ رود، صدای دریا از توی قیف، باد که توی بادگیر افتاده بود، زمزمه آهسته آب، نفس نفس چمنها، صدای سنگ چال از وزش باد، همهمه ابرها، صدای ترکیدن نیم سوزها، تهدیدآمیز بادهای موذی، چشمه، پاروی شکسته، سوت، آسمان غرنبه، ضربان رگهای ساوالان، سکوت بیابان، خاموشی باد، نجوا کردن آب از پای تخته سنگها، صدای کش و قوس داری نظیر نفس کشیدن‌های عمیق، همهمه خفه دریا، هق و هق درختها.

صداهائی که با کیفیت‌های گوناگون و نو که گاه تهدید آمیز و گاه زیبا و غریب است سکوت را می‌شکند و تاسی از رنگ را با صدائی تازه به فضا‌ی قصه‌ها می‌پاشاند: «چون شب از نیمه می‌گذشت و زمین به نفس زدن می‌افتاد و ضربان رگهای ساوالان سریعتر می‌شد.» (توپ، ص۴۰)

یا: «آنگاه تمام دنیا ساکت شد و حتی بادهای وحشی قاراقورولوخ از بس اینور و آنور زده بودند انگار که از زور خستگی برای مدتی آرام گرفتند.» (همان، ص۱۲۸) یا: «باد که می‌وزید سنگچالها به صدا در می‌آمد، انگار که تلنگری بر جام مسی فالگیرهای ایلیاتی خورده است.» (همان، ص۳۹) یا: «صدای تهدید آمیز باد‌های موذی قاراقورولوخ از پشت تپه‌ها به گوش می‌رسید.» (همان، ص۱۲۶) یا: «از آن بالا همه صداها را می‌شنید، همهمه ابرهائی را که از پیچ و خم دروازه‌های ناپیدا‌ی ساوالان بیرون می‌خزیدند.» (همان، ص۴۰). یا: «من رفته بودم تو نخ بادگیر که عین قیفی بالای سر طناب سرهنگ شکم باز کرده بود و صدای دریا را جمع می‌کرد و توی اتاق می‌آورد.» دندیل، ص‌۱۱۸)

۴- صدای اشیاء. در قصه‌های ساعدی اشیاء هم صدا دارند. صداهائی عجیب و غریب که گاه بی‌اسم‌اند و به مدد تخیل نویسنده نام می‌یابند. این اشیاء و سازها سهمی در رساندن صدای خود همچون صدای انسان و حیوان به گوش خواننده دارند. اشیائی که فکر می‌کنند تا به حال صدایشان شنیده نشده سعی در رساندن صدای خود به گوش مخاطب دارند: صدای زنگوله، چرخ، ماشین، چرخ‌هائی که تند وتند می‌چرخیدند، دایره، غل و غل دیگ آش، ساز، هواپیمای شکاری، شکستن شیئی سخت وسنگین، جرق و جوروق مبل، تیک تیک ساعت، قل و قل، پاروی شکسته ماشوئه، نالیدن دهلها، زنجیر ساز و کل زدن، دمام، شیپور، سوت، غرش موتور، بولدوزرها، خِر خِر، ساعت، سوت‌های نازک و بریده، کلید در خانه، صفحه موسیقی، انفجار زنگ در، خِرت و خِرت، کوبه در، دانه‌های زنجیر، غار غارک، شیپور کائوچوئی، وغ وغ ساهاب، طنین بلند زنگ، ترمز، تلویزیون، مسلسل، سوت عصبانی، سقوط جسم، کوبیدن چکش به زمین، قیچی، بوق دوچرخه، رگبار تیر، غرش موتور فرسوده، سوت ممتد، مارش نظامی، نعره بلند گو، سطل آب، غرش هواپیما، صدای هیولائی کامیون، چرخ ارابه، شلیک توپ، ترکیدن نیم سوزها، صدای مهیب انفجار، گرومب، صفحه گذاشتن، زنگ مدرسه، طنین بلند زنگ، غلتیدن چند چلیک، سنج، موسیقی لطیف، چکش، ضربه، سقوط جسمی در آب، جغجغه، بوق لاستیکی، زنگ، ساز دهنی، دستگاههای تهویه، به هم خوردن دریچه، زنگوله‌ی هزاران گوسفند، تلنگر بر جام مسی، سوت سوتک، ساز تنها، تام تام، کوبیدن دهل، دایره، شیپور مسی، گارمان، قوطی حلبی، باز شدن در، سکه از توی خورجین، پیچ ومهره، سائیدن، چرخ های نعش کش.

همه اشیاء حضور خود را با صدای بلند یا کوتاه و متفاوت اعلام می‌دارند. این صداها‌ست که نبض قصه را گاه با ضرباهنگ خود کوتاه و فشرده یا دراز و طولانی می‌کند و ما را مجبور به سکوتمی‌کند تا صدا‌ی آنها را بشنویم. می‌خوانیم:

«صدای نعره غول آسای دستگاههای تهویه هوا، به هواست.» (عافیتگاه، ص ۱۳).
یا: «بلند گو به تته پته می‌افتد. (ما نمی‌شنویم، ص۱۴).
یا: «صدای کلنگی که به زمین می‌خورد. ……گوئی با چکش زمین را می‌کوبند.» (لال بازی‌ها، ص ۳۳).
یا: «سر و صدای عجیب و غریبی به گوش می‌رسد، صدای غلطیدن چند چلیک. …(دیکته و زاویه، ص ۱۳ ).
یا: «صدای سکه‌ها از توی خورجین بلند شد.»  (غریبه در شهر، ص۱۳۹).
یا: «چیز عجیبی مثل قوطی حلبی توی کله‌ام صدا می‌کرد، یه چیز مثل حلقه چاه از تو زمین با هام حرف می‌زد. (سعادت نامه، ص۸۳).

صدا‌ها با شخصییت‌ها و با خواننده دیالوگی را برقرار می‌کنند، چه صدا از اشیاء بر آید چه از انسان و حیوان و طبیعت ساعدی به همه‌ی آنها سهم یکسانی برای حضور می‌دهد.

۵- صداهای توصیفی، گاه که نیاز به وصفی غیر از آن چه عادت کرده‌ایم هست، ساعدی به توصیف صداهائی می‌پردازد که خود مبدع آن است: صدای مهربانی، صدای خراب دریا، صدای خفه دریا، صدای ماه، صدای گرم و خوشحال سماور. و دیگر: صدای ظریف کفش‌هائی که مثل گنجشک رو پله‌ها آواز می‌خواند، گرم و بلند، غریب و ناآشنا، خنده ناشناس و امید بخش، همهمه وحشی، بی‌حاصل و رعب آور و تلخ رود، با قدرت، ضربان رگهای ساوالان، تهدید آمیز، تضرع آمیز، سوت عصبانی، موزیک خفه، سکوت غریب، ناله خوش، آشنا، ضعیف، همهمه غریب، همهمه شیرین، مبهم، صدای غریبی از افق، عجیب و غریب، بریده بریده استخوان ریز کردن، ناله دردناک، ریز، طنین دار، غریبه، تکه تکه کردن چیزی، خندیدن چیز با نشاطی توی دریا، ترکیدن چیزی توی دریا، بریدن چیزی از دور، مرگ، قوطی حلبی توی سر، زمزمه سیری، خفه، همهمه گیج کننده، سر و صدای شفاف بیرون، سر و صدای ناآشنا، وحشت، جوانه زدن صدای رسا و فصیح، انعکاس صدا همچون آسمان غرنبه، قدم محکم، انعکاس قدم‌های مرتب، لرزان،غلطیدن چند چلیک، باد توی بادگیر، شیهه دیوانه وار پرنده در آسمان، نعره سمج، دهن دره بلند، طنین ضربه مشتی بر دهل شب، صدای خون، صدای زنجیر‌ی با حلقه‌های درشت که در گرداب گیر افتاده،همهمه تشنه ها، خفه و مضطرب.

صداهای توصیفی را افزون بر هفتاد نوع می‌توان بر شمرد که به عجیب بودن فضا و وهم آمیز کردن قصه‌ها می‌کوشند و تعابیر تازه‌ای از صفتهای جدید به دست می‌دهند. مثل: صدای گرم وخوشحال سماور. یا: جوانه زدن صدای رسا و فصیح.

این صداها که با توصیف خاص می‌شوند مُهری از نویسنده بر پیشانی دارند تا متفاوت کند نوشته ساعدی را از هم نسلانش و به حالات غم یاشادی با کلمات نمادی ویژه ببخشد:

«صدای غریبی از توی خانه به گوش رسید.» (مولوس کورپوس، ص۸۷)
یا: «دریا می‌آشفت و صدای مهربانی از دور او را صدا می‌زد.» (ترس و لرز، ص۲۲)
یا: «به صدای گرم و خوشحال سماور گوش می‌داد و کتاب می‌خواند.» (واهمه‌های بی‌نام و نشان، ص۱۰)
یا: «خانه بد جوری مریض بود، در و دیوار صدای خسته داشتند.» (همان، ص‌۳۰)
یا: «…..و به صدای ظریف کفش‌هائی که مثل گنجشک رو پله‌ها آواز می‌خواند گوش می‌دادند.» (همان، ص‌۳۵)
یا: «همهمه گیج کننده‌ای از بند بند خانه می‌جوشید و همه جا را فرا می‌گرفت.» (آرامش در حضور دیگران، ص‌۱۹۲).

۶- صدای بی‌صدا، در دسته آخر سکوت است که با بی‌صدائی خود با دقت اتفاقات و حوادث را فاصله گذاری می‌کند و به مثابه صدای بلند و رسائی به کار گرفته می‌شود، سکوتی که صداست، شنیده نمی‌شود ولی حس می‌شود: هیچ صدائی به گوش نمی‌رسد، همهمه ابرها، صدای سکوت، صدای شب، خاموشی باد، صدای خاموش، سکوت کامل، سکوت غریب، بی‌صدا، لبخند بی‌صدا، صدای خاموشی بولدوزرها، نفس نفس چمن، سنگچاله ها، نفس زمین، صدا از حلقومش در نمی‌آمد، صدای دیگری نبود، چندلحظه بعد صداها رو به خاموشی گذاشت، ضربان رگهای ساوالان، صدای نفس حبس در سینه، سکوت بیابان، صدای مرگ، تمام دنیا ساکت شد.

او با استفاده از صداهای بی‌صدا، فواصلی برای فراغت و موقعیت‌های جدید ایجاد می‌کند:

«……..و هیچ صدائی به گوش نمی‌رسید.» (ترس و لرز، ص۸).
یا: «یک مرتبه همه ساکت شدند، انگار باد می‌آمد و صداها را خاموش می‌کرد.» (گور و گهواره، ص۳۵).
یا: «چیزی توی گلوم بود و نمی‌ذاشت صدام در بیاد.» (واهمه‌های بی‌نام و نشان، ص ۸۱)
یا: «و سکوت کامل بر همه جا مسلط شد.» (غریبه در شهر، ص‌۲۳)
یا: «و لبهایش تکان می‌خورد بی‌آن که صدائی از گلویش خارج شود.» (همان، ص‌۳۷)
یا: «نشستیم به تماشای دریا که بی‌سرو صدا دست و پایش را جمع می‌کرد و پائین می‌رفت.» (دندیل، ص‌۱۲۲)
یا: «و آنگاه تمام دنیا ساکت شد.»  (توپ، ص‌۱۲۸).

نقشی که آواها و صداها و سکوتها در کارهای ساعدی بازی می‌کنند نقشی پر رنگ و تأثیر گذار است. خودش در ترس و لرز می‌نویسد: «اگر صدا باشد می‌ترسی، نباشد می‌ترسی، باد بیاید می‌ترسی، نیاید می‌ترسی.» (ص۱۵۷)

و این چنین است که سکوت خصوصأ در “لال بازی‌”ها که دیالوگ ندارند. سمهشان افزون می‌شود. صداهای توصیفی در لال بازی‌ها دیالوگی از صدا را می‌آفرینند.

صداهای عجیب و غریب که ساعدی به آنها علاقه دارد و آن‌ها را بارها در کارهایش با همین عبارت می‌آورد توصیف عجیب و غریب را از دهان کسی می‌شنویم که سعی در آشکار نکردن بیان آن صدا دارد. ساعدی سکوت و صدا را با ارزشی یکسان به کار می‌گیرد، فاصله‌ها و حس‌ها را با آن تنوع می‌بخشد. ساختار قصه را شکل می‌دهد، میزان می‌کند و اعتدالی که در اثر حوادث روزگار به هم خورده است را به کار باز می‌گرداند.

صدای مرگ را که حوالی ما قدم می‌زند، با صدای زنگوله‌ای که گاه در نزدیکی گوش ماست و گاه از دور به ما هشدار می‌دهد. صدای چیزهائی که معلوم نیست چیست و چه ماهیتی دارد از هرسو و از هر جا می‌آید و حضور و تأثیر خود را از طریق شنیدن، اعلام می‌کند. این صداها با آوازهای خاص خود تبدیل به شخصیّت، یا جزئی از فضا می‌شوند که اغلب ترساننده و وحشت افزا هستند. با شنیدن آن صداها وهم بر خواننده مستولی می شود. صدا که بیاید باید منتظر حادثه‌ای باشی، هم تو به عنوان خواننده و بیشتر از تو، شخصیّت داستان.

نقش صداها و آواها همچون نقش جانوران ساعدی – که در مقاله‌ای دیگر از آن سخن گفته‌ام – نشانگر کوشش مدام و بیش از حد نویسنده در استفاده از تمام ابزارهای ممکن برای عمق و تنوع بخشیدن به فضای داستان است. این همه ژرفکاوی در اصوات و فاصله سکوت بین آنها حیرت آور است. همین جزئیات است که در متنِ کلیت درخشان آثار اجتماعی، او را در قله ادبیات داستانی و نمایشی ایران قرار می‌دهد.

————–
*با اندک ویرایش
————–

فهرست مطالب کتاب از این قرار است:

سالشمار غلامحسین ساعدی ۱
کتاب‌شناسی غلامحسین ساعدی ۱۱
داستان ۱۳
فیلم‌نامه ۱۷
ترجمه ۱۸
تک نگاری‌ها ۱۸
نمایشنامه‌ها ۲۱
قصّه‌ها ۱۰۷
رمان‌ها ۲۳۹
کتاب‌های کودکان ۲۶۱
لال‌بازی‌ها ۲۸۱
جهان‌بینی ساعدی ۲۹۷
صدا‌ها در کار ساعدی ۳۱۱
انواع صداها ۳۵۹
غلغله صداها و آواها در کارهای ساعدی ۳۷۵
حیوانات ساعدی ۳۸۷
تحلیلی کوتاه از حیوانات ساعدی ۴۳۷
لال بازی‌‌ها ۴۴۵
پایان قصّه لکاته و اثیری ۴۶۱
یادداشت‌هائی از زمان آشنائی 

همرسانی کنید:

مطالب وابسته