آرام روانشاد در ساعت ویرانی به سراغ موضوع کینه دختر به پدر با نگاهی فلسفی و روانکاوانه رفته است. او قصد دارد تریلوژی ساعتها را بنویسد و درحال حاضر مشغول نوشتن دومین رمان از این سه گانه ساعتها است. – به نقل از ایلنا
علی رشوند
روزنامه فرهیختگان
نقدهای ادبی در حوزه داستان را که میخوانم به این موضوع پی میبرم که بیشتر به ساختار داستان از حیث فراز و فرود شخصیتها و حوادث داستان و جایگاه راوی میپردازند. این نوع نقد به طور مرسوم در روزنامهها و مجلات منتشر میشود که در جای خود لازم و ضروری است. اما از طرف دیگر جای نقدهای خاص با رویکردهای جامعهشناسی و فلسفی خالی است.
در این یادداشت سعی میکنم درحد وسعم رمان «ساعت ویرانی» را از منظر یأس ادبی بررسی کنم. یأس ادبی نباید با یأس فلسفی اشتباه شود. یأس فلسفی قدمتی دیرینه و به وسعت تاریخ بشری عمق دارد. اما یأس ادبی به فاصله زمانی انسان امروز از انقلاب صنعتی به این طرف برمیگردد. یأس فلسفی با مقولات کلی از قبیل خدا، جهان هستی، حقیقت، زیبایی و… سروکار دارد، اما یأس ادبی در ردههای متوسط جامعه نمود دارد و بیشتر شامل حال شعرا و نویسندگان میشود که در شعرها و داستانهایشان به نمونههای این یأس اشاره میکنند و مصداقهایش را میآورند.
ریشه یأس ادبی به مشکلات اجتماعی برخاسته از صنعت و الزامات صنعتی برمیگردد. در یأس ادبی چه شعر و چه داستان به مقولاتی مانند تنهایی، طلاق، شکستهای سیاسی، ناکامیهای عشقی، افسردگی، الیناسیون انسانی درمحیطهای کاری ، فریاد از یکنواختی زندگی، استرسهای کاری و… پرداخته میشود. این یأس درست با رشد و پیشرفت جوامع صنعتی عمق و گستردگی عجیبی یافته و نمودهایش برای همگان آشکار است. کافی است داستانها و رمانهای منتشره نویسندگان معاصر را تورق کنید، مملو از نمودها و مشخصههای یأس ادبی است.
پروفسور دنوشر مشخصه اصلی یأس ادبی را در چهار ویژگی دستهبندی میکند؛ یأس ادبی داستان یا شعری است که چهارویژگی ذیل را داشته باشد:
خانواده از بنیانی سست برخورداراست و عاری از محبت اعضای خانواده نسبت به هم هستند.
شکستها و ناکامیهای افراد برجستگی خاص خود را دارد به طوری که موفقیتها ناچیز به نظر میرسد.
خیانت و گناه عنصری عادی است و با توجیه تنوعطلبی در زندگیهای افراد جریان دارد.
شکستها و ناکامیهای فرد در قالب فاجعه جهانی فرافکنی میشود.
«ساعت ویرانی» رمانی است که از زندگی انسان عاصی از سرنوشت خویش چهره برمیدارد و با چهار ویژگی یأس ادبی مورد اشاره دنوشر تطابق دارد. به تکتک آنها با مصداقهای متنی داستان نویسنده روانشاد اشاره میکنم.
بنیان سست خانواده
آیا فضای حاکم برخانواده در داستان «ساعت ویرانی» فضای آرام و همراه با محبت و مهربانی است؟ همه خوانندگانی که رمان را خوانده باشند فروپاشیدگی خانوادهها را تایید میکنند. همان سطر اول داستان حکایت فروپاشیدگی خانواده است به نقل از متن:
– مادرش هراسان تلفن کرده و خبرداده بود که مهران همهی پولها را برداشته بیخبر گذاشته و رفته است.
– مهران با همه پولها رفت میدانی یعنی چه؟ پدرومادرم نابود شدند ازصبح که خبر را شنیدهام یک بند بالا میآورم.
– پدر لیوان لب پریده را پرت کرد به سمت مادر. مادر ناسزا گویان سرش را دزدید. مهران پشت سر مادر ایستاده بود و لیوان از سرتیز شکستهاش خورد توی چشمش». ص۴۵
– پدرش برایش کابوس است. کابوس ضروری و بیتعبیر زندگیاش معادله مجهولی که نمیتواند حلش کند. ص۱۱۴
– مطمئنم آن زن با عشق در خانهاش را بازکرد و هیچ وقت فکر نمیکرد دختر عمویش منتظرش باشد حتما زودتر آمده بود خانه تا شوهرش را غافلگیرکند. ص۱۴۴
برجستگی شکستها و ناکامیها
فقط شکستها برجستهاند. از شادی و موفقیت خبری نیست. گویی تمام بدبختیهای عالم فقط نصیب او شده است. سهم او در این جهان هستی چیزی جز شکستها و حقارتها درماندگیها و… نیست.
– با خودم عهد کردم هرگز اسیر نشوم و اگر اسیر شوم اسیر یک اثیری شوم حالا دوباره صدای زنجیرها را میشنوم و باید دستم را که نه دلم را آماده کنم که برود زیر یوغ. ص۱۶۲
– ساعتی که میفهمی و ویران میشوی بعد از آن ساعت دیگر هیچ چیز مثل سابق نمیشود. تو مرا دوست نداری مرجان. ص۱۵۰
عادی شدن خیانت و گناه
در داستانهایی با شاخصه یأس ادبی گناه و خیانت تابو نیست. آدمها راحت مرتکب گناه میشوند و جالبتر اینکه گرفتار عذاب وجدان نمیشوند. روح آنها در اثر مداومت گناه خشکیده است:
– تنها کلمهای که دارد جلوی چشم هایت میرقصد خیانت است. نمیفهمی که کمی آنطرفتر رفتن دلیل براین نمیشود که مرد دیگری آن طرف خط است. ص۱۴۶
– باید یک پول خوب به محضردار بدهم تا بیخیال رضایت پدر مرجان شود. ص۳۸
– آن وقت از پنجره دیدمش که توی حیاط ایستاده و با یک چاقو افتاده به جان گلهای پدر. چاقو میزد وسط گلها و بعد میچید و پرپرشان میکرد کف حیاط با لگد میرفت رویشان… . آخر سر هم شلنگ آب را برداشت حیاط را شست انگارنهانگار که اتفاقی افتاده است. ص۵۰
شکست من شکست همه انسانها
دنوشر ویژگی چهارم را مهمترین مشخصه یأس ادبی یاد میکند که فرد شکستها و ناکامیهای خود را در بعد کلان میبیند و به حادثه خود در مقیاس کلان میدان میدهد. مشکل خود را مشکل تمام بشریت میداند، شکست خود را شکست تمام بشریت تلقی میکند و سیاهنمایی بهگونهای وسیع و غلیظ رخ میدهد که باور مخاطب میشود:
– طاقت سنگینی بدنم را ندارم. از صبح تا حالا حس میکنم خیلی سنگینتر شدهام. ص ۱۰
– ساعت شوم رفتن تو ساعت ویرانی آدمهایی بود که به تو وصل بودند. آخرتو چرا سم خوردی آن پسرک نازک نارنجی لوس ارزشش را داشت؟ ص۱۷۴
– حتی حضور آدمها را آدمها با بوی شان برای او هویت پیدا میکنند. ص۲۳
– یک چیزهایی را تو نمیدانی یک چیزهایی را هنوز نگفتهام. به هیچکس نگفتهام. چیزهایی که گفتنش هم میتواند ویران کند میتواند همه چیز را به هم بریزد. (پشت جلد کتاب)
——————————–
*با ویرایش جملات ناهموار. در عین حال خیلی برخی شواهد هم روشنگر نیست مثل شواهد بند آخر. ولی نمونه ای از تحلیل متن است که می ارزد به آن توجه شود. – م.ج
**در باره ساعت ویرانی از آرام روانشاد (تهران، انتشارات مروارید) نقدهای دیگر هم نوشته شده است. مثلا نقد لیلا صادقی در اینجا.