«عکس سلفی با مرده»؛ مرگ‌اندیشی با نثری نه چندان مرغوب

 فرزانه کرم‌پور
روزنامه فرهیختگان
عکس سلفی با مرده
غلامحسین دهقان
نشر نیماژ، ۱۳۹۵
کتاب «عکس سلفی با مرده»  هشت داستان دارد که غیر از «توت‌های نارس»، بقیه با مضمون مرگ نوشته شده‌اند؛ مرگ در فضاها و اشکال مختلف. پدربزرگی که در روز عروسی نوه عزیزش می‌میرد و کوشش پدر و مادر و بقیه نزدیکان برای خراب نکردن شب عروسی، مرگ را بی‌رنگ و حتی خنده‌دار می‌کند (عکس سلفی با مرده)، خودکشی کارمندی که از صاحبخانه شدن ناامید شده (مجسمه گچی)، مردی که با مرگ پدرش، اجل را در قالب غده‌ای در پهلو همانند پدر اما این بار برای خود شناسایی می‌کند (اسکلت کاغذی)، مردی که زودتر از رسیدن مرگ با خرید سنگ قبر و حکاکی نام خود با دستخط خویش به‌عنوان آخرین اثر هنری‌اش به استقبال اجل می‌رود و همه اطرافیان و همسایه‌ها از مرگی که برای آنها نیست واهمه دارند جز کسی که در انتظارمردن نشسته است (این سنگ قبر ندارد) و «فهرست مجنون» که واگویه‌های دیوانه‌ای است که با هرکس مشکلی پیدا می‌کند، نقشه قتلش را در سر می‌کشد و حتی در پایان نام خود را نیز به لیست اضافه می‌کند. «سایه باز» حکایت پیرمردی است که بعد از مرگ می‌خواهد در روستایی که محل تولدش بوده است به خاک سپرده شود و تصویری از او در مراسمش گذاشته شود که مستاجرش، دانشجویی جوان باید از روی عکسی از جوانی او بکشد اما متناسب با زمان پیرش کند و در داستان «کلاغ» واقعیت و توهم درهم‌آمیخته می‌شود تا نگهبانی پیر با ترس از کلاغی کینه‌توز بمیرد.

نگاه نویسنده کنجکاو است و مرگ دغدغه ذهنی‌اش و این مضمون و علاقه در ایران چیز تازه و کمیابی نیست. مرگ‌اندیشی در ما سابقه‌ای طولانی دارد. اما چیزی که کار را متفاوت می‌کند، انتخاب مکان‌ها، زمان و آدم‌هاست. در این مجموعه، «عکس سلفی با مرده» و اندیشه پشت آن، داستانی موقعیت‌محور ساخته است و می‌تواند پیشنهادی برای فیلمنامه باشد.
پیشنهاد دیگری که برای نویسنده می‌تواند قابل تامل باشد، کوتاه کردن همه  داستان‌ها غیر از «توت‌های نارس» است. بقیه  داستان‌های مجموعه با طولانی شدن قدرت خود را از دست داده‌اند. به‌عنوان مثال، «کلاغ» باید از زمان بالا رفتن پیرمرد از درخت شروع شود، خاطراتی به صورت فشرده به یادش بیاید و با پرت شدنش داستان تمام شود. تم اصلی کار وسوسه ذهنی بر پایه وهم و واقعیت است و با طولانی شدن و پرگویی، وهم که باید ترس ایجاد کند و واقعیت که در باورپذیری، نقش ایفا می‌کند، هر دو ضعیف شده و جای خود را به کسالت و خستگی می‌دهند و خواننده را با خود همراه نمی‌کنند.

از آن سو اشتباهات بسیار زیاد در ویراستاری، نثر را شلخته کرده است. زبان بین محاوره و معیار دست و پا می‌زند و خواننده حساس را خسته می‌کند. نویسنده در اکثر جاهایی که باید از «در» استفاده کند از «تو» استفاده کرده است. یا از دو فعل برای نشان دادن استمرار استفاده کرده که فقط در محاوره این گونه استفاده می‌شود: «چراغ اتاق را خاموش کرده و از توی تاریکی داشت کشیک می‌کشید» که می‌توانست نوشته شود: چراغ اتاق را خاموش کرده بود و در تاریکی کشیک می‌کشید. (صفحه ۲۳) «نور لامپ بیرون از پنجره می‌ریخت روی میز و انعکاس آن توی سقف، سایه‌روشنی بود که می‌لغزید» که می‌توانست برای فهم آسان‌تر و زبان روان نوشته شود: نور از بیرون روی میز می‌ریخت و انعکاسش روی سقف، سایه روشنی لغزان بود. (صفحه ۲۵).

مثال‌هایی از این دست در بعضی داستان‌ها خیلی زیاد و در داستان آخر به حداقل رسیده است و نشان‌دهنده این مساله است که کتاب باید با دقت بیشتری ویراستاری می‌شد.

———————-
*عنوان این کتاب ظاهرا باید اولین عنوانی باشد که در آن “سلفی” به کار رفته است. -م.ج

همرسانی کنید:

مطالب وابسته