سایر محمدی
روزنامه ایران
«پدرکشی» نام رمانی نوشته ملاحت نیکی است که نشر نیماژ در بهار امسال منتشر کرد. این رمان روایتی از زندگی چهار دختر دانشجو در سالهای انقلاب است که هر کدام درگیر مصائب و مشکلات خود هستند. شخصیت اصلی و محوری رمان دختری است به اسم ناهید که بهخاطر بیعملی و انفعال به انتقاد از دیگران میپردازد، اما آگاهانه یا ناآگاهانه این انتقاد به خود او نیز وارد است. ناهید نماینده نسل سرخورده امروز است؛ نسلی که از تحلیل وضع موجود عاجز است و به نوعی گذشتهگرا است؛ نسلی که در پی شناخت هویت خود و تاریخ خود است. در یک ارزیابی کلی «پدرکشی» رمانی سیاسی- تاریخی است. ملاحت نیکی نویسنده این رمان متولد ۱۳۵۳ رشت است و بهعنوان مهندس متالورژی صنعتی بیش از یک دهه در کارخانجات صنعتی کار کرد و نخستین کتابش مجموعهای از داستانهای کوتاه تحت عنوان «محراب سانتاماریا» منتشر شد و در فاصله کوتاهی به چاپ دوم رسید. وی هماکنون رمان دیگری در دست نوشتن دارد که برگرفته از تجربه و خاطرات نویسنده از فضای کارگری در دهه گذشته است.
خانم نیکی، چطور کار تخصصی خودتان یعنی مهندسی متالورژی صنعتی را رها کردید و به نوشتن داستان و رمان روی آوردید، عرصهای که برای اهل قلم در تأمین معیشت حداقلی وگذران زندگی روزمره سودی ندارد؟
واقعیت این است که جدا شدن از محیط کار به انتخاب خودم نبود. یعنی در دوره دوم دولت آقای احمدینژاد که وضعیت اقتصادی کشور و به تبع آن تولید در بخش صنعت فوقالعاده خراب شده بود، خیلی از کارکنان و مهندسان شرکتی که در آنجا مشغول کار بودیم، تعدیل شدند و با قراردادهای کوتاه مدت و شرایط و امکانات حداقلی عدهای را نگه داشتند. از طرفی در آن موقعیت که من بچه کوچک هم داشتم، ناگزیر پذیرفتم که مراقبت و نگهداری از فرزندم را در اولویت قرار دهم. هرچند عدو سبب خیر شد و بعد از آن، این فرصت و امکان برایم فراهم شد که بهکار دلخواهم یعنی نوشتن و نوشتن و مطالعه و مطالعه بپردازم، در واقع تا آن مقطع بیشتر کتابخوان بودم، یک کتابخوان حرفهای. بعد از این ماجرا که فرصتی و فراغتی حاصل شد کار نوشتن را
شروع کردم.
آیا تجربه بیش از یک دهه حضور در محیطهای کارگری و فضای صنعتی در نوشتن و خلق آثار مورد استفاده شما قرار گرفت؟
من یک مجموعه داستان به اسم «محراب سانتاماریا» نوشتم که در نشر روزنه منتشر شد و به چاپ دوم هم رسید. در این مجموعه چند داستان دارم که اتفاقاً بازتابی است از فضا و محیط کار من و تجربههایی که طی بیش از یک دهه کسب کردم.
تجربه حضور در محیط کار صنعتی روابطم با افراد و اقشار مختلف اجتماع، در نوشتن آن داستانها خیلی به کمکم آمد. داستانهای این مجموعه طوری است که حوادث و رویدادها در فضاهای بسته و محدود آپارتمانها نمیگذرد. به تعبیری این داستانها آپارتمانی نیست؛ منتقدان امروز انتقادی که به نویسندگان وارد میکنند این است که فضای داستانهایشان خیلی محدود و بسته است و داستانها عموماً در فضای تنگ آپارتمانها میگذرد و تهی از کنش است. شخصیت زن در داستانهای «محراب سانتاماریا» شخصیت منفعلی نیست، مثل خیلی از داستانهای کوتاه که شخصیتها چه زن چه مرد در فضای بسته و کوچک آپارتمانها منفعل هستند. من فکر میکنم شخصیتهای متفاوت زن در کتاب «محراب سانتاماریا» نتیجه تجربه کار و حضور در محیطهای کارگری و فضای صنعتی کارخانجات بوده است.
آنچه در ادبیات شرق و غرب از پسرکشی و پدرکشی میآید از یک نگرش فلسفی برخوردار است. یعنی در ادبیات شرق پسر (پدیده نو) کشته میشود، پدر (پدیده کهنه)حفظ میشود. در ادبیات غرب پدر (پدیده کهنه) کشته میشود و پدیده نو یعنی پسر جای او را میگیرد…
ببینید آیا ناهید از آن فعل پدرکشی راضی است؟ یا این پدرکشی را در فکر خودش مرتکب شده است؟ یا تحت تأثیر عوامل مختلف انجام داده است؟ اتفاقات زیادی در آن ۲۴ ساعت اولیه میافتد. شاید در یک روز معمولی ناهید دست به چنین کاری نمیزد. ولی در آن فضای متلاطم ناهید دست به چنین کاری میزند. مثل رمان «بیگانه» آلبرکامو، کسی که آن قتل را مرتکب میشود یک قاتل حرفهای که نبود. ناهید کسی نبود که دست به چنینکاری بزند. سؤال این است که آیا از این پدرکشی راضی است؟ آیا به نتیجه مطلوب میرسد؟ آیا درتمام عمر این بار گناه بر دوش او سنگینی نمیکند؟ و موجب رنج او نخواهد بود؟ پدرکشی در این رمان آن بار فلسفی که شما اشاره کردید، برای من نداشت. اگر این پدر کشی را حتی استعارهای از جامعه فرض کنیم، پدرکشی در جامعه وجه خیلی متعالی نداشت.
گرایشی در میان نویسندگان نسل امروز به نوشتن رمانهای سیاسی- تاریخی، بویژه تاریخ معاصر و تاریخ انقلاب، دیده میشود. از بلقیس سلیمانی با رمانهای بازی آخر بانو، شب طاهره و… گرفته تا بهناز علیپور با رمان «جاماندیم»، از مرتضی نیک پایان با رمان ساعت پرتقال تا یعسوب محسنی با رمان کلاغها هم بستنی میخورند. این رویکرد جدید در میان نویسندگان نسل امروز را چگونه ارزیابی میکنید؟
فکر میکنم این رویکرد، برای گشودن یک گره تاریخی است. چون نویسنده هنگام نوشتن بهدنبال کشف این گرههاست؛ گرههایی که باید گشوده شود. نویسنده طرح پرسش میکند تا دیگران پاسخی برای آن بیابند. نسل ما هنوز از پدران خود سؤال دارد. سؤال میکنیم که چه فرآیندی سبب تغییر و دگرگونی شد؟ شاید همین سؤالهاست که نویسندگان نسل ما را وا میدارد که درباره انقلاب و تاریخ معاصر رمان بنویسند و طرح سؤال بکنند. نسل شما که در انقلاب حضور داشتند و همه رویدادها را شاهد و ناظر بودند، شاید به اندازه نسل ما در ذهن خود سؤال ندارند. یا گرههای ناگشوده نمیبینند. خودم و نسل من پر از سؤال است که در آن مقطع از تاریخ چه اتفاقی افتاد؟ من از تاریخ پرسش دارم. رمان من طرح پرسش میکند و بهدنبال گرفتن پاسخ است.
شخصیتهای اغلب آثارتان، چه در داستان کوتاه چه در رمان زنان هستند. آیا این رویکرد ناشی از نگرش فمنیستی است؟
این نگرش بیشتر ناشی از آسیبپذیری قشر زنان جامعه است نه نگرش فمنیستی. مثلاً تحولاتی اتفاق میافتد، رمان هم براساس تحولات و چالشها شکل میگیرد. خب در یک جامعه آن قشری که آسیبپذیرتر است، بیشتر دچار تنش میشود. فکر میکنم زن، شخصیت مناسب تری برای رمان باشد. اگر بهجای شخصیت ناهید یک پسر جوان بود، این همه دچار چالش و درگیری نمیشد. البته من برای قرار گرفتن در آن فضا و موقعیت آثار دیگر نویسندگان را هم خواندم. مثلاً کتاب «دیروزهای ما» نوشته ناتالیا گینز بورگ که برای من خیلی جالب و آموزنده بود.
در این رمان تقابلهای دوتایی خیلی دیده میشود. مثلاً تهران بهعنوان پایتخت کشور و رشت بهعنوان مرکز استان. حوادث رمان شما هم در این دو شهر میگذرد. یا تقابل مادر و دختر که از پس آن به خوبی برآمدید. تقابل عمل و بیعملی و… آیا این کار آگاهانه صورت گرفته؟
نویسنده با یک تصمیم از پیش تعیین شده شروع به نوشتن میکند. ولی در جریان کار سر از جای دیگری در میآورد. شاید من دنبال تقابل دختر و ناپدریاش، شخصی مثل کبلایی و ناهید، بودم. ولی به تقابل مادر و دختر رسیدم. خیلی برنامهریزی کرده بودم. اما تقابلهای فلسفی که شما در این رمان به آن اشاره میکنید، آگاهانه نبود. اگر بگویم طبق برنامه از پیش تعیین شده صورت گرفت صرفاً یک ادعا خواهد بود. آن ناخودآگاه است که نویسنده را هدایت میکند.