داریوش مهرجویی؛ دو خاطره: سفرنامه پاریس و عوج کلاب

علی شروقی
روزنامه فرهیختگان

پیوند داریوش مهرجویی با ادبیات پیوندی قدیم است؛ پیوندی است تقریبا به اندازه عمر فیلمسازی این کارگردان مهم سینمای ایران و حتی قدیم‌تر از آن. مخاطب سینمای مهرجویی تا چند سال پیش تنها در فیلم‌های او نظاره‌گر حضور پررنگ و موثر ادبیات در سینمای او بود. اما از سال ۸۸ و با انتشار رمان «به خاطر یک فیلم بلند لعنتی» مهرجویی تعلق خاطرش به ادبیات و به‌ویژه ادبیات داستانی را مستقیم‌تر و با نوشتن رمان نشان داد.

البته پیش از این در مصاحبه‌های او خوانده بودیم که مثلا فیلم «هامون» اول قرار بوده بخشی از یک رمان باشد و بعد به فیلم بدل شده است، اما تا پیش از سال ۸۸ مخاطب سینمای مهرجویی داستانی از او نخوانده بود.

«دو خاطره: سفرنامه پاریس و عوج کلاب»، تازه‌ترین کتاب داریوش مهرجویی در انتشارات به‌نگار، دو قصه‌ خودزندگینامه‌ای است؛ یکی درباره دوران مهاجرت او به پاریس و دیگری درباره ماجرای کافکاواری که در دوبی برایش اتفاق افتاد. مهرجویی در این هر دو داستان به مقوله اضطراب قرار گرفتن در موقعیت‌های نامانوس و به تعبیر خودش «جفنگ» پرداخته است.

سفرنامه پاریس به تعبیری شرح اضطراب جاکن شدن است.  اضطراب بی‌خانگی و مواجهه با خانه‌ای که به اشغال دیگری در آمده است. سفرنامه پاریس با ماجرای فیلم توقیف شده مهرجویی، «مدرسه‌ای که می‌رفتیم» شروع می‌شود و با فیلم «اجاره‌نشین‌ها» تمام. در هر دو فیلم مکان کوچک استعاره‌ای از مکانی بزرگ‌تر است و هر دو مکان دستخوش بحران‌اند و ساکنان آنها گویی از این مکان‌ها سهمی ندارند. حس ناامنی از بی‌جا و مکانی در سراسر سفرنامه پاریس به صورت‌های مختلف تکرار می‌شود و این وقتی به اوج می‌رسد که راوی در پاریس دوست نویسنده‌ای به نام «حامدی» را که شخصیت‌اش یادآور غلامحسین ساعدی است، ملاقات می‌کند. حامدی در شرح در به دری‌اش و خانه‌های موقتی که در آنها زیسته تا به پاریس برسد آن اضطراب بی‌جا و مکانی و جاکن شدن را که در سراسر داستان هست به اوج می‌رساند. در عین حال صحنه‌های ملاقات راوی با حامدی از سرخوشانه‌ترین صحنه‌های داستان است و در این صحنه‌ها تراژدی و کمدی دست به دست هم داده‌اند تا لحظه‌های نابی را از عیش سینما و ادبیات وقتی این دو در نقطه‌ای با هم تلاقی می‌کنند، بسازند.

مهرجویی هم در «سفرنامه پاریس» و هم در «عوج کلاب» با همان نگاه رندانه‌ای که همیشه در آثار او هست توهمی توام با اضطراب از پایان‌های خوش شکننده و گول‌زننده پدید می‌آورد. یعنی هر جا به نظر می‌رسد همه چیز دارد به خوبی و خوشی فیصله پیدا می‌کند، باز اتفاقی می‌افتد که ته دل مخاطب شور می‌زند و حس می‌کند این پایان خوش پایدار نیست. درست مثل صحنه آخر فیلم «اجاره‌نشین‌ها» که مستاجران با خوشحالی ساده‌لوحانه‌ای نقشه خانه‌هایی را که بیشتر به وعده موهومی روی کاغذ می‌مانند با انگشت دنبال می‌کنند.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته