برشی از کتاب: تاریخ اندیشه در ایران

محمود کویر

نگاهی به تاریخ اندیشه در ایران
نوشته محمود کویر
لندن: اچ اند اس مدیا، ۲۰۱۵

از مقدمه کتاب:
به گمان ام این نخستین کتاب تاریخ اندیشه به زبان پارسی باشد و از همین روی کوتاهی های مرا به بزرگواری خودتان و دشواری های ورود به این دنیای پیچیده خواهید بخشود. این کتابی است به زبان ساده برای آنان که در این روزگار شتاب بسیار و فرصت اندک می خواهند از دنیای کتاب دور نمانند.

خرد‭ ‬گرایی
(بخش اول از پاره دوم کتاب)

خرد‭ ‬رهنمای‭ ‬و‭ ‬خرد‭ ‬دلگشای‭ ‬
خرد‭ ‬دست‭ ‬گیرد‭ ‬به‭ ‬هر‭ ‬دو‭ ‬سرای
خرد‭ ‬جسم‭ ‬و‭ ‬جانست‭ ‬چون‭ ‬بنگری‭ ‬
تو‭ ‬بی‌جسم‭ ‬شادان‭ ‬جهان‭ ‬نسپری
ازو‭ ‬شادمانی‭ ‬و‭ ‬زویت‭ ‬غمی‭ ‬است‭ ‬
وزویت‭ ‬فزونی‭ ‬و‭ ‬زویت‭ ‬کمی‭ ‬است
از‭ ‬اویی‭ ‬به‭ ‬هر‭ ‬دو‭ ‬سرای‭ ‬ارجمند‭ ‬
گسسته‭ ‬خرد‭ ‬پای‭ ‬دارد‭ ‬به‭ ‬بند

پس از دویست سال نبرد، پایداری و قیام، ایرانیان قدرت مسلمانان تازی را در هم شکستند و نخستین سلسله‌های آزاد و مستقل ایرانی بر سر کار آمدند. در پناه آزادی و رفاه نسبی، جامعه رشد یافت و به تدریج رستاخیز فرهنگی و اجتماعی گسترده‌ای سراسر ایران را در برگرفت.

شاهنامه فردوسی، برآمد و دستاورد بزرگ این حماسه است. شاهنامه سند روشن و آشکار این رستاخیز باشکوه است. شاهنامه کتاب داد و دانایی است. بیانیه‌ی یک جریان گسترده و ژرف علمی و ادبی و فرهنگی در جامعه ایران است.

هزار سال پیش، رستاخیز بزرگ علمی و اجتماعی در ایران روی داد و هنوز ما با قیام‌ها و دلاوری در پی به آخر رساندن آن هستیم. قیام‌هایی که هربار با خودکامگی و سرکوب، جنگ‌های داخلی، دخالت بیگانگان، جان سختی نهادهای کهنه و دینی و ایستادگی آنان در برابر دگرگونی، از نفس و از پای افتاده‌اند.

بستر تاریخی این رستاخیز یا رنسانس، چنین روزگاری و حکومت این خاندان هاسـت: از قرن سوم، دولت عباسیان رو به زوال نهاده و شوکت پیشین را که به یاری ایرانیان به دست آورده بود، از دست داد. خلفای آن سلسله در اثر طغیان‌ها و شورش‌های پی در پی که در سراسر قلمروی ایشان بروز کرده بود، با دشواری‌های بسیاری دست به گریبان بودند. مردمان به جان آمده و امیران دست نشانده نیز پرچم استقلال برافراشتند.

در اوج هرج و مرج دستگاه دینی و سیاسی عباسی، یعقوب، آن عیار سیستانی، به همراه مردمی که زیر بار آزارهای دینی و ستم مالیاتی کمرهاشان شکسته بود از امر امیرالمومنین بغداد سر باز زد و درفش استقلال برافراشت.

عیاران شهری، جوانان و جوانمردان محلی نیروی این قیام بودند.

سامانیان برسرزمین‌های خراسان، هیرکان، مکران، سیستان، خوارزم و کرمان حکومت کردند و باعث رشد و شکوفایی فرهنگ و جامعه ایرانی شدند. خاندان سامانی از مردم بلخ و از نوادگان بهرام چوبین ساسانی بوده و آیین زرتشتی داشتند. سامان خدا، بنیان گذار این سلسله، عیاری دلاور و فرمانروای بلخ بود. سامانیان ایران را به اوج قدرت و شکوه رساندند. دوران ایشان را می‌توان عصر زرین دانش و هنر در ایران شمرد.

دیلمیان طوایفی کوه‌نشین بودند. زیاریان و بوییان دو خاندان دیلمی از سرزمین گیلان و مازندران بودند که توانستند در بخش بزرگی از ایران حکومت کنند. در ایام امیران سامانی در فرارود، مردمان مازندران و سپس گیلان توانستند بر قسمت عمده ایران غربی، یعنی از خراسان تا بغداددست یابند و این سرزمین را از چنگال مسلمانان آزاد نموده و به رستاخیز فرهنگی و اجتماعی زمان خود بپیوندند.

روزگار صفاریان، دیلمیان و سامانیان و دیگر خاندان‌های ایرانی، دوران رواج دانش و هنر و صنعت است. عصر خرد و انسان گرایی و آزادی است.

به نوشته‌ی مجتبا مینوی :ایران هنوز از صدمه‌ی ضربتی که عرب بر پیکرش وارد آورده بود قد راست نکرده بود که دچار ضربت دیگری شد. ترکان به یاری تازیان بر ایران تاختند و عقاب بلند پرواز فرهنگ و تمدن ایرانی را که تازه پروازی دگر آغاز کرده بود با تیر ستم و جهل و دشمنی پر پرواز شکستند.

داستان سر آمدن آن روزگار در تاریخ بیهقی بازمانده است.

این روزگار را می‌توان عصر خرد نامید. دانشمندان بزرگی به گفتگو درباره‌ی نقش خرد پرداختند. حوزه‌های سری سجستانی از اسماعیلیان و حزب مخفی اخوان صفا و انجمن‌های گشتک دفتران نمونه‌های آن است. شاهنامه با ستایش خرد و به نام خرد آغاز می‌شود. شاعران خردگرایی چون فردوسی و خیام و ناصرخسرو به ستایش خرد پرداخته و آثار بسیاری در این زمینه آفریدند. آنان جهل و تعصب و خرافات را با نیش قلم رسوا کرده و مردم را به سوی دانش فرا می‌خواندند.

بهترین نمونه برای نشان دادن اهمیت خرد و دانش و چگونگی زندگی مردم کتاب قابوس‌نامه است که در همین زمان به دست امیر عنصرالمعالی، چون آیین‌نامه‌ی زندگی نوشته شده است: تن خویش را برانگیز به فرهنگ و هنر آموختن، و این تو را به دو چیز حاصل شود: یا به کار بستن چیزی که دانی، یا به آموختن آن چیز که ندانی. هیچ گنجی بهتر از هنر نیست و هیچ دشمن بتر از خوی بد نیست، و هیچ عزی بزرگوارتر از دانش نیست، و هیچ پیرایه، بهتر از شرم نیست. پس آموختن را وقتی پیدا کن. چه درهر وقت و در هر حال که باشی، چنان باش که یک ساعت از تو در نگذرد تا دانشی نیاموزی و اگر در آن وقت، دانایی حاضر نباشد از نادانی بیاموز که دانش از نادان نیز توان آموخت. از آنکه هر هنگام که به چشم دل در نادان نگری و بصارت عقل بر وی گماری آنچه تو را از وی ناپسند آید، دانی که نباید کرد. … اما نادان را مردم مدان و دانای بی‌هنر را دانا مشمر و پرهیزگار بی‌دانش را زاهد مدان. و با مردم نادان صحبت مکن خاصه با نادانی که پندارد داناست. …و بر جهل خرسند مشو و صحبت جز با مردم نیکنام مکن که از صحبت نیکان مردم نیکنام شود چنانکه روغن کنجید از آمیزش با گل و بنفشه که به گل و بنفشه‌اش باز می‌خوانند از اثر صحبت ایشان.

ابوالحسن شهید بلخی، همزمان با دستگاه امیرنصربن احمد سامانی و ابوعبدالله جیهانی است که باید پیش از فردوسی، عنوان «شاعر خرد» را به وی داد. دانش شهید افزون و خط‌ اش نیکو بود و با فلسفه و سخن آشنایی داشت. نوشته‌هایی هم در این زمینه‌ها داشته که مانند سروده‌های او به دست ما نرسیده است و بدبختانه از میان رفته است. گفته‌اند با محمد زکریای رازی، پزشک و فیلسوف ایرانی همزمان خود گفتگوها داشته است. وی سروده‌هایی به زبان پارسی داشته است:

دانش و خواسته است، نرگس و گل
که به یک جای، نشکفد به هم
هر که را دانش است، خواسته نیست
وآنکه را خواسته‌ست، دانش کم

ناصرخسرو اصل خرد را مایه جلال وکمال سخن واندیشه‌اش قرار داده، خرد را مایه جان ونهاد انسان دانسته و عقیده دارد که وی به خردش زنده است:

کشتی خرد است دست در وی زن
تا غرقه نـگردی اندرین دنیا
دل ز خرد گشـــــت پر ز نــــور مرا
سر ز خرد گشت بی‌خمار مرا

ناصر خسرو مبارزی خردورز است و سر سازگاری با جاهلان و ستمکاران ندارد. عصر و زمانه‌ی ناصر، روزگار خردورزانی چون خیام و رازی و پورسیناست. گرچه نخست در دربار است و سپس که با پند نمی‌تواند درباریان را تغییر دهد رو به سوی فقیهان می‌آورد، اما به زودی از اینان نا امید شده و فریاد بر می‌دارد:

از شاه زی فقیه چنان بود رفتنم
کز بیم مور در دهن اژدها شدم

و همه جا فقیهان را اژدها و ابلیس می‌خواند و مردم را از فریب آنان و شاهان بر حذر می‌دارد:

فعل، همه جُور گشت و مـکر و جفـا
قـول، هـمه زرق و غـدر و افسون شد
چاکر ِ نان پاره گشت فضـل و ادب
علـم بـه مکـر و بـه زرق معجــون شـد
زهد و عدالت، ُسفال گشت و حَجَر
جـهل و سَفــه، زرّ و ُدر مکنون شـد
سر به فلک بر کشید بی‌خردی
مـردمی و ســروری در آهـون شــد

و در باره‌ی فقیهان و زاهدانی که با استفاده از قران و آیات به خدمت ستم و جهل کمر بسته و بر گرده‌ی مردم سوار شده و بذر کینه و دروغ وریا می‌پاشند آورده است:

هر روز یکی لباس نو پوشد
از فریب نو خریداری
روزی سقطی شکار او باشد
روزی شاهی و نام بر داری
فرقی نکند میان نیک و بد
مستی نشناسد او ز هشیاری

ناصر خسرو در اشعار خود همه جا در ستایش خرد سخن می‌راند:

درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را

ناصرخسرو گرچه با جهل و نادانی می‌ستیزد، اما او نیز در برخی از نوشته‌ها و پاره‌ای از اندیشه‌هایش گرفتار همان نظام اجتماعی و جهان بینی پس مانده‌ای می‌شود که گویی در آن روزگار از آن گریزی نبوده است. در این سرزمین هنوز روزگار رها شدن از قید و بندهای سنت و ماندگی فرا نرسیده بوده است.

اندیشمند بزرگ دیگر این روزگار خیام است. انسان محوری، نقش نگین جهان بینی حکیم عمر خیام فیلسوف، ریاضیدان و شاعر برجسته و بی‌همتای مشرق زمین است:

چون نیست، ز هرچه نیست، جز باد بدست
چون هست، به هر چه هست، نقصان وشکست
انگار که هست، هرچه در عالم، نیست
پندار که نیست، هرچه در عالم، هست

او در تمامی آثارش و با تمامی احساسش، سعی بر این دارد که خود آگاهی را در انسان نیرو بخشد. می‌کوشد با منطق و استدلال خویش، نوع نگاه آدمی را به هستی، و زندگی، تصحیح نماید.

ای دوست غم جهان بیهوده مخور
بیهوده غم جهان فرسوده مخور
چون بود، گذشت و، نیست: نابود پدید!
خوش باش و غم بوده ونابوده مخور

خیام پرسشگر فرزانه‌ی روزگار است و پرسش‌هایش بنیاد نظام موجود را نشانه می‌رود. رنج وی و تردیدهایش، رنج و شکی فلسفی است.

ایرانشهری نیشابوری، آموزگار فرزانگانی چون زکریای رازی، عیسا وراق، و ابن راوندی است. ایرانشهری نیشابوری، از اهالی نیشابور در قرن سوم و ایرانشهر یکی از نام‌های تاریخی و قدیم نیشابور است. ایرانشهری، در فلسفه و کلام، نجوم و علوم فلکی، قومشناسی و تاریخ ادیان و ملل، دستی چیره داشته و در ثبت عقاید عامه‌ی ایرانیان، بسیار کوشیده است. شوربختانه از وی، کتاب و اثری مستقل، به روزگار ما نرسیده و کتاب‌هایش را به اتهام کفر و الحاد سوزانده و از میان برده‌اند. اما ناصر خسرو قبادیانی دو کتاب به نام‌های جلیل و اثیر را به او نسبت می‌دهد. ناصر خسرو در کتاب زادالمسافرین، او و رازی را از اصحاب هیولی معرفی می‌کند، اما اندیشه‌های فلسفی وی را با وجود کفرآمیز بودن بر رازی برتری می‌دهد.

واژه هیولی ازواژه‌ی یونانی «اؤله» به معنای ماده آمده است و اصحاب هیولی باید همان «هیلوزوئیت» باشد. هیلوزوئیت‌ها نخستین ماده گرایان یونان باستان بودند. ناصر خسرو می‌نویسد اصحاب هیولی چون ایرانشهری و محمد زکریای رازی و جز ایشان گفتند که هیولی جوهری قدیم بوده است.

ابوالمعالی، دانشمند قرن پنجم در کتاب بیان الادیان باور دارد که ایرانشهری خود را پیامبری می‌دانست و کتابی به زبان فارسی داشت که ادعا می‌کرد به وسیله یک فرشته به نام هستی برای جایگزینی باقرآن به او وحی شده است.

رازی از اندیشه‌های فلسفی زمان خود، پیروی نمی‌کرد و عقاید ویژه‌ی خود را داشت که در نتیجه مورد بدگویی اهل فلسفه همعصر و پس از خود قرار گرفت. رازی را می‌توان برجسته‌ترین چهره خردگرایی و تجربه گرایی در فرهنگ ایرانی نامید. وی در فلسفه به سقراط و افلاطون متمایل بود و تأثیراتی از افکار هندی و مانوی در فلسفه وی به چشم می‌خورد.

زکریای رازی به آشکار می‌گفت که اگر مردم به عقل خود عمل کنند به سعادت خواهند رسید و دیگر نیازی به احکام دین نخواهند داشت.

گلبانگ انسان‌خدایی حسین منصور حلاج، نخستین فریاد انسان سالاری در تاریخ بشریت بود که از بام ایران برخاست. حلاج یکی از بنیانگذاران رنسانس ایران، نویسنده، شاعر و انقلابی بی‌مانند تاریخ جهان است.

شیخ اشراق، حکمت ایرانیان باستان را به دوره بعد از اسلام در ایران منتقل کرده تا این حکمت جاودانه، در این دوره جدید به زندگی خود ادامه دهد. وی آن را حکمت خسروانی و یادگار فیلسوفانی چون جاماسب و بزرگمهر می‌داند.

ایرانیان یکی از بانیان جنبش خردگرایی بودند. این خردگرایی به اشکال مختلف بروز کرد و مضمون آن این بود که نمی‌توان تنها به آیات و احادیث اکتفا کرد بلکه باید به دنبال رای و عقل رفت. از همان نخستین سده‌های پس از تسلط اسلام، بحث معتزله و اشاعره در گرفت، قدریه و جبریه به جان هم افتادند و قشریون و باطنیون پدید شدند، فلسفه و منطق وارد میدان شد و در دین جداسری‌های سریع و شگرف رخ داد.

ایرانیان از طریق ترجمه‌ی آثار فلسفی و ادبی و یا از طریق دفاع از روش‌های خردگرایانه نسبت به احکام دین، یا از راه ایجاد گفتگو برای درهم شکستن خشک اندیشی‌ها، جهان خلافت را به لرزه درآوردند.

راوندی از مردم مرورود خراسان و یکی از «زنادقه» بزرگ بشمار می‌رود. وی نخست باورمند به اصول و عقاید دینی بوده و یکی از علمای بزرگ مذهبی بشمار می‌رفت که در تبلیغ و تشریح اصول اسلامی کتاب‌هایی نوشت. اما پس از پژوهش و بررسی در ماهیت ادیان، از عقاید مذهبی خود برگشت و مرتد گردید و در مخالفت با اسلام کتاب‌های بسیار نوشت. ابو جوزی، راوندی را از بزرگان ملاحده و یکی از سه تن زندیق بزرگی می‌داند که در میان علمای اسلام ظاهر شده‌اند. به نوشته ابوالحسن خیاط راوندی در کتاب «الزمرد» فصلی به عنوان «ردِ بر محمدیه» اختصاص داده است. به نوشته‌ی عباس اقبال در کتاب خاندان نوبختی، راوندی رسالت پیغمبران و معجزات منسوب به ابراهیم و موسا و عیسا و حضرت رسول را انکار می‌کند.

به نوشته‌ی تاریخ ایران پس از اسلام، در قرن سوم هجری اگر چه نشر افکار و عقاید مادی و الحادی تا حدودی رواج داشته با اینهمه باید گفت که در نشر الحاد و زندقه هیچ کس به اندازه «راوندی» تند نرفته است. او به قدیم بودن ماده معتقد بود حکمت و رحمت خداوند و بعثت و رسالت انبیا را انکار می‌کرده است. او اولین کسی است که گفت: بدن ما در تمام دوره عمر، از دشمنانی احاطه شده که قصد دارند ما را معدودم سازند، اما در داخل بدن ما عناصری بوجود می‌آیند که آن دشمنان را دفع می‌کنند و نمی‌گذارند که آن‌ها بر ما چیره شوند.

ابن راوندی در مورد مرگ، نظریه اپیکور را دارد: تا من هستم، مرگ نیست و هنگامی که مرگ آمد، من نیستم. راوندی دارای ۱۱۴ جلد کتاب و رساله بود. همه این آثار جمع آوری و سوزانده شده‌اند و امروز هیچ نشانی از آن‌ها نیست.

فارابی در سال ۲۶۰ در خراسان به دنیا آمد و بزرگ‌ترین فیلسوف ایرانی در سده سوم و چهارم است. اهمیت او بیشتر به علت شرحهایی است که بر آثار ارستو نگاشته و به سبب همین مشروحات او را معلم ثانی خوانده‌اند و در مقام بعد از ارستو قرار داده‌اند.

فارابی در انواع علوم بی‌همتا بود. وی درباره هر علمی از علوم زمان خویش کتاب نوشت. در ریاضی و موسیقی وطبیعیات و الهیات و علوم مدنی و فقه و منطق دارای مهارت بسیار بوده‌است.

بهمنیار پسر مرزبان، فیلسوف و دانشمندی ایرانی و از زرتشتیان آذربایجان بود که در پایان سده چهارم و نیمه نخست سده پنجم زندگی می‌کرد. وی از شاگردان بسیار سرشناس ابن سینا بود و کتاب المباحثات ابن سینا بیشتر در پاسخ به پرسش‌های اوست. از آثار او التحصیل یا التحصیلات است. او در نوشتن این کتاب از روش استاد خود ابن سینا پیروی و همچنین از آثار او نیز استفاده کرد. این اثر بهمنیار در قرن پنجم و ششم هجری از آثار مهم فلسفی به شمار می‌آمد. از دیگر آثار او رساله فی مراتب الموجودات و رساله‌ای به نام فی موضوع المعروف بما بعدالطبیعه هستند.

محمد سیستانی مشهور به «منطقی»، اندیشمند فرزانه سده چهارم است. وی بین دوره فارابی و پورسینا می‌زیسته است. او در سیستان به فراگیری دانش‌های پایه پرداخت و در بغداد پژوهش‌های خود را درباره فلسفه یونان کامل کرد. وی یکی از مهم‌ترین اندیشمندان آن دوران است. ویژگی بارز او تنها بودن و سرنوشت تیره و تلخ اوست. خانه او در بغداد دیدارگاه چند تن از نخبه‌ترین دانشمندان و فرزانگان آن زمان بوده است. مفاهیم فلسفی که از وی به دست ما رسیده است با رای‌های نوافلاتونیان پیوند جداناشدنی دارد و به گفته ابوحیان، حاضران مجلس او هم بر سر این گفته‌ها اتفاق نظر داشتند.

عین القضات همدانی، حکیم، نویسنده و شاعر بود. او به زبان‌های فارسی، عربی و پهلوی میانه آشنایی داشت و در عرفان و تصوف در جایگاه والایی قرار داشت. ذبیح الله صفا در کتاب تاریخ علوم عقلی، علت مخالفت و دشمنی فقها با عین‌القضات را چند جهت مختلف دانسته‌است از جمله آنکه جایگاه بزرگ او برای گروهی تازه به دوران رسیده و پر مدعا قابل تحمل نبود، تا بدانجا که به سعایت بدگویان ابوالقاسم قوام الدین درگزینی وزیر سلجوقیان به فکر آن افتاد تا او را از سر راه بردارد. ابتدا نوشته‌های او را مورد بررسی دقیق قرار دادند و برخی نکات از کتاب تمهیدات را به عنوان الحاد و کفر در دادگاه مطرح نمودند.

عین القضات همدانی روش حسین‌ بن منصور حلاج را داشته و در گفتن آنچه می‌دانسته بی‌پروایی می‌کرده‌است. او اعتقاد داشت آنچه حق است باید گفت و نباید کوتاهی کرد.

عین القضات مریدان بسیاری در میان بزرگان و گروه بسیاری از مردم یافته بود که بر مقالات او شیفته شدهبودند. از جمله عزیزالدین مستوفی اصفهانی، وزیرسلطان سنجر سلجوقی، به او ارادت داشت. چون وزیر سلطان بر اثر دسیسه‌های ابوالقاسم قوام الدین درگزینی به حبس افتاد و در تکریت به قتل رسید؛ عین القضات همدانی نیز مورد خشم وزیر جدید واقع گردید. بدین صورت که قوام الدین مجلسی ترتیب داد و از جماعتی فقهای قشری حکم قتل عین القضات را گرفت. سپس دستور داد تا او را به بغداد بردند و در آنجا به زندان افکندند. عین القضات در این زندان به نوشتن کتاب شکوی الغریب  پرداخت.

عین القضات همدانی در ابراز میهن‌دوستی و عشق به زادگاهش مطالبی بس زیبا در نخستین اوراق دفاعیات خود آورده‌است. او در شکوی الغریب  در فراق وطن و زادگاهش نوشته‌است: ای کاش می‌دانستم که چشمانم بار دیگر دو قله شکوهمند الوند همدان را خواهد دید. ای همدان! باران از میان شهرها تو را زنده دارد. و ای اقلیم ماوشان از میان دشت‌ها تو را سیراب گرداند. چگونه برادرانم را فراموش کنم و برای وطنم ننالم؟

مراکز آموزشی
ابن سینا در شرح حال خود می‌نویسد: سپس روزی از او (نوح سامانی پادشاه ایران) اجازه خواستم که به کتابخانه شان بروم و آنچه که از کتاب‌های پزشکی درآنجا هست بخوانم، پس مرا دستوری(اجازه)  داد و به سرایی اندر شدم که خانه‌های بسیار داشت و در هر خانه‌ای صندوق‌های کتاب بود که روی هم انباشته بودند، در یک خانه کتاب‌های تازی و شعر و در دیگری فقه و بدین گونه در هر خانه‌ای کتاب‌های دانشی، پس بر فهرست کتاب‌های اوایل نگریستم و هر چه از آن‌ها را که بدان نیاز داشتم خواستم و کتاب‌هایی یافتم که نام آن‌ها به بسیاری از مردم نرسیده بود.

کتابخانه‌های بزرگ آن روزگار چنین بودند:

کتابخانه ابوالوفارد  همدان
کتابخانه بهاالدوله دیلمی
کتابخانه عضد الدوله دیلمی در شیراز
کتابخانه نوح سامانی در بخارا
کتابخانه عباد دیلمی در شیراز
کتابخانه‌ی عضدی در شیراز با بیش ازصد هزار جلد کتاب.
کتا بخانه‌ی حبشی، فرزند معز الدوله، که علاوه بر جزوات غیر مجلد، دارای پانزده هزار جلد کتاب بوده است.
کتابخانه‌ی ابوالفضل‌بن عمید، وزیر رکن الدوله در ری. بیش از صد بار شتر کتاب بود که در علوم و فنون مختلف، نوشته شده بود.
کتابخانه صاحب‌بن عباد در ری؛ صاحب‌بن عباد می‌نویسد در کتابخانه‌ام یکصد و هفده هزار جلد کتاب نفیس دارم. در کتابخانه‌ی صاحب‌بن عباد  کتاب‌ها بیشتر از آثار فلسفی و علمی بود. سلطان محمود غزنوی پس از تصرف ری، تمام آن‌ها را آتش زد.
ابومنصوربن مافنه، وزیر ابوکالیجار، کتابخانه‌ای در فیروزآباد دایر کرد که هفت هزار جلد کتاب داشت.

درسال ۳۸۳ قمری اولین «دارالعلم» که مانند مدارس نظامیه بغداد بود، به همت شاپور فرزند اردشیر، وزیر بهاء الدوله، ایجاد شد و آن را با کتابخانه‌ی بزرگی که داشت، وقف علاقمندان کسب دانش کرد. این دارالعلم، دارای ده هزار و چهارصد جلد کتاب بود.

انبوهی از مراکز آموزشی چون مدارس، رصدخانه‌ها، بیمارستان‌ها، مکتبخانه‌ها، خانقاه‌ها سربرآوردند. در شهرهایی همچون نیشابور و مرو و غزنه و بُست مدارسی وجود داشت که این مدارس برخی با کمک دولت برپا می‌شده است. به گفته‌ی مقدسی در قلمرو سامانیان مدارس برپا و بزرگان و استادان به فعالیت‌های علمی مشغول بوده‌اند.

یکی از آن مدارس، مدرسه‌ی بیهقی است. این مدرسه به گفته‌ی سُبکی از نخستین نهادهای آموزشی پیش از مدارس نظامیه و قبل از ولادت خواجه نظام الملک توسی است که به دست ابوالحسن بیهقی، در  نیشابور پایه گذاری شد.

دولت ایرانی ‏بویه بود که در دربارشان، معتزلیان، روافض، شیعیان، باطنیان، زرتشتیان، مسیحیان، یهودیان و همه‏ گروه‏هایی که مخالف رسمی حکومت نیز بودند، در نهایت آزادی و بدون ایجاد مزاحمت و محدودیت، فعالیت علمی و فرهنگی می‏کردند و به طور یک‏سان از حمایت‏های مالی و معنوی حکومت برخوردار بودند. نمونه بارز این خاندان، عضدالدوله است که فردی عالم و فرهیخته بود و در باره وی‏ همین سخن سجستانی بس که گفته است: این پادشاه سزاوار آن است که تمامی خلق و خاصه اهل دانش و فرهنگ او را تمجید و برای بقای ملک او دعا کنند، زیرا آن‏ها را تقویت کرده، گفتارشان را منزلت بخشیده و بند از زبان ایشان برداشته تا هر یک از آن‏ها معتقدات فرقه خویش را بدون تقیه ابراز کنند. در نتیجه، آشکار شود آن‏چه آن‏ها ادعا می‏کنند، و معلوم شود آن چه بدان معتقدند و حق از باطل جدا شود و چنان امنیتی پدید آید که کسی با زبان تعصب دینی به دیگری‏ هجوم نبرد.

در دربار آل بویه همه کس احساس امنیت می‏کرد و به واسطه آن از بیان هر اندیشه تازه‏، خودداری نمی‌‏نمود. دانشور اندلسی، ابوعبدالله حمیدی در تذکره اعراب اندلسی خود نقل می‏کند که چگونه یک متکلم متشرع اندلسی به نام ابوعمر احمد‌بن محمد‌بن سعدی که در اوایل قرن پنجم از بغداد دیدن می‏کرد، از مشاهده‌ی مدارا و رواداری رایج در آن‏ دوره، دچار حیرت شد و هنگامی که طبیب مشهور قیروان، ابو محمد‌بن ابی‏زید، از او پرسید که در مجالس متکلمان حضور یافته است یا نه؟ او نقل کرد که در نخستین جلسه‏ای که حضور یافته بود، نه فقط مسلمانان تمام فرقه‏ها بلکه کافران، مجوسان، دهریان، ملحدان، عیسویان‏ حاضر بودند. هر یک از فرقه‏ها برای دفاع از باورهای خود یک‏ سخن‏گو داشت و مقررات و قوانین جلسه مناظره، توسل به مرجعیت وحی را تحریم می‏کرد و هر یک از مناظره‏کنندگان مقید به استدلال‌های برآمده از خرد بود. در دوره ‏بویه، مسیحیان و زرتشتیان در مدارس و انجمن‏های علمی به آموختن می‏پرداختند.

—————————–
*با تلخیص و اندک ویرایش
—————————–

فهرست مطالب و فصول کتاب از این قرار است:

درآمد ۳

پاره‌‏ی نخست

اندیشه‌های اساتیری (اندیشه‌های ارتا) ۱۳
ایزد بانوان ایرانی ۱۷
دیگر ایزدبانوان ۱۸
گاتا ها ۲۵
وداها ۳۳
اوپانیشادها ۳۶
بن‌مایه‌های اندیشه‌های ایرانی ۳۸
اندیشه‌های آسمانی ۵۳
اندیشه‌های زمینی ۵۶
اندیشه‌های پهلوانی ۶۷
یل‌نامه‌ی گیل‌گمش ۶۸
دیگر بخش‌های اندیشه‌های پهلوانی ۷۱
اندیشه‌های خسروانی  ۸۹
اندیشه‌ی ایرانشهری ۱۰۲
دیویسنان ۱۱۰
مغان ۱۲۵
کیش مهر ۱۳۲
مانداییان ۱۴۸
مانی پیام آور نور و مهربانی ۱۵۸
مزدک ۱۶۵

پاره‌‏ی دوم

درآمد ۱۷۳
خرد گرایی ۱۸۲
دهریان ۱۹۷
عیاری ۲۰۵
قرمطیان ۲۱۳
اسماعیلیان ایران  ۲۲۰
عرفان ۲۲۸
قلندری ۲۴۰
رادی یا جوانمردی ۲۵۳
خرمیان ۲۶۹
اخوان صفا ۲۷۷
زندقه ۲۸۳
حروفیان و نقطویان ۲۹۱

پاره‌‏ی سوم

برخی خردورزان ۲۹۹
نگاهی دیگر بر زندگانی روزبه پسر دادویه ۳۰۷
محمد زکریای رازی  ۳۲۴
بیرونی  ۳۳۸
خیام نیشابوری ۳۴۶
دانای گل سرخ، سهروردی ۳۶۱
شاعر شور و سماع و مستی، سعدی ۳۷۰

پاره‏‌ی چهارم

اندیشه در هنر ۳۷۹
زبان پارسی ۳۸۱
لالایی‌ها ۳۸۶
نگارگری  ۳۸۹
معماری ۳۹۴
فلزکاری ۳۹۸
تئاتر ۳۹۹
داستان پردازی ۴۰۱
رقص ۴۰۳
خرد‌نامه (اندرز‌نامه) ۴۱۰
اندیشه‌ها‌ی شهروندی ۴۲۱
بدرود ۴۸۶

نمایه کتاب‌‏ها ۴۸۸
زندگی و کار نویسنده  ۴۹۱

 

همرسانی کنید:

مطالب وابسته