معصومه ناصری
یادداشتهای روزانه از محمدعلی فروغی
به کوشش ایرج افشار
تهران: نشر علم / کتابخانه مجلس، چ ۲: ۱۳۹۰.*
در آخرین روزهای مذاکرات هستهای ایران و غرب، در بین کاربران ایرانی شبکههای اجتماعی بر سر مشابهت محمدجواد ظریف با دو سیاستمدار عصر قاجار و پهلوی اختلاف افتاده بود. گروهی آقای ظریف را محمد مصدق روزگار میدانستند و برخی میگفتند او بسیار شبیه محمدعلی فروغی دیگر سیاستمدار ایرانی است. مردم ایران محمد مصدق را نسبتا خوب میشناسند اما محمدعلی فروغی کیست؟
برای پاسخ دادن به این سوال به جز کتابهای تاریخی دو مجموعه یادداشت تاکنون از خود فروغی در ایران منتشر شده است. یکی از کتابها مجموعه یادداشتهای اوست که در فاصله ۲۵ دی ۱۲۸۲ تا ۲۲ خرداد ۱۲۸۳ نوشته شده و کتاب دوم در فاصله ۲۵ آذر ۱۲۹۷ تا ۲۰ مرداد ۱۲۹۹ نوشته شدهاند. محمدعلی فروغی در زمان نوشتن یادداشتهای اول، هنوز در حاشیه دنیای سیاست حضور داشت و به وزارت و صدارت نرسیده بود. مجموعه دوم مربوط به زمانی است که او با عنوان رئیس دیوان عالی تمیز (دیوان عالی) پس از جنگ جهانی اول در کنفرانس صلح پاریس شرکت کرده است. این نوشته مروری است بر کتاب اول و یادداشتهایی که محمدعلی فروغی در زمان جوانی و در دوره سلطنت مظفرالدین شاه، نوشته شده و به کوشش ایرج افشار در ایران منتشر شده است.
محمدعلی فروغی در زمان نوشتن این یادداشتها هنوز به دوران اوج خود در سیاست نرسیده، هنوز “شاهساز” و “تاجگذار” نشده، به کنفرانسهای بینالمللی راه ندارد و تنها جوانی بیست و شش هفت ساله است که به واسطه پدرش به دنیای سیاست نزدیک است اما شغل خودش معلمی و مترجمی است.
خواننده این مجموعه، از میان یادداشتهای محمدعلی فروغی، بیشتر با سبک و سیاق زندگی روزمره یکی از روشنفکران اواخر دوره قاجار آشنا میشود.
سایه پدر
محمدعلی فروغی فرزند محمدحسین، ذکاءالملک بزرگ، ادیب و سیاستمداری است که لقبش را از ناصرالدینشاه گرفته است. پس از مرگ او، لقب ذکاالملک به محمدعلی فروغی رسید.
از یادداشتهای فروغی چنین برمیآید که احترام بسیار برای پدر که در این یادداشتها از او با عنوان “آقا” نام میبرد، قائل بوده است. پدرش رئیس خانواده بوده و حتی در چندین صفحه از کتاب میخوانیم که او درآمد حاصل از کارها و ترجمهاش را در اختیار پدر میگذاشته است.
احترام فروغی به پدرش چنان است که مثلا سیگار کشیدن در محضر او راقبیح میداند. فروغی روز دوشنبه ۲۷ دی ۱۲۸۲ از اصرار محققالدوله یکی از همکارانش برای سیگار کشیدن او مینویسد: «سیگاری به من داده با دست خود کبریت آتش زد، مجبور شدم بگیرم اما نکشیدم تا خاموش شد. خیلی خجالت کشیدم. در صورتی که سیگارکش نیستم چرا در حضور آقا سبکی بکنم.»
فروغی پدر در سیاست و ادب صاحبنام است و در دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه به دستگاه سلطنت راه داشته و مورد مشورت قرار میگرفته است. در جایی از کتاب یادداشتها میخوانیم که سه روز پس از اینکه عینالدوله صدراعظم میشود، او را به دفتر خود دعوت میکند.
کار و بار
در دورهای که محمدعلی فروغی این یادداشتها را نوشته، به همراه پدرش “روزنامه تربیت” را با حمایت مالی کسانی مثل ظل السلطان (فرزند ناصرالدینشاه) و شعاع السلطنه (فرزند مظفرالدینشاه) منتشر میکرده است. چنان که از این یادداشتها برمیآید این نشریه، در آن دوران بسیار مقبول محافل سیاسی و پرطرفدار و پرتیراژ بوده است. “تربیت” به معنای امروزی روزنامه نبوده و هر روز منتشر نمیشده است.
محمدعلی فروغی، همزمان در مدرسه سیاسی (وابسته به وزارت خارجه) که پدرش آن را مدیریت میکرد، مدرسه ادب، مدرسه علمیه و مدرسه مظفریه و مدرسه خرد، درسهایی مثل تاریخ اسلام، تاریخ قرون وسطی و فیزیک تدریس میکرده است.
دلمشغولی او در دورهای که این یادداشتها را مینوشته، گردآوری فرهنگ فرانسه به فارسی است که برای انجام آن با محمدظاهر صدیق حضرت، همکاری میکرده و در صفحات مختلف کتاب نوشته که ساعتی از روز را صرف این کار میکرده است.
او مترجم برخی کتابهای مهم سیاسی زمانه خود است که محتوای این کتابها را در کلاسهای خود تدریس میکرده است. “اکونومی پلتیک” ، “حقوق اساسی آداب مشروطیت دول” از جمله کارهایی است که او ترجمه کرده و پس از ویرایش پدرش در کلاسهای خود تدریس کرده است. بنابراین او سالها پیش از امضای فرمان مشروطیت با این مفاهیم بیش از کسان دیگر آشنا بود.
دخل هیچ، خرج هیچ
در روزهای بسیاری از این یادداشتها، فروغی نوشته که دخل هیچ و خرج هیچ. اما گاهی مثلا به درآمدهایش از کار ترجمه و تدریس هم اشاره میکند. برای نمونه، در روز سهشنبه، ششم اردیبهشت ۱۲۸۳، نوشته که ۲۵۰ قران حقوق ماهانه [مدرسه] سیاسی را دریافت کرده است.
در پایان سال ۱۲۸۲ شمسی، در گزارشی که از “وضع مالیه” خود ارائه میدهد، مینویسد: «طلب از مدرسه ادب و مدرسه مظفریه ۱۹۰ [قران]، از مدرسه خرد و از مدرسه سیاسی ۳۰۰ [قران] قرض: ۷۰ [قران] به مودبالملک، ۷۰ [قران] به آقا شیخ حسن (کتابفروش)، ۱۸۰ [قران] به بارنئود (کتابفروش کتابهای خارجی)»
فرهنگ و فرنگ
از یادداشتهای فروغی چنین برمیآید که او با آثار فرهنگی منتشره در اروپا آشنا بوده است. در صفحات متعددی میخوانیم که برایش کتاب یا روزنامههایی از فرنگ آمده است و او به واسطه اینکه زبان فرانسوی میدانست، از جهان بیخبر نمیمانده است. در بعضی صفحههای این مجموعه یادداشت، از شیفتگیاش به کتاب میخوانیم و میبینیم که او نمیتوانسته در مقابل خرید کتابهایی که از فرنگ میآمده مقاومت کند. وقتی چشمش به یک کتاب فلسفه چاپ فرنگ و دو کتاب تاریخ میافتد مینویسد: «کتاب خریدن مرا خانه خراب کرده. کتاب خوب بسیار است و نمیتوان از آنها دست برداشت.»
محمدعلی فروغی به روزنامههای فرنگی هم دسترسی داشته و از همین طریق از خبرهای بینالمللی مطلع میشده است. در چندین جای کتاب در مورد خواندن روزنامههای فرنگی مینویسد. از جمله در روز سهشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۲۸۳ که مینویسد: «باری رفتم خانه. روزنامه فرنگ هم که تازه رسیده بود همراه برده آنجا مشغول خواندن شدم. مذکور شد که بندر دالنی به دست ژاپنیها افتاده.» این اخبار مربوط به جنگ روسیه و ژاپن در سال ۱۹۰۴ و زمانی است که در این نبرد، بندر دالیان (دالنی) به دست نیروهای ارتش ژاپن افتاده است.
این طور که از این یادداشتها پیدا است مردم ایران در این جنگ دلشان با ژاپن بوده است. فروغی در یکی از یادداشتهای خود مینویسد: «این اوقات همه جا گفتگوی جنگ ژاپن و روس است. مردم هم میل دارند ژاپن غلبه کند. روسها تلگرافات خودشان را ترجمه کرده چاپ میکنند و به طور روزنامه منتشر مینمایند اما قیمت آن گران است. ماهی یک تومان. در صورتی که مردم اطمینان به صحت آن ندارند. گمان نمیکنم زیاد بخرند.»
به جز کتاب و فرهنگ، محمدعلی فروغی به سبک زندگی فرنگی هم تمایل داشته است. در یکی از یادداشتها هم شرحی درباره رفتن به یک تئاتر فرنگی به همراه محمد قزوینی، ادیب و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران، نوشته است.
معاشران و مشغولیات
بیشتر وقت محمدعلی فروغی در مدرسههایی میگذرد که در آنها تدریس میکند. اما بعد از تمام شدن ساعت درس، به طور معمول وقتش را در حجره کتابفروشی فردی به نام آقا شیخ حسن میگذراند و به تناوب کسانی مثل فروغی پدر، محمد قزوینی، سعیدالاطبا، دوست پزشکش و ابوالحسن، برادرش او را همراهی میکنند.
جایی از قرار رفتن به تماشای تئاتر فرنگی به همراه محمد قزوینی نوشته است. قزوینی در آن زمان عمامه بر سر میگذاشته و برای رفتن به این تئاتر ناچار بوده عمامه را با کلاه عوض کند و در چند جای یادداشتها از تلاش برای پیدا کردن کلاه مناسب برای “علامه قزوینی” نوشته است. فروغی در جایی از یادداشتهایش مینویسد: «اگر محض آقا شیخ محمد نبود همه کار میتوانستیم بکنیم که از جمله رفتن به هتل فرنگی باشد.»
در یادداشتهای روز۱۷ اسفند ۱۲۸۲ خود مینویسد که: «صبح از روی تقویمها قدری ورزش سوئدی مشق کردم.»
تقریبا هر روز با میرزا حسین سعید الاطبا، پزشکی که ظاهرا دوست بسیار نزدیک او در این دوران است معاشرت میکند که این اوقات به گفتگو، بازی تختهنرد و ساز زدن میگذرد. یک روز جمعه اواخر سال ۱۲۸۲ مینویسد: «رفتم منزل سعید الاطبا…زنی آنجا بود خیلی زیبا. زود رفت….قدری سهتار زدیم، قدری تخته بازی کردیم.» تقریبا هر شب در خانه آنها خودش یا پدر و برادرش با هم یا با مهمانان تخته نرد بازی میکنند.
فروغی در چندین مناسبت از گردش در باغ هم نوشته است. از جمله در یکی از روزهای اردیبهشت که نوشته: «محقق الدوله امروز عصر ما را به گل باغچه خودشان برد. کاهو سکنجبین وعده گرفته بود. رفتیم آنجا گلهای خوب آنجا بود. انواع رز کوچک و بزرگ، رنگهای مختلف بسیار قشنگ و خوب معطر اما حیف که من دماغ نداشتم.» اینجا علت دل گرفتگی و بیدماغی فروغی، ناخوشی همسرش پاینده خانم است که در این روزها دچار بیماری احتناق بوده است.
زن و زندگی
در دورهای که این یادداشتها نوشته شدهاند، محمدعلی فروغی تازه چند ماهی است که ازدواج کرده است. همسرش که زرین تاج نام داشته و فروغی از او به اسم “پاینده خانم” نام میبرد، دختر یکی از صاحبمنصبان ارتش ایران بوده که در این یادداشتها فروغی از او با درجه ارتشیاش یعنی “میرپنج” یاد کرده است.
او از همسرش چندین بار صحبت کرده و از جمله نوشته که برایش چرخ خیاطی خریده و خودش به خانه آورده است. «خودم چرخ را بردم به خانه اما خیلی خسته شدم و عضلات بازویم و دستم سخت شد. تحمل این زحمت برای این بود که به پاینده خانم وعده داده بودم امشب چرخ برای او ببرم و او از اقتضای سن، عشق غریبی به چرخ دارد. امروز از صبح تا شام دقیقه شماری میکرد. باری خیلی خوشحال شد.»
در میانه این یادداشت نویسی، پاینده خانم بیمار میشود و در چندین مورد فروغی از اندوه و دلتنگی خود از بیماری همسرش نوشته است. در جایی از یادداشتهایش مینویسد: «پاینده خانم تب کرده سردرد و گلودرد داشت. اوقاتم تلخ شد.» یا این که: «پاینده خانم حالش خیلی بد بود. به من خیلی بد گذشت.»
فروغی پس از اینکه همسرش در حدود سی سالگی درگذشت، دیگر ازدواج نکرد و ایرج افشار در مقدمه همین کتاب از قول پسر فروغی مینویسد که: «پدرم به ما بچهها وقتی بزرگ شدیم گفت من پس از مرگ مادرتان افطار نکردم.»
خورد و خوراک
محمدعلی فروغی در این یادداشتها هر روز نام انواع غذاهایی را که برای صبحانه، ناهار و شام خورده، نوشته است. بر همین اساس، به طور معمول صبحانهاش شیر و گاهی چای و نان بوده است.
از جمله غذاهایی که برای ناهار و شام از آنها نام میبرد، آبگوشت، چلوکباب، قورمه سبزی، عدس پلو، چلوخورش اسفناج، رشته پلو، چلو خورش کنگر، و طاس کباب است. اما آبگوشت و چلوخورش قورمه سبزی بیش از همه در وعدههای غذاییاش تکرار شده است.
در شب عید سال ۱۲۸۳ شمسی هم مینویسد که شام سبزی پلو، کوکو و ماهی خورده است.
آینده سیاسی
محمدعلی فروغی در دوران قاجار، به سبب نزدیکیاش به دنیای سیاست در جریان وقایع و اتفاقات دربار هم قرار میگرفت و همین آگاهی باعث خشم و دلزدگیاش ازپادشاهانی شد که هم منشا فساد اقتصادی در کشور بودند و هم ناهنجاریهای اخلاقیشان را نمیپسندید.
او کسی است که در پایان دادن به سلطنت قاجار نقش داشته و برای تشکیل مجلس موسسانی که نهایتا به پادشاهی رضاشاه منجر شده تلاش کرده است.
فروغی بعدها در جریان انتقال قدرت به محمدرضا پهلوی و تاجگذاری او هم نقش مهمی ایفا کرد.
محمدعلی فروغی در بخشی از یادداشتهایش درباره مظفرالدین شاه مینویسد: «سبحان الله چه بگویم که شقاوت و نفسانیت و دنائت و رذالت انسان به چه درجه میرسد. عمده تعجب من این است که این شاه با وجود متشکل بودن به شکل انسان چرا این طور از عقل و تمیز و تصرف و خودداری و سایر صفات انسانیت بیبهره است.» در ادامه او به دهن بین و خرافاتی بودن شاه اشاره میکند و مینویسد: «از رعد و برق میترسد و هر وقت هوا منقلب میشود باید سید بحرینی او را زیر عبای خود گرفته ورد بخواند و رعد و برق را از او دور کند….صحبت مجلس او تماما لغویات و شهوانیات است به طورهای رکیک و شنیع.»
در جایی از این یادداشتها از قول محققالدوله درباره دربار مظفرالدین شاه مینویسد: «فخرالملک را چندی قبل تخم مرغ به مقعدش کردهاند بعد به حضور رفته تخم کرده است. این است شاه ما و ذوق و سلیقه و تفنن و عیش او و اینها هستند رجال ما و این است مملکت ما خداوند اصلاح کند.»
سرانجام انسانیت
او گاهی به بحثهایش با دیگران هم اشاره میکند از جمله در یادداشت روز چهارشنبه ۱۲ بهمن او میخوانیم: «با آقا شیخ محمد [قزوینی] گفتگو بود که انسان به حال وحشیگری باشد بهتر از حال تمدن است. من عقیدهام این است که رنج و زحمت انسان در وضع تمدن به واسطه ادراک اش بیشتر است، اما با وجود این زندگی متمدن بهتر است. زیرا که من گمانم این است که تمدن به جایی خواهد رسید که ما تصور را نمیتوانیم بکنیم.»
در خلال این یادداشتها درمییابیم که او به تمدن و مظاهرش علاقهمند و در برابر پیشرفتهای علمی شگفتزده است. جایی پس از خواندن روزنامه علمی و روزنامه “ماتن” که از فرانسه برایش آمده است مینویسد: «ترقی علم خیلی سریع شده. خداوند حیاتی بدهد که تماشا کنیم و ببینیم معرفت انسان به کجا میرسد. من طول عمر برای این میخواهم و فقط تاسفی که از مردن دارم از بابت همین است که دلم میخواهد بدانم کار انسان به کجا میرسد.»
او تا چهل سال پس از نوشتن این یادداشت زنده بود و گرچه هنوز هم عاقبت کار انسان روشن نشده ولی آنقدر عمر کرد که شاهد بسیاری از پیشرفتهای علمی بشر باشد و حتی خود در تغییر و تحول روزگار مردم سرزمینش موثر باشد.
———————-
*این مجموعه را حسن رهآورد که از استادان سرشناس ادبیات است و سابقه دستیاری علیاکبر دهخدا را هم دارد به کتابخانه مجلس اهدا کرده و ایرج افشار آن را تصحیح کرده است. این کتاب یادداشتهای محمدعلی فروغی را در فاصله ۲۶ شوال ۱۳۲۱ تا ۲۸ ربیع الاول ۱۳۲۲ در برگرفته است.