محمد مطلق
روزنامه ایران
چرا باید از شایعه گاه و بیگاه حذف رشته انسانی دبیرستان و برداشتن رشتههای علوم انسانی دانشگاه تعجب کنیم یا منتقد باشیم؟ انصافاً کدام یک از ما حاضریم بچه بااستعداد خود را با معدل ۲۰ تشویق کنیم انسانی بخواند و دانشگاه که رفت جامعهشناس و ادیب و تاریخدان و حقوقدان شود؟ مگر پدر و مادرهای ما از همان دو سالگی توی گوش ما نخواندهاند که «ماشاالله پسرم آقا دکتره»، «دخترم خانم مهندسه» خب فکر کنید این شایعهها راست باشد، آیا واقعاً جای تعجب و نقد دارد؟ مگر این خواست فرهنگ عمومی نیست؟ مگر همه ما را نصیحت نمیکنند که فلانی حیف است بچهات برود انسانی مگر خنگ است!؟
یادم نیست کجا خواندهام اما میدانم بزرگی گفته این فرهنگ کشورهایی مثل ایران و پاکستان است که پیشرفت را در توسعه علوم مهندسی و تجربی میبینند. زمانی این احساس را جهان دومیها نسبت به جهان اولیها داشتند. مارشال برمن در «تجربه مدرنیته» (ترجمه مراد فرهادپور، تهران: ) به فوج فوج روسهایی اشاره میکند که زمانی برای بازدید از برج شیشهای راهی لندن میشدند. آنها با دیدن این برج که درواقع نمایشگاهی با چفت و بست شیشه و آهن بود و درنهایت نیز در آتش سوخت، مدام حسرت میخوردند و از اینکه جامعهای عقب افتاده دارند خجالت میکشیدند اما پشت آن برج شیشهای دانشگاههای عظیم علوم انسانی را نمیدیدند که بستر رشد تکنولوژی را فراهم کرده بود و بدان جهت داده بود.
روسها در تقلید از لندن مدرن سنپطرزبورگ را ساختند تا پنجرهای رو به غرب باشد اما به قول برمن پشت دیوارهای زیبای این شهر بیغولهای هراسانگیز و خرابهای متعفن بود چراکه سنپطرزبورگ و روسیه نه محل تولد تکنولوژی بود و نه فلسفه ساخت چنان شهرهایی را درک میکرد. حسرت زیبایی بود و بس و همین حسرت و تقلید چند دهه بعد روسها را ترساند؛ شهری که آنها ساخته بودند درواقع پنجرهای برای از میان رفتن فرهنگ روس بود و سالها بعد وقتی حکومت شوراها پایهریزی شد، یکسره آن را رها کردند و مسکو را به پایتختی برگزیدند تا روحیه ملی و سنتی، چراغهای پنجره رو به غرب را خاموش کند.
اگر روسها آن روز که در مقابل برج شیشهای میایستادند و حسرت پیشرفت غرب را میخوردند، چشمشان جز شیشه و آهن و آینه، فلسفه و جامعهشناسی و زیباییشناسی و اقتصاد و تاریخ را هم میدید، مسأله شکل دیگری به خود میگرفت. آلمانها هم حسرت پیشرفت انگلیسیها را داشتند و از اینکه همسایه غربیشان تا این اندازه ترقی کرده احساس شرم میکردند. اما آنها بهجای اینکه برج شیشهای بسازند، دانشگاههای علوم انسانی خود را توسعه دادند و ما امروز خوانده و نخوانده اسمهایی که از فیلسوفان و جامعهشناسان و زبانشناسان آلمانی شنیدهایم حتماً بیش از مهندسان کارخانه بنز و بوش است.
وضعیت روسها را در مقابل انگلیسیها ما هم تجربه کردهایم و این حسرت حسرتی ده ساله و بیست ساله نیست. ابراهیمبیک شخصیت سیاحتنامه زینالعابدین مراغهای چند سال پیش از انقلاب مشروطه وقتی به تونلهای پیچ در پیچ قطار در روسیه رسید آه و ناله سر داد که ما چه عقب ماندهایم و به چه فلاکتی افتادهایم! حال آنکه روسها برای ترقی و آبادانی مملکت، کوهها را اینگونه سوراخ سوراخ کردهاند. حسرتی که پس از صد و اندی سال به جای التیام، به فرهنگی عمومی تبدیل شده است.
کدام ایرانی را میشناسید که در مواجهه با غرب از ساختمان و پل و خیابان و کارخانه تعریف نکند؟ پارکهای زیبا و رستورانهای شیک و کشتیهای مهیب و تونلهای عمیق و اگر جمع تحصیلکردهها باشد، اینکه تا کجاهای کهکشان و عمق اقیانوسها پیش نرفتهاند.
فرهنگ عمومی ما فناوری را برتر و مرجحتر از دانش انسانی میداند و فرمول ساخت آسفالت و بتن را بالاتر از شناخت کالبد جامعه و روان انسان و روابط متن میپندارد. در مرحله بعد اگر برای چنین چیزی ارزشی هم قائل شود، آن را ایدهآلی دور از اقتصاد خانواده میبیند اما در نهایت پس از آموزش فناوری، در جایگاه یک تحصیلکرده علوم انسانی دنبال کار میگردد. این تناقض پیچیده و حل نشدنی از همان نخستین روز اعزام اولین گروه دانشجویان ایرانی به ممالک فرنگ در عهد ولیعهدی عباسمیرزا پیداست تا همین امروز که به ضرب و زور بچهها را به خواندن ریاضی و مثلثات وا میداریم. اولین تحصیلکردههای ایرانی در غرب هم دنبال مهندسی معماری و چشم پزشکی و نجوم رفتند و ادب و اقتصاد و حقوق و تاریخ و جامعه شناسی را علم به حساب نیاوردند که نیاوردند.
تردید نکنید اگر سدی در خود کوه نمک حل میکند، اگر پلی در باران بهاری فرو میریزد، اگر اتوبانی مشکل ترافیک را حل نمیکند و خود به گرهی تازه تبدیل میشود، اگر بخیه زخمی تازه با بیپولی بیمار کشیده میشود، اگر ۸۵ درصد منابع آبی صرف ناچیزترین درآمد ملی و کم اشتغال ترین بخش کشور یعنی کشاورزی میشود، اگر تکنولوژی حفر چاههای عمیق و جاده کشیدن در دریاچه، بزرگ ترین تالاب کشور را میخشکاند، اگر بالابرها سقوط میکنند و اتومبیلها مچاله میشوند، پیش از ضعف مهندسی، ضعف در علوم انسانی را به نمایش میگذارند. مهندسی که نمیداند برای چه میسازد و در چه فرهنگی و چه جامعهای و برای چه انسانی و با چه پیشینه تاریخی میسازد، سازهاش حتماً فرو خواهد ریخت.