محمدرضا یوسفی (نویسنده) درباره مشکلات نظام آموزشی و کتابهای کمک آموزشی که فرصت مطالعه را از بچهها گرفته، به خبرنگار ایلنا گفته است: این مشکلات در سیستم آموزشی بیمار پیش میآید. وقتی سیستم همه چیز را بر معلممحوری و کتابمحوری میداند و تنها به حافظهٔ بچهها اتکا میکند، چنین مسائلی هم ایجاد میشود. این نظام آموزشی با تکیه بر محفوظاتی که تنها بچهها را برای امتحان آخر سال آماده میکند؛ کمخرجترین و بیمسئولیتترین شیوه را انتخاب کرده است. در ادامه حرفهای او را بخوانید.
کلانسرمایهداران، قدرت و ثروت را در اختیار دارند
چنین سیستمی ناخودآگاهی را که لازمهٔ تخیل و ابداع و نوآوری است تقویت نمیکند. عجیب این است که آموزش و پرورش و نهادهای وابسته به آن دچار سوداگری هستند. ناشران کودک در این سالها ورشکست شدهاند و به مرور کتاب کودک ما به انحصار چند ناشر کلان درمیآید. این پدیدهای است که ناشی از کل پدیدههای جامعه ی ماست.
این نویسنده با اشاره به اینکه در تمام حوزههای جامعه ی ما، اقشار متوسط و خرده سرمایهداران از بین رفتهاند و کلانسرمایهدارانِ معدود بخش اعظم ثروت و قدرت را دراختیار گرفتهاند می گوید: این اتفاق در سیستم آموزشی و نشر کتاب هم اتفاق افتاده است. ناشران این کتابها پادشاهی میکنند! اما اگر یک معلم بخواهد یک کتاب کمک آموزشی را که حاصل سالها تجربهاش است به چاپ برساند، نمیتواند آن را به راحتی منتشر و پخش کند و در نهایت، تبلیغات ناشرانی که قدرت و پول را در اختیار دارند، آنقدر زیاد است که چنین کتابهایی در بین آنها گم میشوند.
همه چیز در اختیار آنهاییست که قدرت دارند و از سرمایه و پول خود استفاده میکنند. این اتفاق را نه فقط در حوزه ی نشر و کتاب، که در صنعت، خدمات، تبلیغات و تمام حوزههای جامعه میبینیم. طی این سالها قدرت و سرمایه از دست خردهسرمایهداران بیرون رفته و به کلانسرمایهداران رسیده است.
امتیاز زیادشدن خردهسرمایهدارها این است که نمیتوانند همه چیز را تصرف کنند. از قضا عمومِ نشریات هم در اختیار همین کلانسرمایهداران است. بنابراین تعداد کمی نشریه ی مستقل باقی میماند که باید کتابهای این ناشران را مورد نقد و بررسی قرار دهند که متأسفانه این اتفاق هم نمیافتد. در یک سیستم سوداگرانه، این تنها کلانسرمایهداران هستند که سود میبرند و کسی هم نیست که آنان را نقد کند.
ناشران خردهپا در سیستم اختاپوسی چه باید کنند؟
به این اشاره می کند که نه تنها ادبیات کودک، بلکه ادبیات بزرگسال هم بهطور کلی در اختیار این دسته ی محدود از افراد است و می گوید: تمام بحرانها از دلِ همین مسئله سربرمیآورد. این افراد میتوانند معلم و آموزگار را بخرند. یادم است در یکی از مدارس، قرار بود نمایشگاهی از کتابهای من بگذارند. وقتی من رفتم و نگاه کردم دیدم کتابهای مختلفی وجود دارد با چاپهای بسیار ضعیف و محتواهایی نامناسب اما کتابی از من در آن نمایشگاه نبود! این گروهها با نظام آموزش و پروش در ارتباط هستند و راهکارهای سود و سرمایه را بسیار هوشیارانه میشناسند و کتابهایی را که اکثراً ترجمه هستند با تخفیف به فروش میرسانند و سودهای کلان میبرند. این افراد آنقدر قدرت داشتهاند که اجازه ندادند کتابهای من در نمایشگاه باشد.
ناشر خردهپایی که رمان و کتاب شعر چاپ میکند، در این سیستم اختاپوسیِ پر از کوسه، چه میخواهد بکند؟ متأسفانه کاری از دست ما برنمیآید. این افراد حتی ناشران دولتی را نیز در اختیار گرفتهاند و موفق شدهاند بخشهای مختلف دولت را در چنگ خودشان بگیرند. من این مسئله را به چشم در یکی از دفاتر نشر دیدم که آقایی سیصدهزار جلد کتاب منتشر کرده بود که همگی روی دستش مانده بود. چرا که مدیران دولتی که او با آنها ارتباط داشت و قرار بود که کتابش را به هر شکل ممکن پخش کنند، تغییر کرده بودند و همان ها در سیستم گذشته امکانات پخش سیصدهزار جلد را برای او مهیا کرده بودند و این بسیار جای تعجب دارد. بسیاری از کتابهایی که به این شکل منتشر میشوند، اصلاً به بازار نمیآیند و در ادارات و مکانهای دولتی پخش میشوند.
نویسنده ی کتاب «اگر بچّه رستم بودم» با اشاره به اینکه این اتفاقها مانع از رشد ادبیات خلاق میشود، ادامه می دهد: اینگونه مسائل، نه تنها مانع رشد ادبیات خلاق میشود بلکه مانع از تمام فعالیتهای فرهنگی میشود. این مانند ویروسی است که با اقتدار، به کارِ بیمار کردن جامعه مشغول است و فاجعهبار این است که ویروس موردنظر برای مردم عادی شده. آنها عادت کردند به اینکه هر روز سرفه کنند. در گذشته مدیران حساسیت داشتند اما اکنون خودِ مدیران آمدهاند و در این بازی فاجعهبار شرکت میکنند.
تبلیغات کتابهای کمک آموزشی بچهها را به جنون میرساند
به نظر یوسفی، ناشران خوب، راهی به نظامِ آموزش و پروش ندارند؛ می گوید: نویسندگان کودک و نوجوان ما، هماکنون پانزده میلیون مخاطب دارند و با وجود این تعداد میبینیم که تیراژ رمانها و داستانهای خوبی که منتشر میشود هزار نسخه است. ناشران ما هیچ راهی به مدارس ندارند، مگر به کمک مدیری که خود عاشق ادبیات و فرهنگ باشد. گروههایی هستند که به وسیله ی پول و ارتباطات در بخشهای مختلف آموزش و پروش نفوذ میکنند و سطح فرهنگ این کشور را به شدت پایین میآورند. نمیشود به راحتی اینها را کنار زد. اما اگر هرکس در جایگاه خودش بنشیند شاید اوضاع بهتر شود.
یادم است به نمایشگاه یاد یار مهربان رفته بودم که از طرف مدرسهای آمدند به من گفتند ما بن خرید کتاب داریم اما نمیدانیم چه کتابی بخریم، شما برای ما کتاب انتخاب کنید. من نمایشگاه را دیدم که پر از انتشاراتیهای کتابهای کمک آموزشی بود. این ناشران آنقدر زیاد بودند که نشرهای دیگر در بین آنها دیده نمیشدند. نمایشگاه مملو از این تبلیغات بود.
گاهی فکر میکنم این نسل جوانی که میخواهند فردا نویسنده باشند، قرار است به کجا بروند؟ گاهی بسیار مأیوس میشوم. این روزها، بخشهای دولتی هم رفتهاند در چنبره ی کلان ناشران. اینها پول خرج میکنند و میتوانند همه را به زیر یوغ خود بکشند. ناشرانی هستند که حتی قید داشتن دفتر را هم زدهاند و در خانه کار میکنند اما باز هم نمیتوانند با کلانناشران رقابت کنند. وضعیت بغرنجی است که روز به روز هم بدتر میشود. با انشاالله هم چیزی درست نمیشود، این مسئله نیاز به برنامهریزی دارد.