بیرون آوردن داریوش سوم از زیر سایه اسکندر

یزدان صفایی

بهرام روشن‌ضمیر گرامی دربارۀ کتاب تازه‌چاپ‌شدۀ من نوشته است: «تسلط مولف به منابع زیاد است و تحسین برانگیز.
ولی خب نظر شخصی داشتن میان این همه آرا و نظرات، سخت است. و مولف ممکن است میان این حجم از آرا، خودش گم شود. البته در این اثر مولف تلاش کرده درجاهایی نظراتی مخالف نظر مولفان، مشخصا پیر بریان، که آثاری در همین موضوع دارد، ارائه کند. ولی به نظر خودِ من، مولف عزیز ۱۰۰ درصد به هدف خودش، یعنی تحلیل رویدادهای مرتبط با داریوش سوم، نرسیده که دلیلش نه ضعف دانسته ها که محافظه کاری آکادمیک ایشان است. به هرحال، این نخستین کتاب تالیفی با رویکرد فنی و تخصصی در تک نگاری داریوش سوم، را باید به فال نیک گرفت.»

باید از حسن ظن ایشان تشکر کنم و در نهایت نظرم را در خصوص نقدی که در قالب کامنتی در صفحۀ خودشان نوشته‌اند، بیان کنم:

در واقع، اختلاف نظر من و ایشان به روش‌شناسی علمی ما برمی‌گردد. من فکر می‌کنم در موارد دیگرهم دربارۀ لزوم و اهمیت دیدن کارهای پژوهشگران پیشین و ارجاع لازم و کافی به آثار آنها و صد البته نقد نظرات پیشین در صورت لزوم، چند باری با دوست گرامی بهرام روشن‌ضمیر بحث کرده باشم. ایشان ترجیح می‌دهد در کتابی که میخواند، کمتر ارجاع ببیند؛ تا جایی که یادم می‌آید چند سال پیش در معرفی کتابی که دربارۀ کورش بزرگ چاپ شده بود، این که مؤلف آن کتاب بسیار کم به آثار دیگران ارجاع داده است را نکته‌ای مثبت در آن اثر یافته بود، حال آن که همین موضوع از سوی متخصصان دیگر که آن کتاب را نقد کرده بودند نقطۀ ضعف آن دانسته شده بود. بنابراین باید از ایشان پوزش بخواهم که نمی‌توانم باب سلیقۀ ایشان از ارجاع دادن در جایی که لازم است خودداری کنم.

دربارۀ هدف کتاب هم ممکن است شبهه‌ای پیش بیاید که من ادعا کرده‌ام قرار است همه جا در کتاب تحلیل‌های جدید ارائه کنم حال آن که اینگونه نیست؛ من در درآمد کتاب نوشته‌ام که هدفم در مرکز توجه قرار دادن داریوش سوم در جریان حوادثی است که به سقوط امپراتوری منجر شده است. در واقع، پیر بریان در اثر خود نشان داده بود که داریوش سوم همواره در سایۀ اسکندر باقی مانده است و من این کتاب را نوشتم تا تلاشی باشد برای بیرون آوردن او از زیر سایۀ اسکندر؛ بهتر است بند مربوط به هدف نگارش کتاب «داریوش سوم: آخرین شاه بزرگ» (تهران: نشر همیشه، ۱۳۹۵) را مستقیماً از خود کتابم نقل قول کنم:

«در این کتاب نگارنده، رویدادهای به تخت نشستن داریوش سوم، مشکلات او پیش از آغاز لشکرکشی مقدونیان، دفاع در برابر اسکندر، نبردهای منتج به مرگ داریوش و در نهایت، سقوط امپراتوری را بررسی می کند. بنابراین برخلاف بریان، که بخش هایی از کتابش را به بازتاب چهره داریوش در روایات ملی و بررسی اسکندرنامه‌ها اختصاص داده است، در این کتاب، نگارنده تنها به بررسی تاریخ رسمی وقایع مربوط به اندکی پیش از به تخت نشستن داریوش تا مرگ او می پردازد، مرگی که به معنای سقوط امپراتوری هخامنشی بوده است. بنابراین، هدف، قرار دادنِ داریوش سوم در مرکز توجه، برای نوشتن تاریخ برافتادن امپراتوری ایران بوده و این دقیقاً موضوعی است که در تحقیق‌های مفصل دربارۀ اسکندر مقدونی مورد توجه نبوده است. بنابراین، اثر پیش رو، همۀ اهدافی را که بریان در کتابش دارد، دنبال نمی کند؛ بلکه با در مرکزتوجه قرار دادن داریوش سوم، تلاش دارد تا از زاویه‌ای که تاکنون کمتر مورد توجه بوده، پرتوی به اواخر دورۀ هخامنشی بتاباند؛ دوره‌ای که به رغم برخی مقاومت‌های محلی، پس از مرگ داریوش، رسماً به پایان رسیده بود.»

همانطور که در پست پیشین نوشتم، نقد بسیار مفید است و من هم از نقد شدن بسیار استقبال می‌کنم. امیدوارم این پاسخ فتح بابی باشد در نقدپذیری و گفتگوی با آرامش و همینطور بحث دربارۀ اهمیت بسیار پیشینۀ پژوهش.

باز هم باید از بهرام روشن‌ضمیر عزیز (Bahram RoshanZamir) تشکر بکنم.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته