محمدحسن شهسواری
خوابگرد
این روزها کتابی در محافل هنری پایتخت دست به دست میشود در مورد عادات کاری ۱۶۲ انسان مشهوری که طی چهارصد سال گذشته فرهنگ غرب را شکل دادهاند. از فیلسوف و مخترع و فیزیکدان بگیرید تا نقاش و موزیسین و معمار و روانشناس و کارگردان و البته داستاننویس.*
از میان این بزرگان، زندگی روزانهی نویسندگان برای من، که داستاننویسی مهمترین علاقهی زندگیام است، مهمتر بود. پس وقت گذاشتم و عادات کاری آنان را جدا کردم و بررسی سادهای انجام دادم. بد ندیدم نتایج را، از جهاتی که برای خودم هم جالب بود، در اختیار شما هم بگذارم.
اهمیت رماننویسان (یا اهمیت عادات کاریِ داستاننویسان)
۷۳ تن از این بزرگان مشخصاً رماننویس هستند. یعنی حدود ۴۵ درصد. شاعران و نمایشنامهنویسانی را که رمان ننوشتهاند در این لیست نیاوردهام. البته اگر مثل ژان پل سارتر فیلسوف بودهاند اما به داستاننویسی نیز شهره، به این لیست افزودهام. سارتر حتا جایزهی ادبی نوبل را هم برنده شد، که البته آن را نپذیرفت. شمار فراوان نویسندگان در این کتاب اهمیت و شهرت نویسندگان میان مشاهیر و معماران فرهنگ غرب را نشان میدهد. البته از سوی دیگر میتوان گفت که چون این کتاب در مورد عادات کاری بزرگان است، وجود پرشمار نویسنده در آن، نشاندهندهی این نکتهی مهم هم هست که گویی بین تمام مشاهیر، داشتن عادات کاری میان نویسندگان از اهمیت بیشتری برخوردار است.
نظم در نویسندگی
در میان این ۷۳ نفر، همه جور آدمی با همه جور عادتی هست، که در ادامه به آن اشاره خواهم کرد. اما تقریباً اکثر قریب به اتفاق آنها واجد یک صفت هستند: نظم روزانهی کاری.
در این زمینه چند نقل قول جالب از نویسندگان میآورم. لئون تولستوی: «باید هر روز بنویسم و هیچ روزی را از دست ندهم. این کار بیش از آن که برای موفقیت در نوشتن ضروری باشد، یاریام میکند تا مهار برنامهی روزانهام از دست نرود.»
گوستاو فلوبر: «در زندگیات مثل یک بورژوا منظم و مرتب باش تا بتوانی در کارت اصیل و بیرحم باشی.»
هنری میلر: «برای حفظ لحظات راستین شهود هنری، باید بسیار منضبط بود و به زندگی انضباط بخشید.»
هاروکی موراکامی: «بیهیچ تغییری به برنامهی روزانهام (بیدار شدن در ساعتِ چهار صبح/ پنج شش ساعت نوشتن بیوقفه/ ورزش/ مطالعه/ گوش کردن موسیقی/ به بستر رفتن در ساعت ۹ شب) پایبندم. آن چه اهمیت دارد تکرار این کار است، یک جور هیپتونیزم. خود را هیپتونیزم میکنم تا بر ژرفای ذهنیام بیفزایم.»
چاک کلوز: «آماتورها منتظر الهام میمانند، اما ما میرویم سر کار و شروع میکنیم به کار کردن.»
با دقت بیشتر در مورد زندگی همهی بزرگانی که در کتاب از آنها نام برده شده، متوجه شدم که نویسندگان انضباط بیشتری دارند تا دیگران. شاید هم طبیعی باشد. چون تقریباً نمیتوان بدون روزی حداقل سه ساعت منظم و پیوسته نوشتن، آثار درخوری خلق کرد. جالب آن که چارلز دیکنز آن قدر به برنامهی خود وفادار بود که حتا اگر چیزی برای نوشتن نداشت، در همان ساعت همیشگی پشت میز مینشست و کاغذ خطخطی میکرد.
با این همه، بزرگان همیشه ما را شگفتزده میکنند. خود من فکر میکردم غیرممکن است که بدون نظم مشخص بتوان نوشت اما پنج نفر از این ۷۳ نفر (یعنی نزدیک به ۷درصد) منظم نمینوشتند و هر وقت الهام به آنان رو میکرده، مینوشتند. مثل «آن بیتی» یا «ژرژ سیمنون». البته یکی مثل ژرژ سیمنون در این حملات الهام، حجم وحشتناکی مینوشته که جبران روزهای بیکاریاش بوده. سیمنون گاه در هر روز نوشتن، هشتاد صفحه (حدود بیست هزار کلمه) مینوشته که البته واقعاً باورش سخت است. اما وقتی بدانیم این اعجوبه ۴۵۰ رمان نوشته، دیگر اجازهی تعجب هم نداریم!
روز یا شب، آیا مسئله این است؟
فیلمها و رمانها و نمایشنامهها مملو از صحنههایی است که نویسندگان را در دل شب، زیر نور شمع نشان میدهد. یا سحرگاهانی که نویسنده بعد از یک شب کاری سخت، قلم را بر زمین میگذارد. راستش، با اینکه من خودم آدم صبح هستم و معمولاً بین پنج تا هشت صبح بهترین زمان نوشتنم است، باور داشتم که نویسندگان اغلب شبها مینویسند. ولی وقتی آمار گرفتم، واقعاً حیرت کردم. از بین ۷۳ نویسندهی بزرگِ دوران فقط و فقط ۱۲ نفرشان (حدود ۱۶درصد) شبها مینوشتند. بقیه آدمِ صبح بودهاند، و راستش را بخواهید، آدمِ صبح خیلی زود. یعنی بیدار شدن در ساعت چهار، پنج یا شش صبح بین آنها کاملاً رایج بوده است. به طور قطع میتوانم به شما بگویم که از ۶۱ نفری که صبحها مینوشتند، تقریباً هیچکدام دیرتر از هشت صبح بیدار نمیشدهاند. جالب آنکه در خلال گشت و گذارهایم در مورد عوامل خلاقیت، به پژوهشی درازدامن از دکتر «تراویس برادبری» برخوردم که شش صفت آدمهای خلاق را برشمرده و اولین آنها سحرخیزی است.
البته توجه داشته باشید که مطالعات دیگر در مورد بیشترین ظرفیت بازدهی ذهن نشان داده که عادات کاری منظم، اهمیت بیشتری دارد از ساعتی که در آن به کار میپردازید. برای همین است که لازم نیست به این که چه زمانی مینویسید خیلی توجه کنید. مهم این است که در همان ساعت خاص به کار بپردازید. به طور مثال دو بانوی نویسنده، «آلیس مونرو» و «تونی موریسون»، که هر دو جایزهی نوبل هم بردهاند، در اوایل دوران کاریشان به خاطر نگهداری از بچهها مجبور بودهاند بعدازظهرها یا شبها بنویسند، اما زمانی که بچهها بزرگ شدند عادت نوشتن خود را به صبح انداختند. که البته در هر دو دوره نیز آثار درجهی یکی آفریدهاند.
اعتیاد
راستش همیشه گمانم میکردم با اعتیاد به مخدرها یا مسکرات نمیتوان نویسنده یا فرد اثرگذاری شد. چون تقریباً از زمان جوانی بسیار بسیار افراد بااستعدادِ معتاد دیده بودم که نتوانسته بودند در کارشان استمرار پیدا کنند و نابود شدند. از سوی دیگر بسیاری از جوانها هستند که گمان میکنند گویا بدون مواد مخدر نمیتوان خلاق یا به قول خودشان خفن بود. مطالعهی زندگی بزرگانِ این کتاب نشان میدهد که نه نظریهی من کاملاً درست است و نه نظریهی آن جوانان خوشبین. خوشبختانه شمار معتادان در بین داستاننویسان خیلی کمتر از شمار آنان در سایر بزرگان است. از بین این ۷۳ نفر فقط به ۶ نفر اشاره شده که به مخدرها یا الکل معتاد بودهاند.
ورزش
دکتر بردبری دومین عامل خلاقیت را ورزش روزانه معرفی میکند. راستش گمان میکردم که نوابغ ادب و هنر و فرهنگ خیلی اهل ورزش نباشند. اما با تعجب دیدم که نزدیک به ۴۰ درصد بزرگانی که در این کتاب از آنان نام برده شده، اهل فعالیتهای ورزشی روزانه بودهاند. البته در این زمینه، نویسندگان وضعشان بدتر است. از بین ۷۳ نفری که کتاب شرح حالشان را نوشته، فقط در مورد ۱۷ نفر (حدود ۲۳درصد) به صراحت گفته شده که اهل ورزش بودهاند. مثلاً ویکتور هوگو در روز حداقل دو ساعت و چارلز دیکنز سه ساعت پیادهروی مستمر داشتهاند. اما جالبترین موردِ معتاد به ورزش در میان نویسندگان کسی است که احتمالاً شما هم با شنیدن نامش مثل من تعجب میکنید؛ فرانتس کافکا. بله این قهرمان ادبیات مدرن هر روز صبح، ده دقیقه برهنه جلوی آینه ورزش میکرده، بعد لباس میپوشیده و یک ساعت پیادهروی میکرده. تازه به این هم بسنده نمیکرده و همیشه، هم بعد از نوشتن و هم قبل از خواب، باز حداقل ده دقیقه ورزش میکرده است.
ساعات نوشتن
همانطور که گفته شد، حدود ۹۳ درصد از نویسندگان بزرگ، تقریباً هر روز مینوشتهاند، اما در مورد میزان ساعتی که کار میکردهاند نمیتوان آمار دقیقی ارائه داد. چون واقعاً متنوع رفتار میکردهاند. بین آنها نویسندگانی چون «گرترود استاین» است که فقط روزی نیم ساعت کار میکرده و برخی مانند «جویس کارول اوتس» (نویسندهی بیش از ۵۰ رمان، ۳۶ مجموعهداستان، و تعداد زیادی مجموعهشعر و نمایشنامه و مقاله) که هر روز از ساعت هشت تا یک بعدازظهر و چهار تا هفت بعدازظهر و برخی روزها یکی دو ساعتی هم بعد از شام مینویسد. البته نویسندگانی مثل «استیفن کینگ» و «گراهام گرین» هم هستند که بیشتر به حجم کار روزانهشان توجه داشتهاند تا ساعات کار. کینگ روزی دو هزار کلمه و گرین روزی پانصد کلمه که مینوشتهاند، از پشت میز بلند میشدهاند. البته کینگ هنوز هم این عادت را دارد.
موارد جالب
حالا که اعداد و ارقامِ عادت روزانهی نویسندگان را کمابیش مرور کردیم، بد نیست با برخی عادات عجیب و غریب آنها هم آشنا شویم.
ـ «تامس وولف» و «ارنست همینگوی» ایستاده مینوشتهاند. وولف، که نزدیک به دو متر قد داشته، کاغذهایش را روی یخچال میگذاشته و مینوشته و همینگوی روی رحلیِ بالای کتابخانه.
ـ «آنتونی ترولوپ»، که در دورهای سیساله ۴۷ اثر داستانی و ۱۶ کتاب در موضوعات دیگر نوشته، به خدمتکارش پول میداده تا او را هر روز ساعت پنج و نیم صبح به زور بیدار کند. او هر روز تا ساعت هشت و نیم مینوشته. مواردی بوده که مثلاً ساعت هفت رمانش تمام میشده. بلافاصله کاغذ دیگری جلویش میگذاشته و رمان بعدیاش را شروع میکرده و این رمان جدید را تا ساعت هشت و نیم مینوشته.
ـ جیمز جویس هفت سال پیوسته روی اولیس کار کرد. طبق محاسبات خودش، این شاهکار بیست هزار ساعت از او وقت گرفت و طی آن هشت بیماری، ۱۹ تغییر آدرس (از اتریش گرفته تا سوئیس، ایتالیا و فرانسه) را پشت سر گذراند.
ـ آگاتا کریستی حتا بعد از انتشار ۱۰ رمان موفق، خود را نویسندهی قابلی نمیدانسته و جلوی سؤال شغل در فرمها مینوشته: خانهدار.
ـ جان چیور هر روز صبح همزمان با سایر کارمندان مجتمع مسکونیای که در آن ساکن بوده، حمام میکرده و صبحانه میخورده و کت و شلوار تن میکرده و سوار آسانسور میشده. اما از ساختمان خارج نمیشده. به انباری میرفته، کت و شلوارش را در میآورده و با لباس زیر تا ظهر مینوشته. بعد کت و شلوارش را میپوشیده و برای ناهار برمیگشته به آپارتمان خودش.
اما در پایان نگاهی کوتاه میاندازیم به برنامهی روزانهی انوره دوبالزاک. اعجوبهای که طی ۳۲ سال نوشتن، ۹۰ رمان و ۲۰ اثر غیرداستانی به نگارش در آورد: «ساعت شش بعدازظهر: خوردن شام سبک و بعد خواب/ بیدار شدن در ساعت یک نیمه شب/ هفت ساعت نوشتن/ خواب از ساعت هشت تا نه و نیم/ نوشتن از ساعت نه و نیم تا چهار بعدازظهر/ پیادهروی/ دوش/ ملاقات با دوستان تا ساعت شش/ بعد خوردن شامی سبک و رفتن به بستر.»
*نویسندهی این کتاب میسن کاری است. سه ترجمه از این کتاب وجود دارد:
ـ آداب روزانه/ مترجم مریم مؤمنی/ نشر ماهی
ـ بام تا شام مشاهیر/ مترجم شیوا مقانلو/ انتشارات کتابسرای تندیس
ـ آداب و عادات روزانهی بزرگان/ مترجم حسن کامشاد/ انتشارات فرهنگ جاوید