کم نیستند ایرانیانی که دلبستگی هموطنانشان به شعر، خاصه شعر قدیم، را مایۀ عقبماندگی و نشانۀ واپسگرایی قلمداد میکنند و، جا و بیجا، سخن از تمدّن و تجدّد که میرود، لب به شکوه میگشایند که: همین است دیگر! این ملت قرنها قرن سرش را کرده در لاک شعر و تنهایی و عرفان و افیون! به جای جهد و مبارزه، به جای پیوند خوردن با مقتضیات جهان نو، نشسته کنج خلوت و شعر زمزمه کرده و از جهان گرد گردان جا مانده است.
اشکال تنها این نیست که این افراد بزرگان شعر فارسی و تاثیر شگرف آنها بر آمال و اندیشههای فرد ایرانی را نمیشناسند. عیب بزرگتر این است که اینان معاصران خویش را هم نمیشناسند. حتی معاصرانی که در نزدیکی آنها زیسته و در نزدیکی آنها درگذشتهاند را نمیشناسند. حتی معاصرانی که جهان – لابد همان جهانی که اینها برایش سینه میزنند و گریبان میدرند – به احترامشان کلاه از سر برداشته را هم نمیشناسند. حتی معاصرانی که برای مرگ غمبارشان تجمع میکنند و بیانیه امضا میکنند را هم نمیشناسند. تصدیع ندهم: اینها حتی عباس کیارستمی را هم نمیشناسند.
تنها پس از مطالعۀ کتاب ارزشمند و شیرین «سر کلاس با کیارستمی» است که میتوان فهمید دریچۀ اتصال این مرد بزرگ با جهان هنر چیزی نبوده است مگر شعر. دلانگیزترین بامی که کیارستمی بر فراز آن مینشسته و فیلم میساخته است، به تصریح و تاکید خودش شعر فارسی است. آنچه عصارهاش را در سینمایش ریخت و دنیا تا کمر برایش خم شد، از سعدی و حافظ و مولانا و سپهری در جانش ذخیره کرده بود. سر کارگاهش در نیویورک یک بچۀ امریکایی را که آمده ده روزه فیلم ساختن یاد بگیرد اینچنین به درنگ در پدیدههای اطراف فرا میخواند: «مولانا به آنهایی که میخواهند بهتر ببینند توصیه میکند که چشم دل بگشایند.» برای اینکه آنان را با انواع تصادفات و احتمالاتی که بر سر راه فیلمسازی است آشنا کند و ترس را از جانشان بزداید میگوید: «حافظ به ما نشان میدهد که حوادث هم برای خودشان ارزش دارند. باید قدر تصادف و عناصر غیر قابل پیشبینی را دانست.» به کارآموزی که چشمش را توی ویزور دوربین فرو کرده تا بتواند صحنۀ دلخواهش را بگیرد از سهراب نقل میکند که: «چشمها را باید شست. جور دیگر باید دید.»
دیگر چه بگویم از لذت درک دنیای این مرد بزرگ. کتاب را بخوانید. لطفاً کتاب را بخوانید تا بدانید دنیا یک بار دیگر از طریق دوربین کیارستمی شعر فارسی را دید. از طریق تقدیر سینمای او، به شعر فارسی احترام کرد. معنویت نهفته در نگاه این انسان بزرگ، جهانبینی سراسر مدارا و انسانمدارش حاصل انس او با شعر بود. با شعر عزیز فارسی.