بیش از سیویک سالِ پیش که برای نخستین بار در ایران یوسف اسحاقپور را با ترجمهی چند مقالهیِ او در عرصههایِ ادبیات و سینما معرفی کردم (۱) هرگز به چنین روزی نمیاندیشیدم که امروزروزی در سوگِ نازنین یوسف قلم بزنم؛ و چهقدر برای من دشوار بود شنیدن خبرِ رفتن او در این روزها.
در مقدمهیِ ترجمهیِ مقالهی «هدایت، زنده به گور» در شمارهیِ سوم نشریهیِ «کلک»، خرداد ۱۳۶۹ (که به سردبیری و همتِ هموارهستودنیِ علی دهباشی گرامی منتشر میشد) ازجمله نوشتم:
«مقالهٔ حاضر، هدایت، زنده به گور، برگردان نوشتهٔ یوسف اسحاقپور است دربارهٔ صادق هدایت و بهخصوص کتابِ «بوف کور» او که در مجلهٔ ادبی فرانسه «لاکَنزِن لیتِرِر» (۲) شمارهٔ ۴۷۸ (ژانویه ۱۹۸۷) چاپ شده است. یوسف اسحاقپور در سال ۱۳۱۸ در تهران به دنیا آمد و بیش از بیست سال است که در فرانسه اقامت دارد. دستِ توانایی در زمینههای سینمایی و نقد ادبی و مسایل فلسفی دارد و بهجرئت میتوان گفت یک سروگردن بالاتر از بسیاری از متخصصین اروپایی است که در این زمینهها در ایران صاحبِ نام اند. فهرستِ آثار منتشرشدهٔ اسحاقپور خود مبین تلاش عظیم فکریِ او و حاصل پُربارِ آن است.»
پس ازمعرفی چند کتاب اسحاقپور اضافه کرده ام:
«به اشاره بگوییم که کتابِ «گلدمن، لوکاچ و هایدگر» که درسهایِ گُلدمن است دربارهٔ هایدگر و لوکاچ و همراه با مقدمهٔ شصت صفحهای اسحاقپور بر این درسها، عمق معلومات و شناخت او را در زمینههایِ فلسفی نشان میدهد. اطلاعات و آگاهیِ عمیقِ فلسفیاش در دیگر کتابها و مصاحبهها و مقالاتاش نیز همواره رُخ مینماید؛ همانطورکه میتوان در همین نوشتهاش دربارهٔ صادق هدایت پرتوی از آن را احساس کرد. این کتاب [«گلدمن، لوکاچ و هایدگر»] به زبانهای ایتالیایی، آلمانی، ژاپنی ترجمه شده است. کتاباش دربارهٔ نویسنده و متفکر برجستهٔ فرانسوی پُل نیزان (۳) و کارهای او نیز به زبان ژاپنی ترجمه شده است. کتابهایش در زمینههای سینمایی و هنر مدرن از کتابهای مرجع بهشمار میآید، آنهم در کشورِ «غولها» -اما، بااینهمه اسحاقپور کاملاً در ایران ناشناخته مانده است. این بیخبری ما از روشنفکران برجستهمان در خارج کشور تنها به موردِ اسحاقپور خلاصه نمیشود. با یادآوری نام استاد بزرگ تاریخ، دکتر علی مظاهری، نمونهٔ دیگری را ذکر کنیم …این احتمال که اینان برحسبِ طبیعت خود خواهان نوعی ناشناخته ماندن بوده اند، بهتنهایی در توضیح این پدیده کفایت نمیکند.»
همین مقالهیِ «هدایت، زنده به گور» را چهار سال بعد، سال ۱۹۹۱، همراهِ دو جستار دیگر در کتابی با نامِ «بر مزارِ صادق هدایت» (۴) منتشر کرد که چندی بعد دوست گرامی باقر پرهام آن را به فارسی ترجمه کرد.
نخستین آشنایی من با یوسف اسحاقپور به چند سال پیش از انقلاب برمیگردد. دوست دیرینهام، از دوران فعالیت در کنفدراسیون، پرویز نعمان که از دوران دبستان و دبیرستان با یوسف دوست بود و از قدیم باهم رابطهی رفاقت و خانوادگی داشتند سبب این آشنایی شد (۵). از همان دیدار نخست هم باهم دوست شدیم. بهخاطر میآورم که اولین سیگارِ برگِ اصلِ کوبایی را یوسف به من محبت کرد که تازه از سفرش برگشته بود. پس از انقلاب هم یوسف را در تهران دیدم. اما، همان یکبار بود. روزی در پاریس از یوسف پرسیدم که چرا دیگر نیامدی ایران که گفت: «میخواهم همان تصویر قدیم از تهران را حفظ کنم.» البته هیچگاه رابطهیِ فکریاش با ایران قطع نشد که نشان روشن آن کتابهای اوست. در آن سالها هرگاه کسی از پاریس میآمد تهران، که نه ارتباطها مثل امروز بود و نه یوسف کس زیادی را میدید، و بهتصادف او را دیده بود کتابی از خود یا نشریهای که در آن مقاله نوشته بود برایم میفرستاد. پس از چندین سال که امکان سفر به خارج برایم میسر شد و هرازچندی میرفتم پاریس اغلب قرارمان کافهای روبهرویِ باغ لوگزامبورگ بود، که هردو خوشمان میآمد، و سپس قدم زدن در باغ لوگزامبورگ و صحبت کردن که همراه بود با توضیحهای موشکافانه و گاه تاریخیِ هرآنچه در گوشه و کنار این باغ هست. در این سالها هم، جز این سه، چهار سال اخیر، هرگاه که پاریس میرفتم بیشتر در کتابخانهی «ژرژ پمیدو» قرار میگذاشتیم.
یوسف اسحاقپور در سال ۱۳۳۶، برابر با سال ۱۹۵۸ میلادی، به پاریس رفت برای تحصیل در رشتهی سینما. نخست به «مدرسه لومییر» رفت و سپس در «مدرسه مطالعات عالی سینماتوگرافی» درس خواند که از معتبرترین نهادهای آموزش عالی در رشتهی سینما و کارگردانی و … است. سپس برای تحصیل در فلسفه و تاریخ هنر و جامعهشناسی در «مدرسه کاربردی مطالعات عالی» و دانشگاه سوربن درس خواند و موفق به دریافت «دکترای دولتی» گردید که در آن زمان در رتبهبندیِ سه نوع دکترای موجود در نظام آموزشی دانشگاهی فرانسه بالاترین بود. سپس استاد تاریخ هنر و سینما در دانشگاهِ «رُنه دکارت» (پاریس) شد.
ژان میتری (۶) تاریخدان، منتقد و نظریهپرداز بزرگ سینمایی فرانسه که همان سالها در «مدرسه مطالعات عالی سینماتوگرافی» درس میداد او را با رمز-و-راز نظریههایِ سینمایی آشنا کرد. یوسف اسحاقپور با لوسییَن گُلدمن (۷) است که لوکاچ جوان و مارکسِ اندیشمندِ انتقادی را شناخت و کارهایشان را کشف کرد. لوسییَن گُلدمن فیلسوف و جامعهشناس و نظریهپرداز ادبی بزرگ چپ فرانسه که معتقد به بحران در مارکسیسم بود و نگاه سنتی مارکسیستی را رد میکرد و با جنبش ساختارگرایی هم چندان سازگاری نداشت و ژان پیاژه او را «تیزبینترین و باهوشترین مارکسیستهای همه عصرها میدانست» بهدنبال این دو نوبت به آدرنو و والتر بنیامین (۹) و شناخت آنها رسید. و درحقیقت، اینها شدند لنگرگاه او که چشماندازهایِ اندیشگیاش را شکل دادند که در همهیِ نوشتههای فلسفی و … اسحاقپور دیده میشود.
یوسف اسحاقپور روشنفکر بسیار پرکاری بود که حاصل اندیشههایش، افزونبر مقالهها و جستارهای فراوان در نشریههایِ روشنفکری معتبری چون La Quinzaine littéraire, Les Temps modernes, Le Magazine littéraire, Le Cahier du cinéma ، 47 کتابهایی است که از سال ۱۹۶۶ تا سال ۲۰۲۰ از او منتشر شده است که در پایانِ این نوشته فهرست کامل آنها را میآورم.
یوسف سال ۱۹۵۸ برای شروع تحصیل دانشگاهی به فرانسه رفت و ۸ سال بعد نخستین کتاباش را دربارهیِ «لوچینو ویسکوُنتی» کارگردان بزرگ ایتالیایی منتشر کرد (بانام مستعارِ Yves Gillaume). سالها بعد، در سال ۱۹۸۴، کتاب دوماش را در بارهیِ ویسکوُنتی منتشر کرد.
کارهای منتشرشدهی یوسف اسحاقپور را میتوان در چهار پهنه دستهبندی کرد: فلسفه و ادبیات (۸ کتاب)، سینما (۱۶ کتاب که سه مجلد آن دربارهیِ اورسون ولز است و یک کتاب که گفتوگو با ژان-لوک گُدار است)، نقاشی (۱۸ کتاب)، عکاسی (۵ کتاب). بسیاری از این کتابها افزون بر چاپهایِ متعدد، در آنها تجدیدنظر شده و بر متنشان افزوده شده، و همچنین به زبانهایِ دیگر ترجمه شده است.
همانطور که پیشازاین گفته شد رابطهیِ فکری یوسف با ایران هیچگاه قطع نشد که تبلور فکری آن را میتوان دستِکم در نوشتن این چند کتاب دید: دو کتاب دربارهیِ کارهای کیارستمی (Kiarostami: le réel face et pile که در سال ۲۰۰۱ منتشر شد و در سال ۲۰۰۷ تجدید چاپ شد. کتاب دوم بهنامِ Kiarostami II. Dans et hors les murs که در سال ۲۰۱۲ منتشر کرد) یک کتاب دربارهی مینیاتور ایران که در سال ۱۹۹۹ منتشر کرد و ده سال بعد با مطلبهایِ افزودهشده بر آن تجدید چاپ شد (La Miniature persane: les couleurs de la lumière, le miroir et le jardin) و دو کتاب به فارسی و فرانسه دربارهیِ شهره فیض جو (شهره فیض جو، انتشارات خاوران،پاریس، ۱۹۹۸ و Chohreh Feyzdjou, L’épicerie de l’apocalypse, Éd. Circé, ۲۰۱۱).
یوسف روشنفکری خلوتگزیده بود. کمتر تن به مصاحبه و حضور در رادیو و تلویزیون میداد. اهل هیچ قیلوقالی نبود. بهشدت از آن گریزان بود. سر در کارِ خود داشت. با کارهایش بود که با جهان بیرون رابطه برقرار میکرد. در پاریس تاآنجاکه میدانم با زندهیاد شاهرخ مسکوب دمخور بود که این را میتوان در یادداشتهایِ مسکوب به خوبی دید. خاطرهای بگویم: سالها پیش که یکماهی در پاریس بودم شبی جلسهای بود دربارهیِ کتاب عکاسی زندهیاد کیارستمی که یوسف اسحاقپور کار مترجمی و ادارهی جلسه را بهعهده گرفته بود. در ساختمان زیبایِ کوچکی که پس از سالها متروکه ماندن کار بازسازی آن را زندهیاد دوست دیرینه حسن قاضی انجام داده بود. کیارستمی جلسه را با زبانی طنزآمیز دربارهیِ یوسف شروع کرد که بهخوبی بیانگرِ نوعِ سلوکِ یوسف بود و گفت زمانی که به من پیشنهاد این جلسه را دادند و گفتند که با اسحاقپور صحبت کرده ایم تا جلسه را اداره کند فوری پذیرفتم چون میدانستم اسحاقپور نمیپذیرد و من هم بهانه دارم که نیایم!
با رفتن یوسف اسحاقپور دو جامعهیِ فرانسه و ایران یکی از روشنفکران برجستهیِ ژرفاندیش خود را ازدست داد. و ما، دوستی گرانقدر و بزرگ. یادش مانا.
برلن، ۲۹ مهر ۱۴۰۰برابر با ۲۱ اکتبر ۲۰۲۱
تکمله: فهرستِ کاملِ کتابهایِ یوسف اسحاقپور
۱ – در عرصهیِ ادبیات و فلسفه
۲ – در پهنهیِ سینما
۳ – در حوزهیِ نقاشی
۳ – در قلمروِ عکاسی
(۱) ازجمله دو مقالهای که در نشریهی «کلک» منتشر شد. «هدایت، زنده به گور» (کلک، شماره ۳، خرداد ۱۳۴۹) و «چگونه فیلم ممکن میشود» (کلک، شماره ۳۵ و ۳۶، بهمن و اسفند ۱۳۷۱).
(۲) La Quinzaine Littéraire
(۳) Paul Nizan رمان نویس و فیلسوف و روزنامهنگار برجستهی فرانسوی (۱۹۰۵ – ۱۹۴۰). نیزان پس از یک دورهیِ کوتاه «سلطنتطلبی» به حزب کمونیست فرانسه پیوست و خیلی زود به یکی از برجستهترین روشنفکران و متفکران این حزب تبدیل شد. اما، پس از پیمان میان شوروی و آلمان هیتلری (معاهده مونیخ) برضد آن موضع گرفت و از حزب کمونیست استعفا کرد که بهدنبال آن ماشین تبلیغاتی حزب کمونیست علیه او به کار افتاد و تا سالها ازسوی آنان متهم شد به اینکه «سالها خودفروخته و خائن» بوده است. در سال ۱۳۴۰ در جنگِ «دَنکِرک» علیه ارتش هیتلری کشته شد. سالها بعد ژان پل سارتر با مقدمهای کتابِ «عدن عربی»اش را منتشر کرد.
(۴) Le Tombeau de Sadegh Hedayat, Éditions Fourbis, 1991 ; réédition Éditions Farrago, 1999
(۵) یوسف اسحاقپور کتاب کمحجم اما، پُرنکتهی خود را دربارهی مارکسیسم و … ( Marx à la chute du communisme : disparition du politique et de l’intellectuel ?, Éditions Farrago, 2005) در سال ۲۰۰۵ به پرویز نعمان هدیه کرد و چندی بعد زندهیاد ویدا حاجبی آن را به فارسی برگرداند.
(۶، ۷، ۸، ۹) Jean Mitry
Lucien Goldman
Jean Piaget
Theodor W. Adorno, Walter Benjamin