محمود فتوحی
کاروند پارسی
شاید تصوری که فرهنگ ایرانی و بویژه جامعۀ ایران معاصر از صنفِ شاعران دارند کهن الگوی بازمانده از شخصیت شیدای بیقید و ناکام و شکست خوردۀ شاعران قرن دهم باشد. از دید معاصران ما لازمۀ شاعری، نازکدلی، شکستگی، سلوک رمانتیک، بیقیدی و هنجارگریزی است. در باور عمومی امروز ایرانی، شاعری با علم و عقلانیت سازگاری ندارد. از شخص کامیاب و خوشپوشِ منظم و معقول، شاعری نمیآید. شاعر اگر دردمند و ناکام و آشفته نباشد شعر نمیتواند بگوید.این تصور از شاعری با میراث شعری ایران پیش از قرن نهم در تقابل است. اغلب شاعران بزرگ فارسی، حکیمان و عالمان برجستۀ روزگار خود بودهاند نه خیالپردازان خام:
خیام ریاضیدان و منجم بود،
ناصر خسرو متکلم و حجت فرقۀ خود بود؛
فردوسی حکیم و مدافع بزرگ خرد و هویت ایرانی؛
سنایی عارف و حکیم بود؛
انوری عالم به علوم زمانه بود،
علم و حکمت خاقانی در شعرش هویداست؛
عطار دانشمند روزگار خود بود؛
دانش وسیع مولانا در جای جای شعرهایش نمودار است او فقیه مسلم آناتولی بود؛
حافظ آشنای به علوم قرآنی و کلامی و شاگرد عالمان بزرگ بود؛
سعدی معلم بود و در نظامیه تدریس میکرد.میدانیم که حتی شاعران برتر روزگار وقوع و سبک هندی نیز در شمار متفکران و دانشمندان زمان خود بودند. چونان شرف جهان قزوینی، لسانی شیرازی، غزالی مشهدی، حکیم زلالی خوانساری، حکیم شفایی اصفهانی، حکیم حاذق گیلانی، فیضی دکنی، شیخ بهایی، فیض کاشانی، صائب تبریزی و بسیاری دیگر همه به گواه شعر و زندگیشان اهل علم و حکمت و فضل و ادب بودهاند.شعر فارسی تا قرن نهم با علم و حکمت هم عنان میرفت اما به تدریج حکمت و اندیشه از شعر کناره گرفت و شعر منحصر به حدیث نفس و حسب حال گشت و تغزلهای شخصی بر صدر نشست. تا آنجا که در روزگار ما شاعری، در تقابل با علم و حکمت قرار گرفت. آیا جداسازی شعر از علم و حکمت در ایران معاصر، خاطرۀ بازمانده از وضعیت شاعران قرن نهم و دهم است؟ یا این که تفوق علوم تجربی در زندگی معاصر و غلبۀ عقلانیت بر زبان و نوشتار سبب شد که سخن تخیلی راهش را از دانش و علم جدا کند؟دلیلش هر چه باشد واقعیت آن است که شاعران معاصر با طرح شعر ناب، غیر متعهد، ساختارشکن و شیزوفرنیک برای «خود خویش» چنان استقلالی قائل شدهاند که نه تنها از اندیشه و عقیده بلکه از فُرم و معنا نیز تبرّا میجویند.
خیام ریاضیدان و منجم بود،
ناصر خسرو متکلم و حجت فرقۀ خود بود؛
فردوسی حکیم و مدافع بزرگ خرد و هویت ایرانی؛
سنایی عارف و حکیم بود؛
انوری عالم به علوم زمانه بود،
علم و حکمت خاقانی در شعرش هویداست؛
عطار دانشمند روزگار خود بود؛
دانش وسیع مولانا در جای جای شعرهایش نمودار است او فقیه مسلم آناتولی بود؛
حافظ آشنای به علوم قرآنی و کلامی و شاگرد عالمان بزرگ بود؛
سعدی معلم بود و در نظامیه تدریس میکرد.میدانیم که حتی شاعران برتر روزگار وقوع و سبک هندی نیز در شمار متفکران و دانشمندان زمان خود بودند. چونان شرف جهان قزوینی، لسانی شیرازی، غزالی مشهدی، حکیم زلالی خوانساری، حکیم شفایی اصفهانی، حکیم حاذق گیلانی، فیضی دکنی، شیخ بهایی، فیض کاشانی، صائب تبریزی و بسیاری دیگر همه به گواه شعر و زندگیشان اهل علم و حکمت و فضل و ادب بودهاند.شعر فارسی تا قرن نهم با علم و حکمت هم عنان میرفت اما به تدریج حکمت و اندیشه از شعر کناره گرفت و شعر منحصر به حدیث نفس و حسب حال گشت و تغزلهای شخصی بر صدر نشست. تا آنجا که در روزگار ما شاعری، در تقابل با علم و حکمت قرار گرفت. آیا جداسازی شعر از علم و حکمت در ایران معاصر، خاطرۀ بازمانده از وضعیت شاعران قرن نهم و دهم است؟ یا این که تفوق علوم تجربی در زندگی معاصر و غلبۀ عقلانیت بر زبان و نوشتار سبب شد که سخن تخیلی راهش را از دانش و علم جدا کند؟دلیلش هر چه باشد واقعیت آن است که شاعران معاصر با طرح شعر ناب، غیر متعهد، ساختارشکن و شیزوفرنیک برای «خود خویش» چنان استقلالی قائل شدهاند که نه تنها از اندیشه و عقیده بلکه از فُرم و معنا نیز تبرّا میجویند.
——————–
*البته سخن دکتر فتوحی عزیز در باره عامه شاعران درست است و گرنه در نخبه شاعران معاصر هم بزرگان و هنرمندان و حکیمان و پیشگامان فکری کم نبوده اند: ملک الشعرا بهار، علامه دهخدا، ناتل خانلری، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، شفیعی کدکنی، اسماعیل خویی، سیمین بهبهانی، طاهره صفارزاده و دیگران. – م.ج