محبوبه موسوی
مجله نگاه نو، شماره ۱۱۱، پاییز ۱۳۹۵
تاریخ مرگ
نگرشهای غربی در باب مرگ از قرون وسطی تاکنون
نوشته فیلیپ آریس [آریه]
ترجمه محمدجواد عبداللهی
تهران: نشر علم، چاپ دوم، ۱۳۹۵
در بررسی این کتاب قبل از هر موضوعی مایلم در مورد مکتب تاریخی حاکم بر این کتاب صحبت کنم. کتاب فیلیپ آریس بر اساس مکتب تاریخ نگاری آنال (خلاصه شده عنوان Annales d’histoire économique et sociale /سالنامه تاریخ اقتصادی و اجتماعی در فرانسه) نگاشته شده است. بنا به گفته دیوید مون این مکتب در حال حاضر با عنوان «آنال، اقتصاد، جامعه، تمدن» شناخته میشود.[۱] این مکتب در واقع شورشی بر ضد سنتگرایی روایی تاریخ است که آغاز آن را اواخر دههی ۱۹۲۰ میشمارند. مارک بلوخ[۲]، لوسین فِور[۳] و فرناند برودل[۴] از مورخان بزرگ این مکتب هستند. «در مکتب آنال، اگر رخدادها، رخدادهایی یکتا هستند و قابل مقایسه نیستند یا حتی داده ها با هم متجانس نیست، اهمیت چندانی ندارد چرا که معناهای آنها از یک منبع بیرونی میآید. جدای از این، برای اینکه بتوان در این نوع از تاریخ، تغییرها را نشان داد، رخدادها، مطابق با پیرنگ روایت، برجسته میشوند.»[۵]
عمومیکردن شماری از رویکردهای تاریخی همچون تاریخ تطبیقی، تاریخ ذهنیتها یا نگرش ها و تاریخ کمیگرا از ویژگیهای این مکتب است. مکتب تاریخنگاری آنال بر کار برخی پژوهشگران همچون میشل فوکو نیز تأثیر نهاد. کار مورخان آنال روی تاریخ فرهنگی و ذهنیتها تا اندازهای چرخش زبانشناختی، یعنی توجه خاص به اهمیت زبان را تمهید کرد. «آزاد منشی» ویژگی اصلی مکتب آنال است. بدین معنا که تاریخ باید آنقدر آزاد باشد که بتواند در هر حوزهای دست به تحقیق و تفحص بزند و بدین ترتیب، هزاران سوژه در مکتب آنال قابل بررسی است. مهمترین آنها تاریخ ذهنیتها ست و کتاب تاریخ مرگ نیز، بررسی یکی از این ذهنیتهاست.
مرگ، این اصلی ترین سوال آدمی برای حل معضل و موضوع حیات، اصلیترین دریچه نگاه آدمی به سمت و سوی ماورا، چیزی که به خیال انسان اولیه بال و پر می داد تا جایگاه بعدیاش را بین خدایان و در آسمانها بجوید و سرانجام سر از اعماق زمین درآورد، از دیرباز مهمترین موضوعی است که ذهن انسان را به خود مشغول داشته است. اما این کتاب درباره خود مرگ نیست، بلکه درباره مراسم مرگ است. نگاه به آیین مرگ و گام به گام با گذر زمان همراه تاریخ آن پیش آمدن، ما را بیش از هر زمان دیگر به ریشه های جامعه شناختی و واکاوی جوامعی آشنا میکند که در طول تاریخ همراه مرگ قدم زده اند. بدیهی است نحوه نگاه انها به مرگ، تعیین کنندهی آداب مرگ است و تغییر آداب مرگ نیز به نوبه خود ناشی از تغییر در نگاه و عملکرد مردم به زندگی است؛ آن زندگی که جز در دوشادوشی با مرگ امکانی ندارد.
کتاب به جز مقدمه و نتیجه از چهار بخش تشکیل شده که بعد از مقدمه به ترتیب عبارتند از: مرگ رام شده؛ مرگ خود شخص؛ مرگ دیگری؛ مرگ ممنوعه و در آخر نتیجه و پی نوشتها.
فیلیپ آریس معتقد است که در قرن بیستم، مرگ تبدیل به ممنوعهترین موضوع شد؛ ممنوعیتی که تا قبل از این قرن برای سکس وجود داشت. اگر در گذشته به بچهها میگفتند که پرندگانی آنها را از آسمان به زمین آوردهاند و تقدیم پدرها و مادرهایشان کردهاند، حالا در مورد نحوه تولدشان بیان ممنوعی وجود ندارد و به جای آن وقتی جای خالی پدربزرگها و مادربزرگهایشان را می بینند با این توضیح مواجه میشوند که آنها در آسمان هستند یا میان باغی پر گل مشغول استراحت یا قدم زدن. به قول نویسنده، نگرش درباره مرگ، ممکن است موضوعی ایستا به نظر برسد، چون تغییراتی که رخ میدهند معمولا آرام و ناپیدا هستند. کار بررسی تاریخی چنین ذهنیتی، رها کردن موضوع از ایستایی و نشان دادن کنشمندی آنست که در ادوار زندگی انسانها از آنها تاثیر گرفته و بر آنها تاثیر گذاشته است.
یکی از بخشهای این کتاب به مرگ رام شده میپردازد که در واقع توصیف مرگ پهلوانان و سلحشوران است؛ آنها هرگز بدون آگاهی از مرگ خود نمیمردند: «رولان در نبرد رونسوو دریافت که مرگ یکسر او را درمیان گرفته است. مرگ از سمت قلبش پایین میرود.»(ص ۱۲) در این دوره مرگ بیتکلف بود، بخشی از زندگی، یا به عبارت بهتر ، بخشی از وجود آدمی، تنها کاری که برای انسان مهم بود آگاهیاش از زمان مرگش بود تا درست در واپسین دم حیات، بتواند با نشستن به تماشای مرگ خود، زندگی اش را کامل زیسته باشد. چنین مرگی ناشی از سادگی زیست جهان انسان ماقبل مدرن است که با طبیعت نیز آمیخته است.
این کتاب اگرچه بررسی تاریخ مرگ در اروپا از قرون وسطا تا دوران مدرن است اما میخواهم فرصت را غنیمت شمارم و به این نکته اشاره کنم که نمونه های مرگ رام شده در تاریخ شرق میانه و شرق دور بسیار به چشم میخورد. در فرهنگ شرق دور سامورایی کسی است که خود از مرگش آگاه است و راهبان هندو لحظه لحظه حیاتشان را چنان سپری میکنند که گویی هر قدم به مرگ نزدیکتر میشوند. در فرهنگ تصوف ایرانی- اسلامی نیز مرگ پدیدهای رام شده است. رام شدگی مرگ تا چه اندازه متاثر از رام شدگی انسان آن زمانه است؟ با بررسی مرگ رام شده در فرهنگهای مختلف میتوان به ذهنیتی از آن فرهنگ دست یافت که در هیچ کجای تاریخ اشاره ای به آن نشده است و از قضا چون موضوع مرگ رام شده در فرهنگهای شرقی لااقل برای ما بسیار آشناست، براین گمانم که چقدر جای کار درباره این موضوع در تاریخ خودمان وجود دارد. آداب و سنن مرگ نیز از دل همین رام شدگی مرگ پدید آمده است. چگونگی دفن مردگان، اوراد و ادعیه مرگ، وداع با فرد محتضر و … در این کتاب حتی به تغییر نقش بیمارستانها از قرون وسطا -که خادمان مرگ بود هاند و متولی آماده کردن فردِ محتضر برای رفتن به جهان زیرین- تا تغییر نقش درمانی و شفابخشی آنان در دوران امروزی اشاره شده است.
در بخش مرگ خود شخص، نویسنده بیان میکند که انس و الفت سنتی با مرگ چکونه «بر تصور جمعی از تقدیر دلالت داشت» و افراد به سرعت جامعهپذیر میشدند و این جامعهپذیری انسان را از طبیعت جدا نمیکرد. آنطور که کتاب به ما میگوید تصاویر روز رستاخیز آن دوره هیچ نشانی از داوری یا محکومیت نداشته اند (ص ۳۸) و مرگ همچون خوابی بوده که با رجعت مسیح به پایان می رسیده. کتابهای هنر مردن سده های پانزدهم و شانزدهم ما را به تصویر سنتی از بستر مرگ میرساند. اما با آغاز قرن هجدهم انسان غربی به مرگ معنای جدیدی داد، آن را تعالی بخشید و بیشتر به عنوان امری تشویشزا به آن نگریست. در واقع موضوع نگران کننده در این دوره نگرانی از مرگ دیگری بود.
جالبترین بخش کتاب به موضوع مرگ ممنوعه اختصاص دارد، در واقع مرگ ممنوعه همان شیوه زیست مدرن در به چالش کشیدن حقیقت است. سوگواری و سایر مراسم مرگ از اینجا به بعد تغییر شکل یافت «زیرا از این پس فرض بر این بود که زندگی پیوسته شادی است و باید اینطور به نظر برسد.» (ص۹۳)
هدف از این نوشتار بازگویی دوباره این کتاب نیست، بلکه اشاره به این موضوع است که جای چنین تحقیقی در متون تاریخی ما خالی است. بخصوص که فرهنگ کهن ما آمیختگی زیادی با موضوع مرگ دارد. مرگ در قرون گذشته امری حیرت آور یا غافلگیر کننده نبوده، گاه حتی رهایی بخش بوده است (رهایی بخشی مرگ در تمام فرهنگها تقریبا یکسان است همانطورکه اوراد و ادعیه مرگ با تفاوتهای غیرساختاری میتوانند کنار هم و مشابه هم دسته بندی شوند)، نیز چگونگی عکس العمل افراد به مرگ دیگری، مرگ خودشان (آن هنگام که به این موضوع فکر میکنند یا در معرضش قرار میگیرند).
مکتب آنال یا به طور خلاصه تاریخ ذهنیتها، که یکی از وجوه این مکتب است، گستره ای فراخ را پیش رویمان میگشاید تا درباره موضوعات مختلفی تحقیق کنیم. موضوعاتی که با تکیه بر منابعِ وسیع تاریخی- ادبی- هنری و حتی آثار و بناهای تاریخی و دیگر چیزها تحقیق میشود؛ کاری که فیلیپ آریس در کتاب تاریخ مرگ انجام داده است و به همین سبب کتابی در عین سادگی اما با وقار و شکوهی تمام به رشته تحریر دراورده است.
شاید الان وقت آن رسیده باشد که ما هم برای شناخت گذشته تاریخی خود، سراغ تاریخ ذهنیت ها برویم؛ بررسی تاریخ ذهنیت ها میتواند گرهگشای حل مشکلات خاورمیانه باشد و بدیهی است که هیچ کار محققانه ای یک شبه نتیجه نمی دهد.
ترجمه دو کتابی را که آقای جواد عبداللهی- استاد و محقق تاریخ در این زمینه- انجام داده اند به فال نیک می گیرم و امیدوارم همانطور که همواره ترجمه متون غربی راهگشای ما به سوی علوم نوین بودند، حادثه ای باشد برای آشنایی با این مکتب تاریخی و آغازی بر پژوهشهای تاریخی با دیدگاه ذهنیت ها.
[۱] فرنان برودل و مکتب آنال (معرفی مکتب تاریخی آنال و معرفی کتاب «جهان مدیترانهای»). نوشته دیوید مون. ترجمه علی رضا فداییپور
[۲] Marc Bloch
[۳] Lucien Febvre
[۵] نقل از مصاحبه مترجم با جهان کتاب/ کتاب انقلاب تاریخی فرانسه؛ مکتب آنال نوشته پیتر برک که توسط همین مترجم ترجمه شده است.