داریوش آشوری
نگاه نو، شماره ۱۱۵ (پاییز ۹۶)
خبرِ خوبی شنیده ام در بارهی این که بنا ست مجلسی برای گرامیداشتِ دوستِ ارجمند ام، آقای حسینخانی، برگزار شود. از فرزندِ برومندِ او آقای علیِ حسینخانی نیز سپاسگزار ام که مرا در جریان این کار گذاشت و خواست که من نیز با فرستادنِ پیامی سهمی در این کار داشته باشم. آنچه در این مجلس در بارهی حسینخانی و نقش فعال او در بر پا داشتن اتحادیهی ناشران و مدیریت و سیاستهای آن گفته خواهد شد، با شناختی که از دوستام حسین و منش و رفتار او دارم یقین دارم که بیگمان درست و بهجا خواهد بود. اما از آن جا که او و دستگاهِ نشر-اش– چه با نامِ آگاه چه با نامِ آگه– چهل و چند سال است که ناشر اصلیِ کتابهای من اند، دوست دارم در این مجلس چند کلمهای در بارهی این رابطه بگویم.
من که اکنون دیگر از پیرانِ دیرِ نویسندگی در ایران ام، از پنجاه و چند سال پیش که نخستین کتابهایام منتشر شده، با چندین ناشر سر-و-کار داشته ام. برخی از آنها با من نیز در سالهای نخست رفتارهای نادرستی داشته اند که در کشور ما، همچون همهی کسب-و-کارها، در کسب-و-کار نشر نیز رسم بوده است و همچنان هست. و اما، رابطهی من با حسین و دستگاهِ نشر او، از راهِ آشنایی و دوستی من با آن مردِ نازنین، شریک او در بنیانگذاریِ انتشارات آگاه، محسن آقای بخشی، آغاز شد. محسن آقا را از روزگاری میشناختم که در دههی چهل در انتشارات نیل، در میدانِ مخبرالدوله، کار میکرد. در آغاز کارشان، هنگامی که محسن آقا با حسینخانی با هم انتشارات آگاه را رو به روی دانشگاهِ تهران باز کردند، هنوز حسین را نمیشناختم. به خاطرِ دوستی با محسن آقا بود که به نشر کتاب با این ناشر تازه پرداختم. سپس، رفته-رفته با حسین از نزدیک آشنا و آشناتر شدم تا به امروز که سالها ست رابطهی دوستیِ استواری میانِ ما برقرار است.
میتوانم بگویم که رابطهی ما دو تن از رابطهی نویسنده و ناشر بسیار فراتر میرود. آنچه این رابطه را استوار و پایدار کرده است ویژگیهای شخصیتی و اخلاقیِ حسین است و سازگاری آن با خُلق-و-خوی من. او اگرچه کسب-و-کاری دارد و ناگزیر باید حساب و کتابی هم در کار-اش باشد، اما آنچه او را بیشتر به این کسب-و-کار دلبسته میکند شوقِ روشنفکرانهی او به کارِ نشر کتاب و کتاب خوب و آبرومند است. به عبارتِ دیگر، به نقشِ ناشر به عنوانِ فراهم کنندهی ابزار و امکاناتِ بالا بردنِ سطح دانش و فرهنگ در جامعه از راهِ نشرِ کتابِ خوب با کیفیتِ بالا بیشتر دلبستگی دارد تا درامدی که از این راه میتواند نصیبِ سرمایهگذار شود. اگر ویژگی اهلِ کسب-و-کار را در درجهی اول دلبستگی به رونقِ اقتصادی و سودآوری کار بدانیم، حسین در این زمینه استعدادِ درخشانی از خود نشان نداده است. محسن آقا هم او را با ریخت-و-پاشهای نا-کاسبکارانهاش خوب شناخته بود و به او میگفت که «تو آخر کاسب نمیشوی!»
همه میدانیم که گرداندنِ دستگاهِ نشر و سرِ پا نگاه داشتنِ آن در کشور ما از چندین جهت چه کارِ دشوار و پردردِ سری ست، بهویژه اگر گردانندهی کار بخواهد با سلامتِ اخلاقی و راستگویی و راستکرداری کار را بگرداند. حسین با تجربهی پنجاهساله نشان داده است که در این راه، با همهی دشواریها و گرفتاریها، چه سرسختانه و با اراده پایدار مانده است. به همین دلیل، و به دلیلِ دانشی که او در کارِ نشر دارد و رابطهی سالم و درستی که با اهلِ قلم، دستگاهِ نشرِ او از آبرومندترین دستگاهها در ایران است. او در تنگنای روزگار خانهی خود را هم میفروشد و پولاش را بر سرِ کارِ نشر میگذارد، اما هرگز چیزی از حقوقِ همکاران و نویسندگان کسر نمیگذارد. در این روزگارِ کسادی بازار نشر و کمیابیِ خریدار او یکی از آخرین شوالیههای این میدان یا یکی از آخرین ساموراییها ست که شأن و شرفِ نامشان و آبروی کارشان برای ایشان از همه چیز بالاتر است.
باری، ما دو تن سالها ست که با هم دوستِ نزدیک ایم و بگو-و-بخندِ تلفنی هم با هم کم نداریم. حسین نه تنها ناشرِ بیشترین شمار از کتابهای من است که در دوریِ من از ایران وکیلِ تامالاختیار و امینِ من در ستاندنِ حقوقِ من از ناشرانِ دیگر نیز هست. همچنین، به نمایندگی از طرفِ من، زحمتِ رسیدگیِ مالی به وضعِ برادر بیمار-ام را نیز به گردن گرفته است. از محلِ حق تألیفِ کتابهایام یاریگر من برای زندگی در این سوی جهان نیز بوده است.
گذشته از اینها، او از جهتِ دیگری نیز با من دوستانه همراه بوده است. شده است که ناشرانِ دیگر یا تایپیستهاشان از دستِ سختگیریها و شیوههای شخصی من در کارِ حروفچینی و نشانهگذاری کلافه شده باشند. اما او با همدلیِ دوستانه به این سبکِ کار چنان آشنا شده و آن را پسندیده است که در این کار گاهی از من سختگیرتر است و برای بار چندم خود در بازبینیِ کارهای من و یکدست کردنِ شیوهی زباننگارهی آنها پیشگام میشود. از جمله او ترجمهی من از چنین گفت زرتشت را بهویژه دوست دارد و در کارِ بازبینیهای چندین بارهام از آن متن نه تنها کلافه نشده که با خوشرویی تمام مرا در این کار دلگرم نیز کرده است تا به جایی که کارِ ویرایشِ آن به بارِ هفتم کشیده است.
برای دوست عزیز-ام عمر دراز همراه با سلامتی و شادکامی آرزو میکنم.
فرانسه، هفتم آبان ۱۳۹۶
*این یادداشت در شماره تازه مجله نگاه نو منتشر شده است (با عنوان: “حسین حسینخانی یکی از آخرین ساموراییها”، صص ۲۴۰-۲۴۲) و به درخواست ما برای بازنشر در اختیار راهک قرار گرفته است. با سپاس از استاد آشوری.