در دومین شماره از مجلهٔ نقد اندیشه که یک مجله پر بار فلسفی است چند مقاله و گفتگو در باره فلسفه ایرانی درج شده که من در اینجا میخواهم مطالب اصلی دو مقاله یا در واقع گفتگو را مرور کنم. یکی از این دو مقاله سخنان استاد عزیز دکتر سید حسین نصر است و یکی دیگر از آقای دکتر سعید لواسانی. مقاله دکتر نصر کوتاه تر است و من بررسی خود را با آن آغاز میکنم.
۱. فلسفه ایرانی یا فلسفه در ایران
«بنده اصلا با اصطلاح فلسفه ایرانی از نظر علمی موافق نیستم، گرچه به صورت عرفی از آن استفاده می شود.» این خلاصه نظر دکتر نصر در باره تعبیر فلسفه ایرانی است. از نظر ایشان کسانی بوده اند در ایران که اهل فلسفه بوده و فلسفه آموخته اند و کتاب نوشته اند و لذا می توان گفت فلسفه در ایران وجود داشته اما این که گفته شود ایران در قدیم به عنوان یک تمدن درست مانند یونان دارای نظام فلسفی خاصی بوده از نظر دکتر نصر قابل قبول نیست. البته در دوره اسلامی فلسفه در ایران بوده و فیلسوفانی چون فارابی و ابن سینا و سهروردی و ملاصدرا بوده اند و لذا می توان از فلسفه در ایران سخن گفت اما این فلسفه ها همه اسلامی بوده، حتی فلسفه سهروردی.
در این که فلسفه به نظام یا نظامهای فکری و اعتقادی یونانیان و به روش عقلی و استدلالی انها برای تاسیس این نظام یا نظامها گفته می شده و ایرانیان قدیم هم فلسفه را اصلا به یونانیان و بعد هم در دوره هلنیستیک به رومیان نسبت می دادند حق با دکتر نصر است، هرچند که این بدین معنی نیست که ایرانیان فاقد نظام فکری و عقلی بوده اند. منتهی اسم آن را معمولا فلسفه نمیگذاشتند. به همین دلیل در دوره اسلامی هم فلسفه را اسلامی نمیخواندند. من در مقاله ای که در باره فلسفه در کتاب بیان الادیان نوشتم نشان دادم که در قدیم «فلسفه اسلامی» نمی گفتند. این عنوان جعلی است و در قرن بیستم جعل شده است. فلسفه ای که اسلامی خوانده شده است در واقع فلسفه قرون وسطایی ایران است که تحت تاثیر فلسفه نوافلاطونی نوشته شده است و با فلسفه ایرانی پیش از اسلام از جهاتی فرق دارد. به هرحال، به همان دلیلی که ما نمیتوانیم از فلسفه ایرانی سخن گوییم از فلسفه اسلامی هم نمی توانیم سخن گوییم.
یکی از این فرقهای مزبور در موضوع «آفرینش نخست» در جهان شناسی ایرانی و فلسفه اسلامی-نوافلاطونی است. در فلسفه نوافلاطونی عقل کلی نخستین صادر از مبدأ است، در حالی که در فلسفه ایرانی در «آفرینش نخست» شش امشاسپند به علاوه «خود» از مبدأ صادر میگردند. دکتر نصر یکی از ویژگیهای فلسفه ایرانی را در این می داند که با دین یکی است. و این البته نظر درستی است. با توجه به همین مطلب دکتر نصر از امشاسپندان که موجودات حقیقی هستند و معنای آنها مقدسان نامیرا ست با تعبیر دینی«فرشتگان» یاد می کند، همان طور که در مسیحیت و سپس در اسلام این تعبیر را به کار برده اند. اما امشاسپندان که در حقیقت صفات ذات احدیت هستند و در مسیحیت «کروبیان» هم خوانده میشوند خود مصدر و آفریننده همه چیزهایی هستند که در مینو و گیتی پدید میآیند و جهانشناسی و علم و فلسفه (اعم از نظری و عملی) ناظر به شناخت همین امشاسپندان است و لذا بهتر است در فلسفه ایرانی آنها را به همین نام «امشاسپندان» بخوانیم. این امشاسپندان در فلسفه ایرانی اولین مرتبه از صدور و فیض الهی را تشکیل میدهند، مرتبه ای که اصطلاحا «آفرینش نخست » خوانده میشود.
موضوع آفرینش نخست در فلسفه ایرانی مزدیسنا در عرفان دوره اسلامی تاثیر گذاشته و کسانی چون ابوطالب مکی و عین القضات و عزیز نسفی در آثار خود آن را ذکر کرده آند و این مرتبه را «جبروت» خوانده اند. در عرفان دوره اسلامی مرتبه آفرینش مینوی را که پس از آفرینش نخست است ملکوت و آفرینش گیتی را هم ملک خوانده اند ( به کتاب انسان کامل عزیز نسفی رجوع کنید). بنابرین مراتب آفرینش یا صدور در فلسفه دوره اسلامی متاثر از یونان است و در عرفان متاثر از فلسفه ایرانی. خود ابن عربی هم در نظریه حضرات خمس تحت تاثیر فلسفه ایرانی بوده است. البته در مورد وجود و مساله وحدت وجود ابن عربی تحت تاثیر مفهوم وجود در فلسفه یونانی بوده است، نه ایرانی. حتی وحدت وجود یا وحدت عشقی که فخرالدین عراقی از آن سخن گفته است متاثر از فلسفه یونانی است، در حالی که احمد غزالی و سنایی و حافظ از فلسفه ایرانی پیروی کرده اند (در این مورد من در جاهای دیگر به تفصیل بحث کرده ام).
۲. فلسفه ایرانی: راه نجات انسان معاصر
در حالی که دکتر نصر از به کار بردن تعبیر فلسفه ایرانی چندان دل خوشی ندارد، حجت الاسلام سعید لواسانی در گفتگوی خود فلسفه ایرانی را واقعیتی میداند زنده که در طول تاریخ، چه پیش از اسلام و چه در دوره اسلامی، همواره پیوستگی و هویت خود را حفظ کرده است. دکتر لواسانی معتقد است هم کسانی که اهمیتی به اندیشههای فلسفی ایران نمی دهند و فقط برای فلسفه یونان و غرب اهمیت قائلند و هم کسانی که فلسفه ایرانی را فقط در دوره اسلامی می بینند هر دو مرتکب خطا می شوند. او مفهوم «فر ایرانی» را در واقع نشانه وجود اندیشه خاص ایرانی می انگارد و سپس مهمترین اصل فلسفه ایرانی را اعتقاد به مینو میداند. لواسانی در این مورد با استفاده از تعبیرات فلسفی هایدگر (چنان که فردید به کار میبرد) میگوید: «گذر از موجود به وجود و از متافیزیک به حکمت» را میتوان اساس فلسفه ایرانی و اعتقاد به جهان مینو تفسیر کرد. در ادامه میگوید: «حقیقت وجود با فلسفه یونانی از افلاطون به ویژه ارسطو مغفول ماند و جای خود را به موجود داد و تاریخ مدرن راه غفلت از وجود را بهشدت پیش گرفت، بدین سان کل تاریخ غرب را در محاق متافیزیک برد.» در حالی که در فلسفه اسلامی به دلیل اعتقاد به مینو این غفلت صورت نگرفت.
آنچه لواسانی در مورد اهمیت اعتقاد مینو در فلسفه ایرانی میگوید البته درست است اما مطلبی که در مورد وجود می گوید و توجه به آن را ویژگی فلسفه ایرانی و اسلامی میانگارد دقیق نیست. مفهوم وجود در فلسفه ایرانی با فلسفه غربی و مشایی یکسان نیست. وانگهی در فلسفه ایرانی به دو نوع هستی قایلند، یکی بوشن و دیگر هم بوشنیگ. هستی حقیقی در فلسفه ایرانی به جهان مینو تعلق میگیرد در حالی که آنچه به گیتی مربوط میشود همه آمد-شدن یا صورت ظاهری است. ما در فلسفه ایرانی متافیزیک به معنایی که در فلسفه غربی هست نداریم چون ما فوسیس یا طبیعت به آن معنی نداریم. شناخت مینو نزدیکترین چیزی است که ما به متافیزیک غربی داریم.
لواسانی به خلاف کسانی که منکر منابع برای فلسفه ایرانی هستند معتقد است که ما منابع قدیم برای فلسفه ایرانی در اختیار داریم و یکی از مهمترین منابع گاتهاست، که سروده های خود زرتشت است. در گاتها به ایده های اصلی مانند ثنویت بدن و روان، مینو و گیتی، و از همه مهمتر سپنتامینو و انگره مینو اشاره شده است. وی سپس بند سوم از یسنای ۳۰ را نقل میکند که میگوید: «آن دو نیروی همزادی که در آغاز در اندیشه آدمی پدیدار شدند، یکی سپنتا مینو یعنی نیکی در اندیشه و گفتار و کردار و دیگری انگره مینو یعنی بدی در اندیشه و گفتار و کردار است. از میان این دو، دانا نیک را برمیگزیند و نادان بد را.»
نکته مهم دیگری که دکتر لواسانی ذکر میکند موضوع اشه یا ارته است که معمولا به راستی ترجمه میشود. اشه وهیشته یکی از شش امشاسپند در آفرینش نخست است و ظهور آن در مینو و گیتی معانی متعدد به آن میدهد. در عالم سخن راستی است و پتیاره آن دروغ است. لواسانی به درستی یاد آور می شود که «دروغ و راستی را نباید به معنای اخلاقی صرف گرفت بلکه آن معنایی فلسفی و حکایت از نحوه وجود دارد. زیرا راستی در اندیشه ایرانی معادل حق در اندیشه اسلامی است که در نظام هستی جریان و سریان دارد.»
آخرین مطلبی که لواسانی ذکر میکند این است که جنبهٔ نظری و عملی در فلسفه ایرانی در هم تنیده است و از هم تفکیک ناپذیرند و این خاصیت در فلسفه ایرانی است که میتواند بشر «وامانده از حقیقت و معنویت» را نجات دهد.
بسیاری از علاقه مندان به فلسفه ایرانی اگر برای حفظ هویت خود به فلسفه ایرانی روی می آورند لواسانی برای این فلسفه چه در دوره اسلامی و چه پیش از اسلام نقشی فوقالعاده و گزاف قایل می شود؛ نقش یک منجی برای بشریت، نقشی که در تشیع برای مهدی موعود قائلند.
*طرح روی جلد از نقد اندیشه