در برنامه «مژده کتاب» حلقه دیدگاه نو نگاهی افکندم به جستاری که داریوش آشوری در حدود ۵ دهۀ پیش در مورد کتاب غربزدگی آل احمد نگاشته است. متن این گفتار اینجا می آید:
مقدمه
یکی از مهمترین مسائلی که روشنفکران ایرانی در بیش از یک سدۀ اخیر با آن روبرو بودهاند موضوع «نسبت ما با غرب» بوده است. کثیری از روشنفکران ایرانی از دوران مشروطیت تا زمان حاضر با این نسبت مواجهۀ نظری داشته و دارند. یکی از این روشنفکران البته جلال آل احمد است که در برخی آثارش و از جمله در کتاب غربزدگی به این موضوع عطف توجه نشان داده است.
مسالۀ آل احمد در این کتاب که آن را در سال ۱۳۴۰ منتشر کرد، یعنی زمانی که ۳۸ سال داشت، این بود که غرب با دستاوردهای جدید بهخصوص ماشین که مواد اولیه را به کالا و صنعت تبدیل میکند چه بر سر فرهنگهای غیرغربی آورده است. غربزدگی نزد آل احمد از تبعات فرهنگی چنین تقابل و تسلطی است. به تعبیر دیگر بعد از این رابطه، چه در مورد هویت و کیستی ما میتوان گفت. ما که هستیم و چه میکنیم؟
آل احمد البته معتقد است وضع ما اصلاً مناسب نیست و در وضعیت بغرنج و اسفناکی به سر میبریم. کار آل احمد در این اثر توصیف این وضعیت بغرنج و پس از آن تلاش برای ارایۀ راهحلهایی در این زمینه است. نیمۀ اول کتاب که در حدود ۵۰ صفحه را در بر میگیرد مواجهۀ تاریخی ما با غرب است و پس از آن آل احمد در صدد است تبعات و نتایج ناخواستۀ آن مواجهۀ تاریخی را به بحث بگذارد و بسط دهد. آل احمد خود تصریح میکند از آرای سید احمد فردید در این زمینه تاثیر پذیرفته است.
از تاثیر شگرف اثر آل احمد -جدا از آنکه آن را از جهت فکری و معرفتی مهم بدانیم یا ندانیم- بر فضای فکری و روشنفکری ایران معاصر نمیتوانیم بهسادگی گذر کنیم. آل احمد البته در عرصههای دیگر چون داستان و جستارنویسی و ترجمه هم چهرهای برجسته و تأثیرگذار در ایران معاصر است اما نمیتوان از تأثیر او بر حوزههای نظری و سیاسی و اجتماعی ایران معاصر –بهخصوص به جهت نگارش کتاب غربزدگی– بهسادگی گذر کرد. آل احمد البته البته نمونه و نمادی از گرایشهای جدی غربستیزی است که در نیمۀ دوم سدۀ بیستم چه در فرهنگهای غربی و چه در فرهنگهای غیرغربی به وجود آمده بود و آن نقد جدی شاخصهای مدرنیته و غرب و چه بسا تاختن بدانها بود. این گرایش البته پس از خوشبینیهای افراطی در مورد مبنا و نمادهای مدرنیته و غرب در سدههای هجدهم و نوزدهم و نیمۀ اول سدۀ بیستم به وجود آمده بود.
امهات جستار «هوشیاری فکری»
جستار آشوری در نقد کتاب آلاحمد با عنوان «هوشیاری فکری» در بهمن ۱۳۴۵ –یعنی زمانی که آشوری ۲۸ ساله بود– نگاشته شده و در نشریۀ بررسی کتاب در سال ۱۳۴۶ منتشر شد و در نشریۀ خوشه با سردبیری احمد شاملو تجدید چاپ شد. خوانش من از این جستار مبتنی بر ویرایشی است که در کتاب ما و مدرنیت آقای آشوری آمده است. این کتاب از سوی انتشارات صراط در سال ۱۳۷۶ منتشر شده است.
نقد آشوری بیشتر ۵۰ صفحۀ اول کتاب آلاحمد را در بر میگیرد که آشوری هم میپذیرد که نوآوریهایی در خود نهان دارد یعنی جایی که آلاحمد در وصف تاریخی مواجهۀ ما و فرهنگ غرب کوشش میکند. همچنین وی موافق است که آلاحمد پرسش را خوب تشخیص داده یعنی نسبتی که ما با غرب داشتیم و داریم و خواهیم داشت. او که شجاعت آلاحمد را تحسین میکند مهمترین مشکل کتاب را در تعریفهای آلاحمد از جمله تعریف او از غرب ارزیابی میکند. یعنی تکیۀ بسیار بر جغرافیای غرب و اقتصاد به جای تاریخ و مبانی غرب.
مشکل دیگر این است که آلاحمد تعریف مشخصی از ماشین که به نظر وی مهمترین نماد غرب است ارایه نمیکند. به نظر آشوری، به جهت فقدان دانش کافی از ماشین و مبانی آن نزد آل احمد او نتوانسته توصیف دقیقی از ماجرا ارائه کند. افسوس میخورد که آلاحمد به وجوه فرهنگی که دستی در آن داشته نمیپردازد. علاوه بر این، بسیاری از مدعاهای وی در مورد ما و غرب و هندوستان و شرق و دیگر فرهنگها را مدعیاتی کلی ارزیابی میکند که دلایلی برای آنها ارایه نمیشود و تنها بر اینکه فهم و برداشت و دید من این است تکیه و تأکید میشود.
آشوری اشاره میکند که آلاحمد رابطۀ شهرنشینی و بورژوازی را اشتباه فهمیده است. آلحمد بورژوازی را ناشی از شهرنشینی میداند و آشوری برعکس شهرنشینی را ناشی از رواج بورژوازی میداند. کار آلاحمد به نظر آشوری توجه به عللی جغرافیایی و اقتصادی و اجتماعی است که غرب را غرب کرده و ما را به این وضع و حال انداخته است. او همچنین غرب و ما را دو کلیت در بر میگیرد که در طول تاریخ با هم رقابت و منازعه داشتهاند و این عین ساده کردن مسئله است تا مدعای اصلی آل احمد را که سلطۀ غرب بر ما با ماشین و دستاوردهای مادی است نشان دهد. این سادهانگاری مفرط به او کمک میکند قصد مشخصی را به غرب در طول تاریخ نسبت دهد که همان سلطۀ تام و تمام بر شرق است. این یعنی ریختن نکات بسیار زیاد در دو سه جملۀ کلی و بیمبنا.
در این میان آشوری برخی از مدعیات عجیب آلاحمد در این کتاب را به بوتۀ نقد میکشد مانند تأسیس حکومت صفوی به وسیلۀ پاپ روم تا کمر اسلام را بکشند. نقد جلال به روحانیت در دوران مشروطیت را که فکر میکند از لاک خود بیرون میرود نقدی ناقص میداند چرا که معتقد است روحانیت قبل از مشروطه هم همینگونه بودهاند و با مشروطه افت و رکودی نکردهاند بلکه هرچه را که پیشتر بودهاند دوباره نشان دادهاند. برداشت او از مشروطیت را هم سست میداند چراکه مسالۀ مشروطیت برخلاف نظر آلاحمد تقابل دین و بیدینی نبود. مساله حکومت قانون و محدود کردن قدرت مطلقه بود و پسوند مشروعه هم بدان جهت به کار میرفت تا توجهی داشته باشد به عقاید و اعتقادات اکثریت افراد جامعه. به نظر آشوری در اینجا آلاحمد دچار بدفهمی نشده بلکه عناد و دشمنی خود را با متفکران مشروطه چون ملکم و طالبوف نشان میدهد.
او با محور قرار دادن ماشین به دنبال انکار مبانی غرب است که این یکی با ورودش فرهنگ ما را مورد هجوم قرار داده است. حرف آشوری این است که آلاحمد در اینجا مذبذب است و مبهم سخن میگوید و معلوم نیست با نفس ماشین مشکل دارد یا با آثار نامطلوب آن.
مؤخره
به نکاتی اشاره میکنم که شاید کمک کنند جستار آشوری در مورد کتاب غربزدگی آلاحمد را بهتر بفهمیم.
اول. آل احمد در زمان نگارش جستار آشوری روشنفکر و ادیبی مشهور و برجسته در ایرانزمین بود و آشوری یک جوان گمنام. جسارت و شجاعت و معرفت آشوری در نگارش این جستار جای تقدیر و تحسین بسیار دارد. این جستار نشان میدهد که از مواجهۀ فکری با آل احمد هراسی ندارد و علاوه بر این دانش و شیوۀ نقدش فراتر از سطح متعارف روشنفکری در زمان خودش است.
دوم. به نظر من دو هدف عمده در میان اهداف نقد این است که نشان دهیم فردی از موضعی خاص دفاع میکند و این نکته را هم برجسته کنیم که چرا او موضعی درست یا نادرست اتخاذ کرده است. به نظرم آشوری در این جستار هر دو کار را کرده است. هم امهات نظرات آلاحمد را نشان داده و هم علل فهم اشتباه آلاحمد از موضوع را برجسته کرده است.
سوم. توجه به زبان مودبانه و مشفقانه آشوری در این جستار است. او قصد ندارد که آلاحمد را با زبانی توهینآمیز بیازارد. قصد او نشان دادن اشتباههای آلاحمد در این موضوع است که به تعبیر هر دو از مهمترین مسائل فرهنگی زمانه بوده است. به این بیفراییم که نگارش آشوری بسیار از جهت ادبی پاکیزه است. همه میدانیم آشوری نویسنده و مترجمی صاحب سبک با نثری سلیس است. این نثر به نظرم در این اثر که متعلق به دوران اولیۀ روشنفکری و فکری او است هم نمود دارد.
چهارم. با این همه، این جستار به برخی از ضعفهایی که به کتاب آلاحمد نسبت میدهد دچار است. به طول مثال غلط دانستن بورژوازی برای شهرنشینی در مقابل نظر آلاحمد که شهرنشینی را دلیل بورژوازی میداند عین تکسبب بینی و ندیدن رویههای متقابل نسبت این دو مفهوم و تحقق تاریخی آنها در جوامع و فرهنگهای متفاوت است. کلیگوییهای آلاحمد در اثر آشوری هم نمود زیادی دارد. اینکه روابط کشورهای غربی و غیر غربی چگونه بوده و چگونه است بدون توجه به موردی خاص و رجوع به منابعی مشخص ممکن نیست و دریغ از ارجاع به یک منبع معتبر از سوی آشوری برای موجه کردن نظرات خود. به طور مثال اینکه هماکنون بیشترین گردش مالی کشورها میان کشورهای توسعه یافته است و نه میان کشوری توسعه یافته و توسعه نیافته بیش و پیش از آنکه درست یا نادرست باشد مبهم است و نیازمند اشاره به موردهای مشخص دارد.
پنجم. از جمله ضعفهای دیگری که آشوری در مورد این اثر به کار میگیرد آشفتگی فکری و فقدان نظم نظری این اثر است. این هم ضعفی است که جستار خود آشوری بدان دچار است. نه تعریف و نمادهای آن، نه تعریف ماشین و وجوه مختلف آن و نه نسبت تاریخی ما و غرب در قابل نظمی مشخص به تصویر گرفته نشده است. خود آشوری البته در ابتدای جستار اشاره میکند که که کتاب آل احمد بدون نظم نگاشته شده است و بنابراین نقدی که بر آن نوشته شود هم بدون نظم خواهد بود. به نظرم این دیدگاه اشتباه است. یکی از کارکردهای نقد میتواند این باشد که ما تعریفی درست و شسته رفته از یک اثر که نظم و ترتیبی ندارد ارائه کنیم.
ششم. اگر جستاری در صدد است نشان دهد اثری دچار فقدان دقت مفهومی است و به طور مثال مفاهیمی چون غرب، ماشین، صنعت و روابط فرهنگی–اجتماعی را به خوبی تعریف نکرده است، خود نقد باید تصویری از این مضامین ارایه دهد. یا از آنها سخن نگوید یا اگر سخن میگوید تعریف مشخصی از آنها را به خواننده منتقل کند. این کاری است که در این اثر صورت نگرفته است و این مفاهیم یله و رها شدهاند.
هفتم و آخر اینکه آشوری در ویرایشی که در سال ۱۳۷۶ از اثر منتشر شده اذعان میکند که دخل و تصرفهایی در این جستار کرده است. به نظرم بازنویسی این مقاله ضرورتی نداشته اما لااقل او میتوانست در پاورقی اثر خود توضیح دهد که نظرش در مورد کار سی سال پیش خودش تا کجاها تغییر کرده و از کجا به بعد با این نقد خود وفادار است.