کلیشه‌های آسیب‌رسان در دعوت به کتابخوانی

مهدی جامی
سیبستان

سایت دویچه وله گزارشی منتشر کرده با این تم اصلی که اگر کمتر در شبکه های اجتماعی بچرخید و وقت تان را برای کتابخوانی ذخیره کنید می توانید به صرف تقریبا یک ساعت و نیم در روز ۲۰۰ کتاب در سال بخوانید!

محاسبه دویچه وله که از یک کارآفرین چینی نقل شده اینطور است:

«هر کسی به طور میانگین در هر دقیقه می‌تواند ۲۰۰ تا ۴۰۰ کلمه بخواند. محتوای کتاب‌ها به طور میانگین ۵۰ هزار کلمه است. بنا بر این اگر سالانه ۲۰۰ کتاب بخوانید، یعنی در واقع ۱۰ میلیون کلمه خوانده‌اید. ۱۰ میلیون را که بر ۴۰۰ کلمه در دقیقه تقسیم کنیم، نتیجه به ما می‌گوید خواندن ۲۰۰ کتاب ۲۵ هزار دقیقه وقت می‌برد، یا به عبارتی ۴۱۷ ساعت.»

اگر این دست مطالب در روزنامه های زرد منتشر شود عیبی نیست چون در این مطبوعات صحت و دقت شرط نیست ولی در دویچه وله عیب است. باید از نویسنده یا گزارشگر این مطلب پرسید آیا خودش ۲۰۰ کتاب در سال می خواند؟

در آنچه دویچه وله نوشته نوعی ساده انگاری خطرناک وجود دارد که با نیت خیر انجام می شود ولی در هر صورت از آسیب آن چیزی کم نمی کند.

اولا محاسبه نادرست است و هرگز نمی توان در ۴۱۷ ساعت ۲۰۰ کتاب خواند! آدم ماشین نیست که بگوییم ۴۰۰ کلمه در دقیقه می خواند پس ۵۰ هزار کلمه را در یک ساعت و بیست و پنج دقیقه تمام خواهد کرد! بهترین خواننده آن کسی است که گاه چند صفحه می خواند و ساعتی تامل می کند یا کتاب را می بندد تا آنچه خوانده را مزمزه کند و هضم کند و با آن رابطه برقرار کند. و فردا دوباره تر و تازه و مشتاق در وقت کتابخوانی اش سراغ باقی صفحات برود. تا باز چند صفحه بخواند.

کتابخوانی مثل غذا خوردن است. پر خوردن معنا ندارد. این هم معنا ندارد که حساب کنیم آدم در هر دقیقه چند لقمه می خورد پس یک بشقاب غذا را که فلان قدر لقمه است در چند دقیقه تمام خواهد کرد چون حساب باطلی است و خلاف طبیعت و اگر به آن باور کردیم رهزنی است. هیچ کس وقت غذا را بر اساس تعداد لقمه هایش حساب نمی کند! غذای مساوی برای یک نفر ممکن است ده دقیقه طول بکشد و برای کسی دیگر نیم ساعت و بیشتر. ولی آنکه ده دقیقه ای غذا خورده است حتما سوء هاضمه پیدا خواهد کرد!

غذا خوردن پر کردن شکم نیست. لذت بردن از غذا ست. لذت بردن از فضا و سفره است. شریک شدن اش با دوستان است. آمیختن آن با شراب و موسیقی است. برای خود رسم و مراسم دارد. پیش غذا دارد. دسر دارد. برای غذا خوردن باید وقت داشت و وقت گذاشت. با حساب دقایق لازم برای فرودادن هر لقمه نمی شود ساعت صرف غذا تعیین کرد!

وانگهی هر کتابی را نمی شود ۴۰۰ کلمه در دقیقه خواند. حتی اگر رمان باشد. درک قصه و پیوند با آدمهای قصه و همراه شدن با آنها و شناخت نثر نویسنده و درک معانی آن انرژی می برد. و این نیازمند زمان است. رمان هم نباشد کار دشوارتر است. چون مفهومی و مساله ای مطرح می شود که مخاطب باید با آن ارتباط برقرار کند. یک صفحه و چند صفحه تندتر پیش می رود و یک صفحه ممکن است اصلا پیش نرود. یعضی چیزها آشنا ست و سریع با آن ارتباط می گیریم و بعضی چیزها ناآشنا ست و طول می کشد تا بفهمیم. خواندن خوب هرگز بر اساس تعداد کلمه در دقیقه نیست. بر اساس میزانی است که ما برای فهم کتاب با خود قرار کرده ایم یا حتی لذت بردن از کتاب. کسی که می خواهد نامه های فروغ فرخزاد را بخواند محال است آنها را در یک شب تمام کند و اصلا نباید چنین کند. هر کدام آنها پنجره ای به شناخت نویسنده باز می کند که باید با آن آشنا شد و از آن لذت برد و در آن تامل کرد. تندخوانی بدترین شیوه خواندن است!

اما گذشته از اینکه گزارشگر دویچه وله خوانندگان کتاب را مثل چارلی چاپلین در عصر جدید تصور کرده است، درک نادرستی از خواندن و ارزش خواندن را هم اساس قرار داده است. چه کسی گفته است ما فقط به کتاب خواندن نیاز داریم؟ چه کسی باور دارد که امروز بدون تکیه بر اینترنت می توانیم کار خواندن را پیش ببریم؟ خواندن امروز کاملا متکی به اینترنت است. کتاب یا مجله یا روزنامه ای که می خوانی اگر خودش آنلاین نباشد چیزی را برایت تعریف می کند که ممکن است کلمه ای از آن یا اصطلاحی یا پیشزمینه ای یا اشاره ای تاریخی در آن را ندانی و نیازمند وب باشی تا از طریق جستجو آن را پیدا کنی. در جستجو ممکن است به مقاله ای مفصل و جذاب برسی که نظرت را جلب کند و تو را به خواندن خود مشغول کند. چه کسی گفته است این خواندن نیست و آن هست؟

کتابخوانی خوب و لازم است ولی امروز کتابخوانی بدون وب خوانی و وبگردی کاری ناتمام است. عرصه خواندن آنقدر وسیع است که کتابهایی که ما در دسترس داریم جوابگوی سوالها و مساله های ما نیست. برخی چیزها در کتاب است و برخی چیزها روی وب پیدا می شود. و طبعا چون پهنه وب وسیع است این وسعت ما را درگیر می کند. و این ارزش آن است.

خواندن باید هدف و محور داشته باشد و حول مساله و مساله های معینی باشد که ما تعیین می کنیم و آنها را دنبال می کنیم. کسی که مساله محور زندگی کند نه از وب بی نیاز است و نه از کتاب و هر چه بخواند چه کتاب باشد یا مطلب آنلاین خوب است و لازم است. وب و کتاب دو رسانه متضاد نیستند که یکی وقت دیگری را بدزدد. دو رسانه مکمل اند. اگر کسی این نکته ساده را درنیافته باشد احتمالا کتابخوان نیست و اگر کسی کتابخوان نیست چطور می تواند منبر برود و به دیگران بگوید چطور بخوانند؟ بهترین کار در هر نوشتار صداقت نویسنده با خواننده است. و نشانه صداقت این است که ما آنچه را می نویسیم یا ترجمه می کنیم یا گزارش می کنیم تا توصیه کنیم خود ورانداز کرده باشیم و تجربه کرده باشیم. و گرنه دعوت مان به کتابخوانی صرفا کلیشه ای بر کلیشه ها می افزاید و به جای درمان درد خواهد افزود و سردرگمی و دوگانه سازی بیهوده ای را ادامه خواهد داد.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته