رضا تاران
مباحثات
محمدتقی اکبرنژاد با شعار تحول کتب درسی، عباس تبریزیان با ترویج طب اسلامی، صمصامالدین قوامی با طرح امامت و امارت، حسن میلانی در ضدیت با فلسفه و عرفان و… با رویکردهای انتقادی، هرکدام طیفی از طلبههای جوان حوزه علمیه قم را تحت تأثیر قرار داده و اتوریته و اقتدار نهاد مرجعیت را با چالشهایی مواجه کردهاند. هرچند اختلاف نظر بین طلاب و مراجع تقلید در تاریخ حوزه علمیه کم و بیش دیده میشود، اما هیچگاه اینگونه آشکار، گسترده و بعضا ساختارشکنانه نبوده است. این تنشها میتواند نشاندهنده وجود شکافهایی در رابطه طلبههای جوان و علمای رده بالا در حوزه علمیه باشد که بسترهای فعالیت را آماده میکنند. البته فعالیت گروهها و اندیشههای مختلف در فضای عمومی حوزه علمیه امری طبیعی است که موجب بالندگی خواهد بود سخن در تنشهای ایجاد شده و رویکردهایی است که اقتدار مرجعیت را تضعیف میکند.
در جامعهشناسی از دو نوع شکاف سخن میگویند: شکافهای متراکم و شکافهای متقاطع. شکافهای اجتماعی ممکن است یکدیگر را تقویت یا تضعیف کنند یا تحت تأثیر عواملی دیگر به وضعیت فعال درآیند. شکافها اگر در ارتباط با یکدیگر شکل موازی یا متراکم به خود بگیرند، باعث تقویت یکدیگر میشوند و این امکان وجود دارد که فعال شوند. شکافهای متقاطع یکدیگر را تضعیف میکنند. چهار شکاف آموزشی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی میان مراجع تقلید و اساتید رده بالای حوزه علمیه با طلاب در یک راستا قرار گرفته و فعال شده است.
شکاف آموزشی: بخشهای سنتی حوزه علمیه و مراجع تقلید معتقد هستند برای تسلط بر فقه و اندیشههای اسلامی، طلبهها باید کتابهای کلاسیک حوزه علمیه را بخوانند. طلبهها تصور میکنند خواندن این کتابها نیاز به مدت زمان مثلاً پانزده تا بیست سال دارد؛ ضمن آن که پاسخگوی نیازهای جامعه نیست. همین مسأله باعث شده است کلاسهای دروس سنتی حوزه علمیه خلوت شود و مدیریت حوزه را مجبور کند در برگزاری کلاسها، حضور و غیاب اجباری را در پیش گیرد. تغییر و تحول کتابهای درسی موافقان و مخالفان جدی دارد. طرفداران تغییر کتابها، ذهن طلاب جوان را نسبت به کتابهای درسی مورد تأیید مراجع تقلید مخدوش کردهاند و احیاناً راه و روش مورد تأیید مراجع تقلید را غیرمؤثر جلوه میدهند.
شکاف اقتصادی: طلبههای جوان در درسهای اخلاق و جلسات علما از زهد علی(ع) و زندگی سخت علمای گذشته شنیدهاند؛ اما در رفت و آمدها و زندگی در فضای قم احساس میکنند زندگی برخی از علما، فرزندان علما و اطرافیان بیوت و وابستگان سنخیتی با زهد علی(ع) ندارد و شاید دردناکتر این بوده است که این بخش از حوزه، خود را پشت ویترین زندگی طلاب تهیدست قرار دادهاند. حال ممکن است برداشت طلبهها درست نباشد یا برخی از علما توجیهایی درباره زندگی خود داشته باشند؛ اما مهم ذهنیتی است که طلبهها دارند.
شکاف سیاسی: سلیقههای سیاسی علما و مراجع تقلید با طلاب جوان در یک راستا قرار ندارد. اگر کسی مواضع مراجع تقلید و طلبههای جوان را از سال ۷۶ تا همین امروز مرور کند میتواند این تفاوتها را مشاهده کند. ممکن است کسی بگوید طلاب جوان تحت تأثیر مراکز غیر حوزوی چنین نگاههایی پیدا کردهاند و این اتفاق را انحراف از سیره تربیتی حوزه بداند؛ اما مسأله نگارندهی این یادداشت بررسی منشأ و علت این نگرشها نیست.
شکاف اجتماعی: طلبهها ارتباط بیشتری با مردم دارند؛ با خویشاوندان خود در ارتباط هستند؛ نقدها، کنایهها و تحقیرها را میشنوند و لمس میکنند؛ نگاههای سنگین مردم ناراضی از اوضاع جامعه بر روی آنها متمرکز است. علمای رده بالا ارتباط کمتری با مردم کوچه و بازار دارند و بیشتر با عدهای از مریدان که برای تقدیم وجوهات آمدهاند دیدار دارند و احتمالاً شکایتها و ناراحتیهای جامعه را از زبان آنان بشنوند. این دو نوع سبک زندگی اجتماعی شکافی را در منزلت اجتماعی آنان ایجاد کرده است.
بهنظر میرسد چهار شکاف آموزشی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در موازات هم قرار گرفته و همدیگر را تقویت میکنند. طیف وسیعی از طلبهها تربیت شدهاند که نه دل خوشی از سیستم آموزشی حوزه دارند، نه وضعیت زندگیشان با علمای رده بالا قابل قیاس است و نه از نظر سیاسی همسلیقه هستند؛ ضمن آن که بیشتر فشارهای اجتماعی بر آنان وارد میشود. در چنین وضعیتی است که هر جریانی میتواند طلبههای حوزه را به سمت و سوی خود جذب کند. این یک واقعیت است که بدنه طلاب حوزه علمیه همراهی چندانی با مراجع تقلید و اساتید عالیمقام ندارند. این که نگاه آنها درست است یا نه، مسأله اصلی نیست؛ بلکه مهم ذهنیتی است که وجود دارد و تحولات فضای عمومی حوزه علمیه را سامان میدهد؛ تجمع اخیر مدرسه فیضیه و حواشی آن در چنین بستری شکل میگیرد. تا این زمینهها وجود دارد چنین وقایعی دور از ذهن نخواهد بود و با خطابه و اطلاعیه نیز این زمینهها از بین نخواهد رفت.