راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

زندگی مارکس در افغانستان

رضا روزبهان

این روزها کتاب تازه دکتر رنگین دادفر سپنتا را خواندم. رساله یی درباره مارکس که در حقیقت سخنرانی استاد سپنتا در انستیتوت مطالعات استراتژیک بوده است. کتابی فوق العاده درباره فیلسوفی که “نیست پیغمبر ولی دارد کتاب”. فیلسوفی که شکل زندگی بشر با نوشته های او تغییر کرد. استاد سپنتا، درباره ماهیت فکر مارکس، تاثیرات او و جریان شناسی مارکسیسم و آنچه که جریان های چپ جدید و به طور خاص سوسیال دموکراسی صحبت کرده است.

استاد سپنتا خود دلبسته جریان شعله جاوید بوده است؛ جریان روشنفکری مترقی و بومی گرای ما، جریانی که می خواست آموزه های انقلاب چپ را همانند چینی ها بومی کند. چه که داعیه عدالت در سرزمین و فرهنگ ما عمری طولانی دارد، با پیمبرانی چون مانی و مزدک و کاوه و فریدون و امثالهم که فکرشان تئوریزه نشد و روشنفکران مترقی ما با الهام از انقلابی جهانی، در پی تئوریزه کردن این دعوا بودند و درادامه تاریخ، سرکوب شدند.

عرض می کردم استاد سپنتا هم سابقه فعالیت چپ داشته و هم بعدها دمخور دو جریان مدرن چپ در اروپا شد، تئوری انتقادی یا مکتب فرانکفورت و بعد سبزها. برای این نوشته او درباره مارکس، متنی دست اول است با نثری فوق العاده، نثری درست و ادیبانه. این شب ها که یکی دو بار با هم نشستیم، خواهش کردم جدا ازین که درباره جریان شناسی چپ وطنی بنویسد، ترجمه های ادبی اش را نشر کند. ترجمه های او از شعر های ترکی، آلمانی و دیگر زبان ها واقعا عالی اند. جدا از مقالات بسیاری که درباره فرهنگ و تئوری فرهنگ، نوشته یا ترجمه کرده است. نثر داکتر سپنتا، به گوهر زبان بسیار وفادارست، در انتخاب واژگان بسیار وسواس دارد و با این که سالها از بستر زبان دور بوده، هنوز حافظه اش از شعر قدیم و جدید پارسی پر است. 

نکته دیگر که اصل دلیل این نوشته بود، منش نجیبانه و در پرنیان ادب پوشیده اوست که حکما گفته اند: “ادب مرد به ز دولت اوست”. در چنین روزگار پراکنده پسا-جنگی که شالوده های اخلاقی جامعه فرو ریخته و البته به جای اشخاص باید خود جنگ را ملامت کرد که حاصلش به قول مارکس در هجدهم برومر “لمپنزیم” است، وجود استاد سپنتا و نجابت تمام نشدنی اش یک تکیه گاه مثالی ست. بی تردید بازسازی اخلاقی این جامعه در هم ریخته تنها به مدد نمونه های نجابت و فضیلتی چون او میسر است. این که در بدترین اوقات و در مقابل همه تلخ رویی ها و تلخ گویی ها، از جامه نجابت و چارچوب ادب خارج نمی شود.

امیدوارم روزی نه چندان دور ، این بستان ها به ثمر بنشینند و جز نکویی و لبخند از هم نبینیم و آرزو دارم آثار دیگر استاد همه منتشر شوند و همچنان جناب استاد عزیز ما بنویسند و خرم باشند.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته