فواد مسیحا
بی بی سی فارسی
دو سال قبل که حامد کرزی درباره جنجالیترین اتفاقات سیزده سال زمامداریاش توضیحاتی میداد، چند بار گفت: “سپنتا صاحب شاهد است.”
جملهای که در واقع نشان از نزدیکی بسیار رئیس جمهوری پیشین افغانستان با دوست و همکار سالهایی است که سپنتا در کتاب خاطراتش از آن به عنوان “دشوارترین مراحل سیاسی تاریخ معاصر افغانستان” یاد میکند.
آنگونه که رنگین دادفر سپنتا، وزیر امور خارجه و مشاور امنیت ملی در حکومت حامد کرزی، در کتاب تازهاش، “سیاست افغانستان؛ روایتی از درون” میگوید، در فاصله سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۴، او بیشتر از هر وزیر و مسئول دیگری در دولت، حامد کرزی را در جلسات رسمی و نشستهای جهانی همراهی کرده است.
کرزی؛ قهرمانی در محاصره چند خائن؟
سپنتا در کتاب تازه خود روایتگر دورهای از تاریخ سیاسی افغانستان است که بازیگر اصلی و کلیدی آن حامد کرزی است. از این رو عجیب نیست اگر قهرمان محوری کتاب هم حامد کرزی باشد.
کرزی در این کتاب شخصیتی متناقض است که ارزشهای جهان مدرن و باورها و دلبستگیهای قبیلهای را یکجا در خود دارد. با این حال او در تمام طول کتاب، آدمی است دلسوز به وطن که افغانستان را خانه همه افغانها میداند، از خشونت بیزار است و سودای افغانستانی به دور از “سرشکستگی و وابستگی” در سر دارد. “رفتارهای دوگانه در سیاست و زندگی روزمره حامد کرزی همیشه آشکار بود و کرزی در واقع نمادی از یک سیاستمدار افغانستان است که هم دموکرات است و هم خان قبیله؛ نه این است و نه آن.”
اما آنگونه که سپنتا در ادامه کتاب می نویسد، حامد کرزی در سال های آخر حکومتش، “از یک آدم صبور به آدمی بیشتر خودمحور، یکدنده و ناشکیبا” بدل می شود. بخصوص پس از جنجالهای انتخابات ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۹، کرزی چنان به آمریکا و غرب بدبین میشود که به گفته سپنتا “همواره منتظر توطئهای از جانب آمریکا” است.
چهرهای که سپنتا در کتابش از حامد کرزی، بخصوص در دوره دوم ریاست جمهوریاش معرفی میکند، زمامداری است با اعتقاد بسیار به تئوری توطئه، که زیر فشار کار و اوضاع دشوار، آرامشش را از دست داده و به همه کس شک دارد. رئیس دفتر، سخنگو و دیگر “همکاران بلهگوی و دوروی” او گزارشهای نادرست به او میدهند و یا سعی در افزودن بدبینی او به غرب و خوشبینی او به پاکستان دارند.
ضمن آنکه سپنتا سیاستهای ایالات متحده در قبال افغانستان را هم در این تغییر رویه و رویکرد رئیس جمهوری وقت بیتاثیر نمیبیند: “هر آنچه از آمریکا میآمد در نظر او نشان از توطئه داشت. افشای اسناد محرمانه سفارت ایالات متحده آمریکا و نظرات بسیار احمقانه برخی از مقامات آمریکایی درباره وی، این شک و گمان را تقویت میکردند.”
چه کسی برنده انتخابات شد؟
بحران سیاسی پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۲۰۱۴، از آخرین موضوعاتی است که سپنتا در کتابش به آن پرداخته است. بحرانی که به باور بسیاری از کارشناسان، افغانستان را تا آستانه جنگ داخلی پیش برد.
آنگونه که سپنتا مینویسد، از میان دو نامزد اصلی انتخابات سال ۲۰۱۴، محمد اشرف غنی، “نامزد مطلوب رئیس جمهور کرزی” بود.
در حالی که برخی از همکاران کرزی، اشرف غنی را به دلایلی چون “خصوصیات فردی، گرایشهای رادیکال نژادی و وابستگی بیش از حد به کشورهای غربی” فرد مناسبی برای ریاست جمهوری نمیدانستند: “با قاطعیت میگویم که در آغاز، شخص رئیس جمهور کرزی منبع اصلی چنین اطلاعاتی بود، اما نمیدانم چه رازی در کار بود که وی به هواخواهی و پشتیبانی از دکتر غنی برخاست.”
انتخابات ۲۰۱۴ با ادعاهای تقلب گسترده از سوی تیمهای هر دو نامزد اصلی، یعنی محمد اشرف غنی و عبدالله عبدالله همراه بود. سپنتا که در آن زمان اداره یکی از نهادهای اصلی امنیتی را به عهده داشت، در روایتش به صراحت و تاکید، این ادعاها را تایید میکند: “من به دلیل ایجابات کاریای که داشتم به اسنادی بسیار جدی در رابطه به تقلب گسترده در انتخابات برخوردم. از صدها ثبت صدا و همچنین سایر اطلاعات امنیتی، میدانیم که انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۴ یک فاجعه، یک افتضاح و در عین زمان یک غمنامه شرمآور بوده است که بازیگران آن بر مردم افغانستان روا داشتهاند.”
اما نقطه عطف روایت سپنتا از انتخابات آن سال، شاید آنجا باشد که از دیدارش با یکی از مسئولان کمیسیون انتخابات میگوید: “یکی از مسئولان طراز اول کمیسیون انتخابات در اوایل سال ۲۰۱۵ در حضور آقای خرم و استاد زلمی هیوادمل به من گفت که دکتر عبدالله در دور اول، انتخابات را با اکثریت ۵۲.۷ درصد برده بود، اما سفیر انگلستان به نمایندگی از “جامعه جهانی” کمیسیون را وادار کرد تا این نتایج را اعلام نکند.”
در هفتههای اخیر دستکم دو مقام دیگر آن دوره هم تقلبهای گسترده در انتخابات ۲۰۱۴ را تایید کردند.
رحمت الله نبیل، رئیس وقت امنیت ملی افغانستان در گفتگو با برنامه سیاه و سفید تلویزیون طلوع از “وجود ماشینهای چاپ کارت رایدهی در خانه یکی از مقامهای بلندپایه دولتی” گفت و محمد عمر داوودزی، وزیر داخله پیشین در همان برنامه گفت که این ادعای آقای نبیل را “رد نمی کند”.
این نکته را هم باید گفت که آقایان سپنتا و نبیل در حال حاضر از اعضای برجسته حرکتی به نام “محور مردم افغانستان” هستند و آقای داوودزی هم از رهبران “شورای حراست و ثبات افغانستان” که هر دو تشکل از مخالفان و منتقدان سیاسی حکومت فعلی افغانستان به شمار میآیند.
ایران؛ سیاست پول و تهدید
در سال ۲۰۱۰ گزارش نیویورک تایمز از کیفهای پول نقدی که ایران به رئیس دفتر حامد کرزی میداد، خبرساز شد. افغانستان و ایران همان زمان این خبر را تایید کردند.
سپنتا در بخشی از کتابش که به روابط با ایران اختصاص یافته، به بستهای اشاره میکند که منوچهر متکی، وزیر خارجه وقت ایران، در سفارت ایران در کابل به او میدهد و بعدا که این بسته را باز میکنند، در آن ۵۰ هزار دلار پول نقد است.
سرتاسر روایت وزیر خارجه وقت افغانستان از اولین سفر رسمیاش به ایران، گلایههایی گاه آشکار و گاه پنهان از برخورد مسئولان ایرانی دارد. او به شیوه پذیرایی از مسئولان افغانستان در ایران هم اشاره میکند، بخصوص در دوران بعد از سید محمد خاتمی، و میگوید مسئولان ایرانی “انقلابی” هستند و “در کل به مسائل پروتوکلی زیاد پایبند نیستند”.
در تهران پاسخ منفی او به پیشنهاد کمیسیون مشترک برای تعیین حقابه ایران از آبهای افغانستان وتاکیدش بر لزوم حمایت نکردن ایران از تشکلهای غیر دولتی مانند “جبهه متحد ملی افغانستان”، ناراحتی منوچهر متکی را به دنبال دارد و سبب میشود تا دیدار با محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری وقت، “در فضایی سرد” انجام شود.
سپنتا معتقد است که این سفر پیامدهایی هم در کابل برای او داشت. از جمله تشکیل نیروی فشاری متشکل از ایران، جبهه متحد ملی افغانستان و برخی از حلقات نزدیک به رئیس جمهور کرزی، برای استیضاح و برکناری او از وزارت خارجه.
نمایندگان مجلس افغانستان از دادفر سپنتا سلب اعتماد میکنند، اما حامد کرزی آن را غیرقانونی میخواند و دادگاه عالی افغانستان هم رای به ماندن او در پست وزارت خارجه میدهد.
در این بخش از کتاب مواردی هم از استفاده مسئولان ایرانی از ادبیات تهدید آمده است. از جمله در قسمتی که به مخالفت ایران با ایجاد پایگاههای نظامی آمریکا در افغانستان اشاره شده، آمده که محمود احمدی نژاد به حامد کرزی گفته بود: “من امیدوارم شما مردمتان را از حواشی پایگاههای آمریکایی دور کنید.”
و یا در ماجرای مخالفت ایران با ساخت بند سلما، از علاءالدین بروجردی، رئیس کمیسیون امور بینالمللی مجلس ایران نقل شده که به سپنتا گفته بود: “رئیس جمهور مصر درباره برنامه سودان برای احداث بند آبگردانی بر روی رودخانه نیل گفته بود که ما این بند را بمباران میکنیم.”
با اینکه افغانستان و ایران بر سر امضای یک قرارداد جامع همکاریهای استراتژیک به توافق رسیده بودند، اما دادفر سپنتا همین حلناشده ماندن اختلافات آبی میان دو کشور و نیز “ایران هراسی رایج در میان افغانها” را عواملی میداند که این توافقنامه تا هنوز هم امضا نشده است.
آمریکا و پاکستان در مرکز سیاست خارجی
تمام بخشهای کتاب که به رابطه افغانستان با آمریکا و پاکستان اختصاص یافته، روایتی است از تلاش زمامداران افغان، برای متقاعد کردن ایالات متحده به این که پایگاههای مخالفان مسلح افغانستان در پاکستان است و این مخالفان از حمایت دولت و ارتش این کشور برخوردارند.
سپنتا در این کتاب، نفرتش را از سردمداران پاکستان پنهان نمیکند. او ژنرال پرویز مشرف، رئیس جمهوری وقت پاکستان را “یک دیکتاتور کمدانش جهان سومی” معرفی میکند که “در دنیای پر از فساد خود غرق است و بجز زبان جنگ و سلاح و اردو (ارتش)، چیز دیگری نمیداند”.
زمانی که از پاکستان سخن میگوید از به کار بردن اصطلاحاتی چون “نیرنگبازی، روباهصفتی و سیاست خدعه” ابایی ندارد. اما برعکس، زمانی که بحث بر سر روابط سیاسی افغانستان با آمریکا است، با اینکه به شدت از سیاستهای به قول خودش “مبتنی بر نگاه استعماری آمریکاییها” و برخوردهای تند و گاه “غیر دیپلماتیک” برخی از مقامهای این کشور انتقاد میکند، اما مواضع تند حامد کرزی در برابر آمریکا را تایید نمیکند.
حامد کرزی که در سال ۲۰۰۱ با حمایت مستقیم آمریکا قدرت را در افغانستان به دست گرفت، در سالهای آخر حکومتش، روحیهای به شدت ضد آمریکایی پیدا میکند. تنش در روابط دو کشور، بخصوص پس از انتخابات سال ۲۰۰۹ و آنچه که سپنتا از آن به عنوان تلاش آمریکا برای “کودتای انتخاباتی” در افغانستان و کنار زدن کرزی میخواند، به شدت بالا میگیرد.
سپنتا که به گفته خودش “یک عمر در برابر پنتاگون و آمریکا مظاهره کرده بود”، در این دوره به تلاش برای نرمتر کردن مواضع و سخنرانیهای حامد کرزی در برابر آمریکا برمیخیزد: “کار به جایی رسیده بود که من ناگزیر میشدم به خاطر نجات روابط دیپلماتیک افغانستان، از آمریکاییها در برابر انتقادهای رئیس جمهوری حامد کرزی دفاع کنم.”
البته این تلاشها هیچ وقت به جایی نرسید و رابطه سرد کرزی با واشنگتن تا آخرین روز حضورش در کاخ ریاست جمهوری گرم نشد.
روایتی از درون
خاطره نویسی در میان سیاستمداران و صاحبان قدرت رسم تازهای نیست. در افغانستان هم شماری از چهرههای سیاسی خاطراتشان را نوشتهاند. اما آنچه که کتاب “سیاست افغانستان؛ روایتی از درون” را از دیگر کتابهای مشابه در افغانستان مستثنی میکند، پرداختن آن به حوادثی است که در تاریخ بسیار نزدیک به ما اتفاق افتاده است.
این کتاب روایت همین ده دوازده سال پیش است، آن هم از زبان کسی که در آن سالها در کانون تصمیمگیریهای کلان سیاسی مملکت بوده است. از این گذشته تقریبا تمام کسانی که در این کتاب نامی از آنها برده شده، هنوز زنده هستند و در صورت نیاز قادر به پاسخگویی به آنچه در این کتاب گفته شده است.
از میان آنها کسانی چون احمد ضیا مسعود، معاون وقت ریاست جمهوری، ایمل فیضی، سخنگوی وقت حامد کرزی و عبدالقدیر فطرت، رئیس پیشین بانک مرکزی افغانستان به روایت سپنتا از برخی اتفاقات واکنش نشان دادهاند.
دقت فراوان نویسنده در یادداشتبرداری از نشستها و ذکر تمام گفتگوها با جزییات دقیق درخور تحسین است. نویسنده در بیان هر روایتی، بر موضع و نظر خود در آن زمان، تاکید فراوانی میکند تا جایی که عجیب نیست اگر گاهی خواننده به این نتیجه برسد که او در تلاش مبرا کردن خود از تصامیم نادرست حکومت وقت و انداختن تقصیر آن به گردن کسانی است که از آنها به عنوان “افراد بلهگوی و دورو” نام میبرد.
نمیتوان نادیده گرفت که بخشی از وضعیت امروز افغانستان، خوب یا بد، نتیجه تصمیمها و اقدامات همان سالهای مسئولان طراز اول حکومت است. بخصوص آنگونه که خودش در بخشهای فرجامی کتابش اشاره میکند، انتخابات سال ۲۰۱۴ که نتیجه آن روی کار آمدن حکومت وحدت ملی در افغانستان بود:
“در بازیهای دوران انتخابات، رئیس جمهور وقت آقای کرزی به تحقق این روند (زوال باورهای دموکراسی در افغانستان)، با اتخاذ سیاستهای نادرست، نقش داشته است و من هم اگر چه هرگز بخشی از بازیها نبودم و هیچ مداخلهای هم نداشتم، نمیتوانم، نمیخواهم و نباید هم از پذیرش مسئولیت فرار کنم.”