حکیمی انسانی بود چندساحتی

باقر معین

استاد محمد رضا حکیمی انسانی بود برجسته و چند ساحتی. ادیب بود و فقیه و مجتهد. شعر می سرود، فارسی را نیک و پر شور می نوشت. ساده زیست بود و پارسا و فروتن. خوش برخورد و اهل مطایبه بود و بدور از هر گونه ریا. زیبایی ها را دوست می داشت. در خانه ای کوچک در نزدیکی میدان ولیعهد و سپس ولی عصر تنها زندگی می کرد. با عرفان و فلسفه آشنایی عمیق داشت و به دیگران می آموخت. چون پیرو و شارح مکتب تفکیک بود خداشناسی را بر پایه وحی می پذیرفت و نه از راه عرفان و فلسفه. آرمانی می اندیشید و برای او ارزش نظام حکومت در برپا داشتن عدالت اجتماعی بود. با تالیف مجموعه «الحیات» به کمک برادرانش کوشید تا احادیث را از خرافات بپیراید و چهره کاربردی دین را برای بهتر زیستن نشان دهد.

گمانم نخستین بار او را در سالهای دهه ۱۳۴۰ در مشهد در خانه استادش شیخ مجتبی قزوینی دیدم که دوست پدرم بود. او در مدرسه نواب زندگی می کرد. دستاری کوچک و ردایی خاکستری بر تن می کرد. به تهران که آمد آن را هم به کناری نهاد. در تهران به لطف استاد شفیعی کدکنی با او از نزدیک آشناتر شدم و مدتی در کنار او در کار نشرکار کردم و از او بسیار آموختم. در آن زمان در کنار تالیف کتاب، زندگی اش را با ویراستاری کتابهایی چون «بهار و ادب پارسی» به گردآوری محمد گلبن و «اسلام در ایران» تالیف پطروشفسکی می گذراند.

پیش از انقلاب چون با بسیاری از شعرا و روشنفکران و نیز فعالان سیاسی آشنا و کانون توجه آن ها بود پیوسته زیر نظر بود. در سالهای آغازین دهه ۱۳۵۰ تا در تهران بودم چندین بار اسناد و نوشته هایش را به من داد تا برایش نگاه دارم. من هرگز به آن ها نگاه نکردم. بعد دریافتم که اسناد بسیار مهم و تاریخی در میان آن ها بوده از جمله وصیت نامه دکتر علی شریعتی که به او اجازه داده بود تا نوشته ها و کتابهای او را ویراستاری کند.

پس از انقلاب در جذب او کوشش بسیار شد اما او از پذیرش هر مقامی پرهیز کرد و به تحقیق و تالیف در انزوا ادامه داد و با نگاهی انتقادی در تاکیدش بر قسط و عدالت افزود. در همان سالها بیتی از قطعه ای را که سروده بود بارها برای من می خواند که شاید هم حسب حالی بود و هم نشانه ای از فروتنی و پارسایی اش:

حاصل بی حاصلی بنگر که در راه طلب
خط بطلان خضر ره بر رفته های ما کشید.

روانش شاد باد.

 

همرسانی کنید:

مطالب وابسته