رقیه دانشگری
در گفتگو با رادیو زمانه
چه کتابهایی میخوانیم و کتاب چه تأثیری در زندگی ما گذاشته است؟ در روزگاری که شمارگان کتاب در ایران به ۳۵۰ نسخه کاهش یافته، این پرسش به جا به نظر میرسد. با آداب کتابخوانی و کتابخانه شخصی رقیه دانشگری فعال سیاسی و از اعضای نسل اول سازمان چریکهای فدایی خلق ایران آشنا میشویم:
پیش از پاسخ به سئوالها باید بگویم که من سه کتابخانه و سه دسته کتاب دارم. کتابخانۀ اولم سیار است و همه جا با من است. کتابهای آن جان دارند. از هر نژاد و مذهب و ملیت و جنسیت و سن و سال. کتابخانۀ دیگرم از چوب ارزانقیمتی است با قفسههای زیاد و کتابهایی از فلاسفه، تاریخنگاران، داستانپردازان، شاعران و… و کتابخانۀ سومم دیجیتال است. کتابهای ذخیره شده در آن، همراهان خوب من هستند در سفرها، بین راهها و نیز ساعات انتظار در جاهای مختلف.
آنچه ازکتابهای جاندارم آموختهام، در میان کتابهای بی جانام هم یافتهام. اما کتابهای جاندار همواره سرچشمۀ انرژی پایانناپذیری برایم بوده و هستند. بسیاری از آنها ناشناخته ماندهاند و اصلا در پی نام نیستند. آنها نمیدانند که کتابهای همیشه گشودۀ زندگی من و شاید بسیارانی دیگرند.
امتیاز کتابهای جاندار من درآن است که چه خوب و چه بد، میتوانند آموزنده باشند. به مصداق سخن لقمان که در پاسخ به “ادب از که آموختی؟ ” گفت “از بیادبان”.
کتابهای جاندار مزیت دیگری هم دارند. آنها را همه جا میتوان یافت. هر انسانی شانس بهرهمند شدن از این کتابها را دارد. به رایگان.
این روزها چه کتابی را میخوانید؟
در حال حاضر کتابهایی از نویسندگان ایرانی میخوانم که در کشور زندگی میکنند و چوب تبعید بر وجودشان نخورده است. در دو سه سال اخیر برخلاف سه دهۀ گذشته در تبعید که همواره خوانندۀ کتابهای نویسندگان غیر ایرانی و یا ایرانی تبعیدی بودم، نیاز به خواندن کتابهای فارسی به قلم نویسندگان داخل کشور نیز پیدا کردهام. در این اندیشهام که برای یافتن راه حلهای مناسب جهت تغییر در شرایط بغرنج کنونی کشور میبایست ازتولیدات فکری جامعۀ روشنفکری درون و بیرون مرزهای ایران، سود جست. همینجا اضافه کنم که در مطالعۀ آثار جامعهشناسان، تاریخنگاران و اقتصاددانان داخل کشور، با توجه به چوب سانسور و پیچیدگیهای مسئلۀ نشر در هفتخوان وزارت ارشاد، گونهای وسواس در داوری و نقد و برداشت آسودهام نمیگذارد. از جمله کتابهایی که از این نویسندگان در دست دارم، آثار حسن قاضی مرادی (در ستایش شرم، استبداد در ایران، خودمداری ایرانیان، کار و فراغت ایرانیان، تاملی بر عقبماندگی ما و…) است. نیز کتابهایی از محمد رحمانزاده هروی (نژاد، قوم و ملت در ایران، نگاهی به اقتصادسیاسی ایران و…) که تازگیها به دستم رسیده است و پس از تورقی، آنها را در نوبت مطالعه قرار دادهام. همزمان به کتابهای مختلفی نیز مراجعه میکنم که به درد کار پژوهشیام در عرصههایی میخورند که در دست نوشتن دارم.
برای اولین بار کی صاحب یک کتابخانه شخصی شدید؟ چند جلد کتاب داشت و در آن زمان کدام کتابها رابیشتر دوست میداشتید؟
نخستین کتابخانۀ من جاسازی کوچکی بود در زیر میز تحریر کوچکام در خانۀ پدری. پیش از آن کتابها را یا از کتابفروشی محل و یا از کتابخانۀ شهر (کتابخانۀ ملی تبریز) به امانت میگرفتم. در آن کتابخانۀ مخفی کوچک، کتابهائی را جا میدادم که یا از خزانۀ کتابخانۀ دانشگاه تبریز دزدانه برگرفته بودم و یا از دوست کتابخوانم به دستم رسیده بود. آنها کتابهای ممنوعهای بودند که در دورهی دوم سلطنت محمد رضا شاه پهلوی، پس از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲، مدرک جرم حساب میشدند.
پس از آن دوره به کتابهای فلسفی و متونی که پرده از ظلم و زور و تبعیض برمیداشت و مرا به مبارزه میخواند، بیشترین گرایش را داشتم.
برایمان از کتابخوانی در محافل مخفیای بگویید که شما مبارزه سیاسی را با آنها شروع کردید.
محفلی که من در فاصلۀ سالهای ۱۳۴۷ تا اوایل ۱۳۵۰ عضو آن بودم، بعدها محفل یا شاخۀ تبریز نامیده شد. صمد بهرنگی، بهروز دهقانی، علیرضا نابدل، کاظم سعادتی و مناف فلکی تبریزی از بنیانگذاران آن بودند. اشرف دهقانی، همبند و همرزم ارجمندم نیز از فعالان آن محفل بود.
در آن دوره اصلیترین کار ما در کنار تحصیل در دانشگاه، مطالعۀ آثار فلسفی، اقتصاد سیاسی، جامعهشناسی، تاریخ و به ویژه تاریخچهی جنبشها و انقلابها بود، و نیز نمایشنامه، شعر و رمان. برای دیدن برخی نمایشنامهها به تئاتر میرفتیم. نمایشنامههایی از غلامحسین ساعدی (بامها و زیربامها، چوب به دستان ورزیل…) و یا از برتولت برشت (ژاندارک، محاکمۀ گالیله..)
خواندن آثار کارل مارکس (سرمایه، مانیفست حزب کمونیست، هیجدهم برومر لوئی بناپارت، تزهایی دربارۀ فوئرباخ…)، فردریش انگلس (آنتی دورینگ، منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت)، ولادیمیر ایلیچ لنین (دولت و انقلاب، چه باید کرد، یک گام به پیش، دوگام به پس و…) و کتابهای فلسفی (فلسفه هگل، اصول مقدماتی فلسفه ژرژ پولیتسر…) هستۀ مرکزی برنامۀ مطالعاتی ما بود.
دیرترها خواندن کتاب یوزف استالین (ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی) و مائوتسه تونگ (کتاب سرخ و تضاد) در دستور مطالعه قرار گرفت. و تقریبا همزمان آثار انقلابیون کوبا و آمریکای جنوبی مانند کتاب انقلاب در انقلاب رژیس دبره و… به لیست مطالعاتی ما افزوده شد.
جامعهشناسی امیر حسین آریانپور، داستانهای پداگوژی آنتوان ماکارنکو، چه بایدکرد چرنیشفسکی، تاریخ حزب کمونیست شوروی، کتابهائی دربارۀ تکامل (انسان چگونه غول شد از ایلین سگال، منشاء حیات از اوپارین..)، تاریخ جهان باستان از مورخان اتحاد شوروی به ترجمۀ گروهی از مترجمان، اسلام در ایران پطروشفسکی، انقلاب مشروطیت احمد کسروی، غربزدگی جلال آل احمد، سیما جان محمد عاصمی، کتابهای صمد بهرنگی، نمایشنامههایی از غلامحسین ساعدی، کتابهایی از برتولت برشت، کتابهایی از صادق هدایت، محمود دولتآبادی، احمد محمود، کتابهایی از ویکتورهوگو، جک لندن، امیل زولا، آنتوان چخوف، بالزاک، همینگوی، داستایوسکی، تولستوی، ماکسیم گورکی، ایگناتسیوسیلونه..
بخش بزرگی از کتابهای آن زمان مخفیانه دست به دست میشدند و جزو کتابهای ممنوعه بودند. فعالیت محفل نیز که بیشتر روی کار مطالعاتی، فرهنگی و آگاهگری متمرکز بود به صورت نیمهمخفی- نیمهعلنی صورت میگرفت. آن دوره را میتوان دورۀ تدارکات و آمادگی برای عمل نامید. محفل تبریز که چهرههای اصلی آن از نسل اول چریکهای فدایی هستند، برای مطالعه و کتابخوانی اهمیت ویژهای قائل بودند. نسل نخست فدائیان که هنوز غرق در عمل مسلحانه و زندگی پرخطر چریکی نشده بود، از بار مطالعاتی و سواد تئوریک به نسبت عمیقی برخوردار بود.
در سال ۱۳۴۹که آستانۀ مبارزات چریکی است، یافتن پاسخ به سه سئوال (شرایط عینی انقلاب کدام است؟ مبارزۀ چریکی درایران آری یانه؟ واگرآری از شهر و یا از کوه؟) چالش اصلی ما در مطالعه بود. درآن سال مطالعۀ کتاب رژیس دبره و گردآوری تجربیات مبارزات پارتیزانی درکوبا، بولیوی و فلسطین اولویت پیدا میکند.
کتابخوانی در خانۀ تیمی چگونه بود؟
من مدت بسیار کوتاهی درخانۀ تیمی به سر بردم. در اردیبهشت ۱۳۵۰وارد خانۀ تیمی در تهران شدم و در تیر ماه همان سال دستگیر شدم. درآن زمان کوتاه ما هنوز فرصتی برای تنظیم امور زندگی نوپدیدمان پیدا نکرده بودیم. هنوز از اثاث خانه و کتاب و کتابخانه خبری نبود. بیشتر، گفت وگو دربارۀ مشی و عمل بود و تبادل اخبار جاری کشور و نیز نقاط مشتعل جهان مانند ویتنام و فلسطین و… دو جزوه دردست تایپ و تکثیر داشتیم و بحث و نقد و بررسی روی آن دو جزوه متمرکز بود به ویژه در جلساتی که خود مسعود احمدزاده حضور داشت. اومسئول تیم ما بود. آن دو جزوه عبارت بودند از: مبارزۀ مسلحانه، هم استراتژی و هم تاکتیک از مسعود احمدزاده هروی و ضرورت مبارزۀ مسلحانه و رد تئوری بقا از امیر پرویز پویان. هیچکدام از اعضای آن خانه (احمد زیبرم، اسدالله مفتاحی، مناف فلکی تبریزی و من) نمیدانستیم که رفیق مسئول تیم ما، نویسندۀ یکی از آن دو جزوۀ اثرگذار است. ما همه نام مستعار داشتیم.
اکنون از کتابخوانی در زندان سیاسی زنان بگویید.
دربارۀ کتابخوانی زنان سیاسی در زندانهای شاه، مطلبی نوشتهام که در جلد اول کتاب دوجلدی “راهی دیگر” به کوشش ناصر مهاجر و تورج اتابکی به چاپ رسیده است. علاقهممندان میتوانند به آن نوشته رجوع کنند. اما در پاسخ به سئوال شما مختصری به موضوع میپردازم.
در زندان کتابخوانی و یادگیری علوم و زبان مهمترین وظیفه شمرده میشد. سازماندهی این کتابخوانی بیشتر در گروههای دو تا پنج نفره بود. یکی از دلایل آن، کمبود کتاب و تکنسخهای بودن کتابها بود. البته کتابخوانی فردی هم داشتیم که بیشتر شامل رمان و کتابهای درسی میشد. افراد پایینتر از ۱۸ سال با مطالعۀ کتب درسی زیر نظر زندانیانی که آموزگار بودند و در رشتههای مختلف به آنها درس میدادند، مدرکِ تحصیلی خود را در زندان گرفتند.
مطالعه در زندان دو محور اصلی داشت: فلسفه و تاریخ. هدف ازآن کارتئوریک بود در”۱-نقد و نفی نظام طبقاتی و نظامهای سیاسی متکی بردیکتاتوری. ۲-نفی ایدهآلیسم واثبات ماتریالیسم”. از این رهگذر عدهای از زنان مذهبی “تغییر ایدئولوژی دادند و به صف زندانیان چپ پیوستند.
” در زندان زنان آثار مارکس، انگلس و لنین و…. وجود نداشت؛ ولی درزمینۀ تاریخ، فلسفه و تکامل، کتابهای خوبی داشتیم…. اسامی برخی ازآن کتابها چنین است: تاریخ جهان باستان ترجمۀ مهندس صادق انصاری، دکترعلی الله همدانی ومحمدباقرمومنی درچهارجلد. اسلام درایران (پطروشفسکی)، کتاب الکساندر ایوانویچ اوپارین دربارۀ منشاء حیات، و کتاب تکامل میخائیل فدروویچ نستورخ که برای اولین بار ما را با اساس سیستم فکر الکترونیک (کامپیوتر) آشنا ساخت. تاریخ فلسفۀ غرب (ویل دورانت) دربارۀ زیباییشناسی، زبان و شناخت. دو کتاب از آثار شکسپیر، اسپارتاکوس (فاست) همسایهها (احمد محمود) دون کیشوت (سروانتس) ناپلئون (تارله)، کمدی الهی (دانته)، امیرکبیر و ایران به کوشش فریدون آدمیت، قرآن، نهجالبلاغه و کتب درسی… دو جلد بسیار باارزش هم از کتابخانۀ قدیمی زندان خارج کرده بودیم: جنگ شکر در کوبا (ژان پل سارتر) و سیر کمونیسم در ایران نوشتۀ سرهنگ زیبایی که شامل نقدی بر مارکسیسم و ماتریالیسم دیالکتیک هم میشد… پاراگرافهای نقل شده از آثار مارکس، انگلس، لنین و استالین را از کتاب سیر کمونیسم در ایران، استخراج و به صورت کتابی کامل بازنویسی کرده بودیم. پس از اینکه آن دو کتاب را ریزنویس و جاسازی کردیم، نسخۀ اصل آنها را به جای اولشان بازگرداندیم. ”
کتابهایی را از خانوادهها درخواست میکردیم که پس از گذشتن از هفتخوان بازرسی و تفتیش زندانبانان در اختیارمان گذاشته میشد. به ندرت کتابهای کم حجم ممنوعهای هم لابه لای آذوقه و یا درز لباسها به دستمان میرسید. افزون بر کتاب، آرشیو خوبی هم از روزنامهها درست کرده بودیم. هرچند بهرهمند شدن از روزنامه دائمی نبود، اما در درازای هفت سال یعنی از بدو پیدایش زندان سیاسی زنان در سلطنت پهلوی دوم تا برچیده شدن آن در آستانۀ انقلاب (۱۳۵۰-۱۳۵۷) دارای آرشیو نسبتا جامعی از دو روزنامۀ کیهان و اطلاعات شده بودیم.
بیدلیل نبود که میگویند زندانهای سیاسی ایران پس از سیاهکل دانشگاه انقلاب بود. و این دربارۀ شماری از زنان پیکارگر ایران نیز صادق است. آنها که به یمن آگاهی و آموزشهای دوران زندان خود را برای دور آتی مبارزه آماده میساختند.
برگردیم به امروز. الان کتابخانه شما چند جلد کتاب دارد؟ کدام کتاب را بیشتر دوست دارید؟ چه چیزی دراین کتاب برای شما قابل توجه است؟
نه امروز و نه هیچ زمان دیگر کتابهایم را سرشماری نکردهام. تعداد آنها و نیز کمیت خواندن برایم مهم نبوده است. اما گونهای حرص زدن در خرید کتاب و تلنبار کردن آنها در اتاقکی به نام کتابخانه (برای روز مبادا) گاه حوصلۀ ردیف کردن آنها را هم از من سلب کرده است. از نوجوانی و از زمانی که با دنیای پرکشش کتاب آشنا شدم، در برابر کتابفروشیها ارادۀ رفتن به راه خود را از کف دادهام. گاه بیتوجه به میزان پولی که در جیب دارم، از کتابفروشی کتاب بار کردهام و قرض بالا آوردهام.
کتابهای فلسفی و متون علمی به ویژه در روانشناسی و پیدایش و تکامل جهان هستی، پرجاذبهترینها برای من هستند. آثار مستندی هم که سیر تکامل کار و زندگی مردمان کشورهای گوناگون رامینمایاند، برایم مورد توجه است.
معمولا کتابخوانها به یک یا چند عنوان کتاب علاقه ویژه دارند تا آن حدکه آن کتابها، به اصطلاح کتاب بالینیشان است. کتابی که همیشه دم دست دارند. کتاب بالینی شما کدام کتاب است؟
کتاب بالینی به مفهوم رایج آن ندارم. شاید بشود گفت کتابهای بالینی آنها از ردیف کتابهائی هستند که زمختی زندگی روزانه را از جان و روانم بزداید. از ردیف شازده کوچولو، زندگینامه موسیقیدانان، دانشمندان، فیلسوفان، نویسندگان، و انسانهایی که در تغییر سرنوشت بشر موثر بودهاند، رمانهایی به قلم نویسندگان ایرانی و خارجی از بالزاک و چخوف و گابریل گارسیا مارکز و رومن گاری و آلبادسس پدس… تا علی محمد افغانی و احمد محمود و زویا پیرزاد و.. و گاه چند کتاب شعر از شعرای قدیم و جدید ازمولوی و سعدی و حافظ تا سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، مهدی اخوان ثالث، هوشنگ ابتهاج و..
چه کتابی در زندگی شما اثر ویژهای داشته؟
کتابهای کارل مارکس و فردریش انگلس درزندگی من اثرگذارترین کتابها بودهاند. با آنها جهانبینیام تغییر یافت. مفهوم رهایی را شناختم. با خواندن نظرات مارکس و انگلس پیرامون ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی در آثاری ازآنها مانند مانیفست حزب کمونیست، تزهایی دربارۀ فوئرباخ، آنتی دورینگ و… از مذهب وخرافه و ایدهآلیسم که تمام دوران نوجوانی مرا دربر میگیرد، دست شستم. فهم و پذیرش جهانبینی علمی و جایگزین کردن آن با ایدهآلیسم و ماوراءالطبیعه دراندیشهام مرا با چالشی سخت و درازمدت روبرو کرد. نیز درک هستۀ مرکزی ایدههای این دو اندیشهورز بزرگ پیرامون هستی اجتماعی انسان معاصر و ضرورت تغییر در آن به سود پیشرفت و برابری و رهایی، برای من بیش از دو سال زمان برد. پس از آن جانب ستمگران را رها کردم و به صف ستمستیزان پیوستم. پیش از آن شاه را ناجی ملت میدانستم و اختلاف طبقاتی را خواست خداوند. یافتههای اوپارین و داروین و نستورخ در کتابهایی درباره تکامل نیز در این زمینه یاریام کرد. کتاب منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت اثر فردیک انگلس، در زمینۀ شناخت علتهای ستم جنسی در جوامع بشری اثر ماندگاری بر من داشت. با کتابهای مارکس و انگلس، به شناخت مسایل انسان نزدیک شدم و تلاش برای تغییر در شرایط غیر انسانی جامعه به سود زندگی بهتر مردمان کشورم را آغاز کردم. دیرترها آثار اریش فروم نیز در تفهیم آزادی، مکمل آموختههایم از مفهوم دموکراسی و آزادی در آثار کارل مارکس و فردریش انگلس شد.
به نظر شما چرا باید کتاب خواند، آن هم در عصر اینترنت و رسانههای اجتماعی؟
کتاب دریچهای به روی دانایی و آگاهی است. دانایی توانایی است. اما هیچ چیز جای کتاب کاغذی رابرای من نمیگیرد، که از نسل پیش از جهان اینترنتی هستم. با کتاب میتوان ساعتها خلوت کرد. در حاشیهاش نوشت. راحت علامتگذاری کرد. راحت ورقش زد. از بوی کاغذش به ویژه اگر کاهی باشد، لذت برد. بیواهمه از خرابی دستگاهی به نام کامپیوتر و نابود شدن کتابخانۀ دیجیتالی، انبارش کرد. از دیدن رنگ و خط و چاپ آنها کیف کرد. برای یافتن و خرید آنها با آدمها دمخور شد. به چند کتابفروشی سر زد. از شوق خرید کتابهای دلخواه دچار بیخوابی شد و… از نگاه من حداقل در زمان حال هیچ چیز جای کتاب و کتابخانۀ سنتی رانمیگیرد. به شرط آن که کتابخانۀ غیردیجیتال آدمی، طعمۀ آتش و آتشسوزی نشود.
آیا پیش آمده کتابی را دور بیاندازید؟
نه. هرگز. من هیچ کتابی را دور نمیاندازم. چه خوب و چه بد. چه جاندار و چه بیجان. کتابهای جاندار من در حافظهام ماندگارند، حتی اگر که دیگر نباشند.
نه تنها هیچ کتاب و جزوهای را دور نمیاندازم، بلکه برخی ازآنها را نیز از راههای دور و از کشورهای دیگر با خود کشانده وبه آلمان آوردهام. از آن جملهاند: تاریخ چهار جلدی جهان باستان، جان شیفته اثر رومن رولان، شاهنامه فردوسی، دیوان مثنوی معنوی، کاپیتال مارکس، منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت اثرانگلس، مسیح باز مصلوب نوشته نیکوس کازانتراکیس، گذر از رنجها اثر الکسی تولستوی، روحالقوانین منتسکیو و چند کتاب باارزش دیگر. چون باارزشترین هدیه را کتاب میدانم، هرکتابی را که نخواهم به خواستاران آن کتاب هدیه میدهم. درکنار خانۀ ما دستدوم فروشیای نیز هست که برخی از کتابهای مرا با کمال میل به رایگان میپذیرد. آنها دوباره وارد چرخۀ دانایی و توانایی میشوند.