حرفهای دکتر تقی آزاد ارمکی در باره دانشگاه و متلاشی سازی آن (+) از نظر من نشانگر یک چیز است و بس: کامیابی نظام ولایت در آنچه برایش از سالها پیش برنامه ریزی کرده است. در مقاله ای که در آستانه سالگرد جنبش سبز منتشر شد نشان دادم که برنامه ای برای حذف طبقه متوسط و رسانه ها و ارزشها و کتاب و مدرسه اش در جریان است. این مقاله تحلیلی از موقعیت تاریخی کتاب در ایران و رشد شهرنشینی آن هم هست و در اینجا بدون تغییری بازنشر می شود. – م.ج
مهدی جامی
۱
ثمینه باغچهبان زن سالخورده و دنیادیدهای است. او یکی از اعضای خانوادهای فرهیخته است که در طول نزدیک به ۱۰۰ سال به آموزش مدرن در ایران خدمت کردهاند. نمیخواهد شکوه و شکایت کند؛ اما در گفتگویی که این روزها از او منتشر شده میگوید بعد از انقلاب به من بینهایت ظلم شد و ناچار از مملکتام فرار کردم. میگوید خانواده باغچهبان را شهید کردند.
سرنوشت باغچهبانها نمونهای از آمال سیاست نظام اسلامی در مواجهه با طبقه متوسط ایران است.
طبقه متوسط ایران اصولا با مدرسه به شیوهای شگفت گره خورده است. امروز وقتی میخوانیم که تاریخ مدرسه جدید در ایران با چه دشواریها و سنگاندازیهایی روبرو بوده متعجب میشویم. با خود میگوییم آموختن الفبا به قاعده جدید چه مشکلی داشته که روحانیون را بر میآشفته است. معلمان مدرن ایران یا دربدر بودهاند مثل میرزا حسن رشدیه یا متهم به رابطه با بیگانه بودهاند مثل باغچهبان بزرگ. منطق و مرام ضدیت با طبقه متوسط، خودی بودن و به خود بسنده کردن و از بیگانه دوری جستن بوده است. طبقه متوسط برای مردمی که نمیخواستهاند سر از جهان خود بیرون کنند از جهان خارج، از دنیایی بیگانه خبر میداده است.
در کنار مدرسهسازی و رواج دادن روشهای مدرن آموزش، اعزام دانشجو به خارج نیز از دیگر شاخصههای تاریخ طبقه متوسط در ایران است. بعدها در دوره رضا شاه آموزش همگانی آمد. طبقه متوسط محصول سیاستهای آموزشی تازه و خاصه آموزش همگانی است. آرزوی مهندس و دکتر شدن و افسر و معلم شدن تا هر جا رفت دامنه طبقه متوسط را با خود گسترد.
انقلاب مشروطه ایران مقدمه ظهور این طبقه جدید بود. طبقهای که ارزشهای تازه و مدرسههای تازه و رهبران تازهای داشت و اصول کشورداریاش و نگاهاش به جهان و البته شناختاش از آن متفاوت بود. طبقه متوسط طلایهدار مدرنیسم ایرانی بود و قدرت مدرنیته در ایران با ضعف و قدرت این طبقه مربوط بوده و از حسن و عیب آن رنگ گرفته است.
انقلاب اسلامی در زمانی اتفاق افتاد که طبقه متوسط به نقطه اوج تاریخ خود رسیده بود. این نقطه اوج در یک پدیده پیکرینه میشد: کتاب. و کتاب خود محصول مدرسه بود. کتابهای انقلابی عمدتا محصول مدرسههای نو و دانشجویان جهاندیده بودند. شریعتی مثال عالی آن بود. تصور طبقه متوسط به عنوان پرتکاپوترین گروههای اجتماعی در ایران این بود که انقلاب اسلامی به گسترش ایدههای این طبقه به طبقات دیگر جامعه خاصه فرودستان میانجامد. تلاشهای بسیاری نیز از سوی رهبران طبقه متوسط یعنی روشنفکران انجام شده بود تا فرودستان را با خود همراه کنند و در این مسیر خود نیز همراهیهای بسیاری با ایشان نشان دادند. گروههای سیاسی چپ و چریکی مثال اعلای این گرایش بودند. اما فرودستانی که با کمک طبقات متوسط روی کار آمدند به زودی در مقابل ایشان قرار گرفتند.
کتاب مهمترین رسانه طبقه متوسط در ایران درست در زمان انقلاب است؛ اما پیش از آن رادیو و روزنامه و سینما نیز تجربه شده بود. رادیو و مجلات روشنفکری تا پیش از انقلاب رسانههای بسیار مهمی بودند. بعد از انقلاب کتاب شکوفایی حیرتانگیزی پیدا کرد. همزمان رسانههای دیگری یک به یک به میدان آمدند. از ویدئو و کشف مجدد سینما در کلاس و استانداردی تازه تا موسیقی کلاسیک نو. کمی بعد روزنامه در کلاس تازهای تجربه شد؛ این “همشهری” بود تا بعدها به “جامعه” و “توس” و “نشاط” برسد و “شرق”. سپس ماهوارهها آمدند و اینترنت آمد. محور همه این رسانهها آگاهی و مدرسه و آموزش است.
اما ورود و شیوع هیچیک از این رسانههای جدید، که در هر دوره نو به نو و به نوبت وارد جامعه شدند، بدون مقاومت نبود. اینها رسانههای طبقه متوسط شهری بود. مقاومتها از سوی طبقات فرودست و محافظهکار و به نام دین و مذهب صورت میگرفت و هنوز میگیرد. منتها این طبقات تا پیش از انقلاب میدان نبردشان اجتماعی بود. بعد از انقلاب میدان نبرد سیاسی شد و با قدرت حاکم پیوند خورد. حبس و درگیری و اعدام گروههای وسیعی از روشنفکران در سالهای اول انقلاب و ترورهای بعدی در خارج کشور و سپس قتلهای زنجیرهای و بحرانسازیهای دوره خاتمی علیه شکل گرفتن هر نوع جامعه مدنی و محاکمه کرباسچی و ترور حجاریان و بستن روزنامهها نمونههایی از سیاست حذف در مقابل طبقه متوسط و حامیان آن است. اگر زمانی داشتن روزنامه و کتب ضاله کمونیستی جرم بود و باید آنها را مخفی میکردی امروز ساختن فیلم، کسی را مانند جعفر پناهی به زندان میاندازد. محوریت کتاب و فیلم و رسانه در این نبرد اجتماعی کاملا برجسته است.
با اینهمه و به رغم همه موانع سیاسی و اجتماعی چون روند رو به رشد شهرنشینی ادامه یافت و با سیاستهای دوره سازندگی و اصلاحات همراه شد، به همان نسبت طبقات بسیاری با طبقه متوسط جامعه ایران همراه شدند. موفقیت “همشهری” به عنوان رسانه شهراندیشی و سینما به عنوان پنجرهای رو به جهان از همین بود و دوره خاتمی به دوره اوج حضور شهرنشینان و اندیشههای مدنی در صحنه جامعه تبدیل شد. چنانکه جنبش سبز هم اساسا با ایدههای شهروندمداری طبقه متوسط ساخته شده و شورشی است بر رعیتانگاری مردم.
۲
بزرگ شدن طبقه متوسط از نظر گروه اقلیتی که هم اکنون بر مقدرات کشور مسلط شده است و چندین دهه است که با روندهای نوگرایی و نمایندگان آن ستیزه میکند، چیزی نبود که پنهان بماند. روند حذف تازهای در ابعاد بزرگ از زمان روی کار آمدن دولت نهم آغاز شده بود. موسوی در یکی از مناظرههای انتخاباتیاش گفت که روشهایی که به کنار گذاشتن طبقه متوسط جامعه بینجامد با امنیت ملی ما ناسازگار است. اما کسانی که بر سر قدرتاند در یک سال گذشته اقداماتی را که در چهار سال قبل از آن با روی کار آمدن دولت احمدینژاد شروع کرده بودند تشدید کردهاند. اقداماتی که حذف طبقه متوسط، حبس رهبران آن، گریزاندن فعالان این طبقه به خارج مرزها، و منزوی کردن اکثریت را، که به ارزشهای طبقه متوسط دل بسته، هدف گرفته است. محور اصلی این اقدامات از نظر من همچنان آموزش و رسانه است.
نتیجه سیاستهای حاکم در ایران، قطبی کردن جامعه حول محور دین از یک سو و مدرنیته از سوی دیگر بوده است. از نظر سیاستگذاران نظام ولایی باید برکشیدن طبقات فرودست فوریت یابد، مدرنیزاسیون نظامی اولویت داشته باشد و به ایشان سپرده شود و طبقات متوسط از همه شئون موثر کنار گذاشته شوند و میدان عمل نهادهای آنها محدود شود. دانشگاه هدف اصلی بوده است. اما هر جا که نقشی از دانشگاهیان هم دارد با حمله و فشار و محدودیت روبرو ست. پیشبرد این تحول مهندسی شده به دست سرداران سپاه و لشکر بسیجی آنها سپرده شده است. بنابرین تعحبی ندارد که سردار فیروزآبادی حتی برای فرهنگستان نیز تعیین تکلیف کند و آن را عقب مانده معرفی کند (ایسنا).
من از میان خروارها گفته و خبر و سند که موید سیاست حذف و مهار طبقه متوسط است تنها به نمونههایی در حوزه کتاب و مدرسه و دانشگاه اشاره میکنم. این اشاره برای به صدا در آوردن زنگ خطر کفایت میکند.
نمایشگاه کتاب
نمایشگاه کتاب در سالهای اخیر در مصلی برگزار میشود. این فقط یک انتقال صوری نیست. مدیران نمایشگاه فعالانه میکوشند فضای نشر و کتابخوانی در ایران را به نفع دیدگاههای خود دگرگون کنند؛ مثلا با رونق کتابهای معروف به ناصر خسروی:
«من شخصا آن قدر مذهبی هستم که با کتاب مذهبی مشکلی نداشته باشم، اما اگر بگویم که نمایشگاه کتاب امسال ویترینی بود که نشان میداد کتابهای مذهبی خیلی زیاد شده، واقعیت را درست بیان نکردهام. نمایشگاه کتاب امسال ویترینی بود که نشان میداد کتابهای مذهبی ناصر خسروی خیلی خیلی زیاد شده. فکر میکردیم که ناشران ناصر خسروی در حال انقراض اند، اما به مدد سیاستهای حمایتی بار دیگر این نوع نشر رونق گرفته است. همان محتواها و همان روی جلدها. کافی بود دوری در نمایشگاه میزدی تا میدیدی که این جور ناشران چقدر زیاد شدهاند و غرفههایشان چقدر بزرگتر از بقیه است و جاهایشان چقدر بهتر». ـ گزارش علی سیدآبادی در گوگلخوان.
میبینید که بحث حتی مذهب هم نیست (که قرائتهای روشنفکران دینی از آن خطرناک تلقی میشود)، نوع خاصی از مذهب است که با سبک بازاری و عامهپسند کتابهایش شناخته میشود و هیچ ربطی به هیچ امر مدرن و مدنی ندارد. این به مدیران فرهنگ در دولت کریمه احمدینژادی اطمینان خاطر میدهد. برای همین است که دبیر کمیته ارزشیابی کتاب ارشاد برای همین نمایشگاه میگوید: تدابیری اندیشیدهایم که مردم با خیال راحت بیایند و کتاب نامناسب در نمایشگاه نباشد. کتابهایی که خلاف اعتقادات مسلمانی و شیعی مردم باشد باعث آزار آنها میشود. مردم از نظام اسلامی توقع دارند شرایطی را ایجاد کند که آنها با امنیت روانی و با امنیت خاطر بتوانند کتابهای مورد نظرشان را تهیه کنند. این در واقع کمک بزرگی است به مردم که مطمئن باشند کتابها توسط جمعی از اساتید حوزه و دانشگاه ارزیابی و ارزشیابی شدهاند (خبرآنلاین).
از جمع کردن کتابهای متعدد از نویسندگان و روشنفکران و چهرههای محبوب طبقه متوسط و حذف آنها از نمایشگاه خبرهای مکرر در دست است. این یکی اما صراحت چشمگیری در روشن کردن نظرگاه حذفکنندگان دارد:
«مدیر کمیته ناشران داخلی در زمینه ادبیات و مشخصا کتابهایی مثل آثار هوشنگ گلشیری، صادق هدایت، فروغ فرخزاد و … گفت: … سوبسید را به چه کتابهایی باید داد؟ به کتابهایی که یک قشر خاص مخاطب دارد یا کتابهایی که مخاطب عام دارد؟ به کتابهایی که با مبنای تفکر و اندیشه اسلامی همخوانی دارد. کتابهای این دوستان که میگویید، خواندن این کتابها حداقل این است که روحیه خودباوری را از انسان دور میکند و روحیهی یأس را تزریق میکند. من اینها را مانند همان فال و کفبینی و این چیزها میبینم (ندای سبز).
برای این دولت اقلیت، وزارت ارشاد یک وزارتخانه کلیدی است. چندان که در خود این وزارتخانه هم اگر دانشگاهیان و نیروهای حتی مذهبی با رنگ اصلاحطلبانه حضور دارند باید تسویه شوند: وزیر ارشاد در پاسخ به یکی از دانشجویان دانشگاه امام صادق که معتقد بود «با بدنه کارشناسی وزارت ارشاد نمیتوان کار انقلابی کرد؛ چراکه این بدنه کارشناسی، بدنه دوران مهاجرانی و مسجد جامعی است»، با بیان اینکه “جانا سخن از زبان ما میگویی” گفت: اینکه کارشناسان باید متدین، انقلابی، کارآمد و از سطح سواد بالایی برخوردار باشند، نظر ما نیز همین است … بنابراین راهی ندارد، جز اینکه یک سری نیروهای جدید متعهد را در مجموعه وارد کنیم. ساماندهی نیروی انسانی یکی از بحثهای جدی ما ست. (ایسنا)
وزیر ارشاد به این کار میگوید ساماندهی نیروی انسانی. اما در عمل اتفاقی که میافتد جایگزینی نیروهای همسو با ارزشهای طبقه متوسط است با نیروهایی که بتوانند دید اقلیت حاکم را دنبال کنند.
دانشگاه
وضع دانشگاه در سالهای اخیر با کنار گذاشتن استادان باسابقه و مستقل، جابجا کردن آنها از محل خدمت دانشگاهیشان، بازنشسته کردن زودهنگام، اخراج و بازداشت و تشویق به خروج از کشور همراه بوده است.* دولت پرولتاریای اسلامی هیچ ابایی ندارد که بگوید دانشگاه باید در اختیار نیروهای طرفدار خودش باشد. وزیر علوم رسما استادان را مخیر میکند که یا همسویی کنند یا کنار بروند: «در دانشگاه نیاز به اساتیدی داریم که التزام به ولایت فقیه دارند. به اساتیدی که جهانبینی اسلامی را قبول ندارند و سکولاریسم را در دانشگاهها ترویج میکنند نیاز نداریم.» (فارس)
وضعیت مطلوب دانشگاهی را از چشم اقلیت حاکم میتوان در این اظهارنظر مشاور ریاست دانشگاه امیرکبیر ملاحظه کرد: همانگونه که دیگر تهران تعیینکننده نیست و این مسئله در انتخابات ثابت شد، نخبگان هم نقش تعیینکنندگیشان را از دست دادهاند. در حال حاضر نظریهپردازها نیز الزاماً از گروه استادان دانشگاهها نیستند (خبرانلاین).
به نظر ولایتمداران، دانشگاه صحنه مهم جنگ با غرب است؛ زیرا چنانکه سردار رحیم صفوی میگوید: «غرب با فرهنگ لیبرال دموکراسی جنگ بزرگی را علیه اسلام به راه انداخته و آنها از بیداری اسلامی که ایران و انقلاب اسلامی را مرکزیت آن میدانند هراس دارند.»
این موضوع ظاهرا پایه فکری برخورد با دانشگاه است. اما واقعیت جز این است. دانشگاه باید مهار شود، اسلامی شود و یعنی تابع ولایت فقیه شود و دست از نوگرایی و افکار غربی بردارد. برای همین است که رهبر نظام مقدس به علوم انسانی و اجتماعی که پایه غربی دارند اعلام جنگ میدهد. آنها دانشگاه را جایی میبینند که با همه تلاشهایی که کردهاند در آن نفوذی ندارند. این است که رحیم صفوی در ادامه تحلیلاش میگوید: «دانشگاهها امروز وضعیت خوبی ندارند، جای دلسوزان انقلاب و نخبگانی که به حضرت امام، مقام معظم رهبری و قانون اساسی وفادار باشند خالی است.» (ایلنا)
آن دیدگاهی که از وزیر ارشاد دیدیم که نشان میدهد وزارت ارشاد در حال پاکسازی بزرگی از نیروهای کارشناسی خود است، در دیدگاه وزیر علوم احمدینژاد هم میبینیم. این در واقع دیدگاه عمومی و مسلط و برنامهریزی شده اقلیت حاکم است که معتقد است نیروی لازم برای غلبه بر اکثریت را دارد: «به میزان مورد نیاز افراد دلسوز در کشور داریم که بخواهیم افراد غیرهمسو با نظام را از بدنه خارج کنیم و از این اقدام خود شرمنده نخواهیم بود.» (مهر)
رفتار با دانشگاه آزاد
دانشگاه آزاد یکی از پرنفوذترین نهادهای آموزشی ایران است و به دلیل اینکه عمدتا کسانی را جذب میکند که نمیتوانند از سهمیههای مختلف دانشگاههای دولتی استفاده کنند و وارد نظام رایگان آموزش دانشگاهی شوند، بافت جمعیتی طبقه متوسط شهرنشین، که دستاش به دهانش میرسد، در آن غلبه دارد.
دولت در یک سال گذشته فشار بسیار زیادی اعمال کرده است تا کنترل این دانشگاه را از دست مدیران متمایل به مخالفان دولت درآورد و حتی از اهرم شورای عالی انقلاب فرهنگی که زیر نظر احمدینژاد است برای راندن مدیران فعلی و جایگزین کردن مدیران نزدیک به خود استفاده کرده است.
هفته نخست اردیبهشت ماه ۱۳۸۹، دولت ایران با تغییر اساسنامه دانشگاه آزاد، اختیارات هیات موسس، هیات امنا و رییس این دانشگاه را محدود کرد و نام میر حسین موسوی رهبر معترضان را از هیات موسس دانشگاه حذف کرد. در اساسنامه جدید، ترکیب اصلی هیات ادارهکننده دانشگاه را شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت علوم و دفتر نمایندگی رهبر ایران در دانشگاهها تعیین میکنند. (بی بی سی)
این «ترکیب» به صورتی کاملا آشکار به سود احمدینژاد و سیاستهای حذفی او ست.
مدرسه
مدرسه هم وضع بهتری ندارد. مدرسههای جدید به خصوص تاکید فراوانی بر دیوار کشیدن بین دنیای زنانه و مردانه دارند و با تاکید آشکار میخواهند مدرسه را به محل آموزش خانهداری تبدیل کنند یا دخترها را زودتر بفرستند خانه بخت. از نظر مقامات برنامهریز برای آموزش، مدرسه مانع روال اصلی زندگی دختران است. سمیه توحیدلو جامعهشناس در وبلاگ خود اشاره میکند که در مدارس دخترانه تعداد نامزدکردهها زیاد میشود: «این نوع نگاه به زندگی که تنها هدفش میشود شوهر کردن و لاغیر، چیزی است که قرار بود با تعلیم و تربیت و با ایجاد شرایط رشد بیشتر و بهتر تغییر یابد. حالا چشممان باید هر روز به دیدن اخباری جدید روشن شود. رییس آموزش و پرورش شهر تهران به ازدواج در طول تحصیل توصیه میکند. و وزیر اسبق آموزش و پرورش نیز روال تحصیل کردن دختران را وارونه کردن روال اصلی زندگی ایشان میداند. (سمیه توحیدلو)
نظام ولایی برای اینکه مدارس را هر چه بیشتر کنترل کند و به رنگ بینش و منش خود در آورد روحانیون را در قالب طرح اسلامی کردن محیطهای آموزشی به تمام مدارس میفرستد: «وزارت آموزش و پرورش ایران میگوید به زودی طرح “استقرار دائمی روحانیون در مدارس کشور” را اجرایی خواهد کرد. (جام جم)
آنها فکر میکنند اگر از مدرسه شروع کنند دیگر دردسرشان در دانشگاه کمتر خواهد بود. به جز تقویت ابزارهای کنترلی حتی در مهد کودکها ابزار تغییر بنیادگرایانه محتوای متون درسی و در صورت لزوم حذف موضوعات، مثل تاریخ شاهان، یا مدارس خاص (مثل انحلال مدارس پرورش استعدادهای درخشان) نیز به کار گرفته میشود.
در واقع، «صحنه اصلی نبرد نظام آموزشی است. نظام نوین آموزشی که تقریبا با مشروطه به دنیا آمد و پهلویها بزرگش کردند و شامل آموزش و پرورش فعلی و دانشگاهها میشود و نظام آموزشی سنتی که مهمترین رکن آن حوزههای علمیه است و البته شامل مساجد و هیئتها و مراسم مذهبی هم میگردد. خروجیهای نظام نوین به لحاظ فکری مصرفکنندگان مفاهیم عمدتا غربی هستند و دستپروردگان نظام سنتی مصرفکنندگان متون قدیمی. جهانبینی این دو گروه کاملا با هم متفاوت است و هیچ کدام نتوانستهاند در ۱۰۰ سال گذشته دیگری را حذف کنند.» (+)
احمدینژادیستها اما همت گماردهاند که این ورق را به نفع خود برگردانند و طبقه متوسط درسخوانده و شهرنشین و نوگرا را حذف کنند.
این حذف صورتهای مختلف دارد و از حذف ارزشهای طبقات متوسط تا حذف امکان ارتقای اجتماعی آنها را در بر میگیرد. مهمترین مساله هم زناناند. برای همین است که آنها زنان طبقه متوسط را که نشان دادهاند حتی در اعتراضات خیابانی نیز کم نمیآورند در سطوح مختلف تعقیب میکنند. حالا فرمان مبارزه با بدحجابی را متوجه دانشگاه کردهاند تا به این بهانه زنان مخالف با حجاب اجباری را از دانشگاه حذف کنند. کمیتههای انضباطی قرار است در این مسیر فعال شوند. (مهر)
رسانههای طبقه متوسط
فهرست بالابلندی از تلاشهای همه جانبه نظام ولایی برای مهار روزنامهها و رسانهها میتوان به دست داد. همه روزنامههای رقبا باید به کوچکترین بهانه بسته شود و چنین بوده و شده است. اما مهار رسانهای طبقه متوسط فقط حوزه رسانههای مکتوب و آنلاین را در بر نمیگیرد. فیلم و سینما به روشهای مختلف تحت فشار بوده است و با انواع سیاستهای وزارتی، راه برای خودیها باز و هموار شده و بر فیلمسازان غیرخودی بسته و ناهموار شده است.
ماهوارهها در قدم بعدی حذف شدهاند و اگر روشهای سنتیتر مثل جمعآوری دیش جواب نداده است از سال گذشته پارازیت با قدرت تمام دریافت برنامه از شبکههای محبوب و آگاهیبخش طبقه متوسط را مختل ساخته است (و شبکههای تخدیرکننده البته دستنخورده باقی مانده است). اگر هزینه این کار هم از نظر مالی و هم از نظر بهداشتی بالا باشد چه باک. مساله اصلی محاصره طبقات فضول و سرکش و مهارناپذیر است.
داستان مشابهی درباره اینترنت و فیلترینگ گسترده آن با استفاده از روشهای مختلف وجود دارد. نظام ولایی در مقابل ناتوانی فنی خود و رواج روزافزون کاربران وب در ایران به انواع و اقسام قوانین تنبیهی و ساماندهیهای غیرمتعارف روی کرده و اگر لازم دانسته به حمله سایبری دست زده است.
حتی خرده رسانهای مانند پیامک هم در امان نمانده است. و قطع و وصلهای مکرر سیستم ارسال پیامک در زمانهای حساس سیاسی نشان دقت و وسواس نظام مقدس است برای بستن همه راههای رسانهای و انحصار آنها به خود و پیامهای خود.
اما باز هم بزرگترین رسانه طبقه متوسط در گزارش اعتراضاش به حذف رای و انتخاباش شایعترین و سادهترین رسانه بود: موبایل.
موبایل و ایمیل هنوز مقاومترین رسانههای طبقه متوسط شهری است.
۳
مرتضی نبوی از صاحبنظران سرای قدرت در اقلیت حاکم در تحلیل خود از اوضاع اجتماعی امروز ایران جنبشی را تشخیص میدهد که باید سرکوب شود. او این جنبش را «ضدفرهنگ» میخواند و خاستگاه آن را طبقه متوسط شهری میبیند. دانشگاه قلب این جنبش است: «مرکز این جنبش ضدفرهنگی دانشگاههای ما هستند، بهویژه دانشگاههای تهران.» و رسانه این جنبش شبکه اینترنت است. پس در جاهایی مثل شهرهای بزرگ و دانشگاه رشد میکند چرا که «افراد دسترسی بیشتری به فضای سایبری دارند».
سیاستگذاران اقلیت و فرماندهان جنگ نرم با طبقه متوسط روشهای مختلفی را برای مهار کردن و خنثاسازی و کنار زدن و حذف اجتماعی به کار میبرند؛ از موازیکاری و مشابهسازی – که در آن استاد شدهاند و به اول انقلاب سابقه میرساند – تا وارونهسازی که در این اواخر آموختهاند.
در منطق وارونه مرتضی نبوی آنچه به دانشگاه کنونی، با وجود گذشت سی سال از انقلاب، تعلق دارد یاوه و اسباب گمراهی است. او مرکز این گمراهی را مرگ خدا در اندیشه دانشگاهیان معرفی میکند تا به علوم انسانی حمله کند. اما این خدایی که مرده است همان خدای مردمخواران است. خدایی که دروغ و تقلب و قتل و انحصار و حذف و حبس بیگناهان و تجاوز به زندانیان و شکنجه ایشان را روا میدارد. این خدای نامردمی است که مرده است. دانشگاه به چنین خدایی اعتقاد ندارد. و به دین چنان خدایی هم.
مرتضی نبوی که از اقلیت بودن خود آگاه است، ناامید از اینکه خواستههای او همهگیر شود میگوید سرمایه ما بسیج و سپاه است. او بیهیچ پردهپوشی و با پیروی از همان خدای عبوس و خشن و رعیتپرور و به استعانت این سرمایه قهر و جبر میگوید باید به مدرنیته پشت کرد. و نه تنها پشت کرد که آن را با تمام ضمایماش به خاک سپرد:
«اگر ما بتوانیم با خون دل خوردن و سرمایهگذاری کردن، از این میدان مبارزه، پیروز بیرون بیاییم، میتوانیم بگوییم که انشاءالله مدرنیته را با تمام ظرفیتهای نظامی، اقتصادی و رسانهای آن به خاک خواهیم سپرد.» (جوان انلاین)
طبقه متوسط حامل مدرنیته ایرانی است. پس معنای دقیق و عینی این جمله این است که پایان مبارزه نبوی و شرکا به خاک سپردن طبقه متوسط در ایران است. آنها در این مسیر حرکت میکنند. این استراتژی پنهان اقلیت برای حفظ قدرت است که به زبانهای مختلف دارد آشکار میشود.
———————————————
* هدایت نیروهای دردسرساز به بیرون مرزها از سیاستهای عمومی نظام ولایی است. جعفر پناهی تازهترین نمونه از زندانیان پرآوازه سیاسی در ایران در این ویدئو از قول یکی از مقامات اطلاعاتی میگوید: «به من گفتند چرا تو در ایران ماندهای؟ برو بیرون و آنجا فیلم بساز!» (این فیلم را که به افتخار پناهی ساخته شده در یوتیوب ببینید.)
** مقاله حاضر نخست بار پنج سال پیش در آستانه اولین سالگرد جنبش سبز در تهران ریویو (۲۸ می ۲۰۱۰) منتشر شد.