فیکرت ئوزدمیر
در سالهای اخیر و پس از کسب جایزهٔ نوبل توسط اورحان پاموک، توجه به ادبیات ترکیه در میان پدیدآورندگان کتاب و کتابخوانهای ایرانی بیشتر شده است. اما برخلاف گذشته ـ که مترجمین کارکشته و ادیبی چون ثمین باغچهبان، رضا سیدحسینی و جلال خسروشاهی برای معرفی ادبیات غنی کشور همسایه میکوشیدند. در موج به راه افتادۀ فعلی افراد کمسواد و بیصلاحیتی به ترجمه نمونههایی از ادبیات معاصر ترکیه دست یازیدهاند که بر حاصل کارشان نامی جز بیمایگی نمیتوان نام نهاد. و متاسفانه در اغلب موارد هر چه دانش مترجم در زبان مبداء و مقصد کمتر، کتاب انتخاب شده برای تخریب، گرانسنگتر و عاقبت کار مایهٔ شرمندگی بیشتر!
البته تعداد انگشتشماری مترجم کارکشته و آشنا به ادبیات و فرهنگ ترکیه در میان ایرانیان هستند که به تلطیف فضا کمک میکنند، اما در مقایسه با گروه مذکور در اقلیت غریبی قرار دارند. روی سخن من با این کوشندگان راستین نیست و پیشاپیش از آنان پوزش میطلبم.
نقد و معرفیهایی که در چند بخش منتشر خواهند شد، به نمونههای شاخص این جریان ترجمه یا در واقع تخریب خواهد پرداخت.
در اولین مطلب نگاهی می کنم به کتاب «خانۀ ساکت» یا «خانۀ بی سرو صدا» (Sessiz Ev) نوشته اورحان پاموک که با عنوان “خانه سکوت” و به قلم مریم طباطبائیها برگردانده شده است.
یکی از دلایل عمدۀ این اغتشاش در زمینهٔ ترجمهٔ ادبیات ترکیه وجود بیش از ۳۰ میلیون ترکزبان (اغلب آذربایجانی) در ایران است. بسیاری از این افراد به صرف آشنایی اندک با ترکی آناتولی (یا آن گونه که در میان ایرانیها رایج است : ترکی استانبولی) به واسطهٔ ماهوارههای ترک یا سفرهای گاه و بیگاه به ترکیه، خیال ترجمهٔ کتاب به سرشان میزند. و اگر انسانهای منصفی باشند، خیلی زود در مصاف با زبان ترکی آناتولی درمییابند که با وجود تعلق هر دو زبان به دستهٔ غربی زبانهای ترکی، ساختار متفاوتی بر آنها حاکم است و بسیاری از واژهها معانی متفاوت و گاه متضادی در دو زبان همریشه دارد. این تفاوتها گاه شامل املای کلمات یکسان نیز میشود که این مطلب محل پرداختن به آنها نیست.
دستهٔ دیگری نیز هستند که به صرف حضور در کلاسهای آزاد یا شرکت در کلاسهای «انستیتوی یونس امره» اسیر این سودا میشوند و میخواهند در عرض یک شب صاحب کتاب شوند و سری میان سرها درآورند. ریشهیابی این امر نیز ساده است چون کم نداریم مترجمینی که پس از مدتی دچار توهم شده و کار خود را معادل نویسندهٔ اصلی قلمداد کرده و در مقیاس کوچکتر خود را کارشناس و مفسر آثار وی میپندارد و از این رهگذر شهرتی به هم میزند. برخی آن را تبدیل به ناندانی هم کردهاند و روزی نیست که آگهی جلسات نقد و بررسی و تقسیرشان در رسانهها منتشر نشود.
جستوجوی کوتاه اینترنتی مرا به این نتیجه رساند که خانم طباطبائیها دانشآموخته زیستشناسی و مدیریت بازرگانی است. مجموعه قصهای به نام «با شرم به الیاس گفتم» نوشته و چهار کتاب از جمله «درخت انار» نوشتهٔنازان بکیراوغلو، «پرندهای با یک بال» نوشتهی یاشار کمال و کتابی از پاموک را ترجمه کرده است. چون دیگر ترجمهها را نخواندهام، فقط به بررسی کوتاه و گذرای یکی دو صفحۀ ابتدایی «خانۀ سکوت» خواهم پرداخت. چون قصد خودآزاری ندارم و خواننده میتواند با توجه به یافتههایم میزان صحت و اصالت دیگر ترجمههای ایشان را نیز دریابد.
نمونۀ ترجمه ایشان:
متن اصلی:
تفاوتهای ظاهری که بلافاصله به چشم میخورند، شامل بر هم ریختن نظم جملات و از هم گسیختن پاراگرافهاست و اینکه برخلاف کتاب اصلی (نسخهٔ در دسترس من چاپ بیست و هفتم İletişim Yayınları است) هر فصل صاحب عنوانی شده که اولینشان «رجب به سینمای تابستانی میرود» است.
اما اشتباهات فاحش در درک و انتقال مطلب خیلی سریع رخ مینمایند. مانند büyük که در ترکی به معنای بزرگ است نه «جان» و همان طور که در میان ایرانیها نیز مرسوم است، گاه برای احترام گذاشتن به افراد سالخورده استفاده میشود و در اینجا خانم بزرگ صحیحتر است. مترجم یک سطر مانده به آخر صفحهٔ اول از اصطلاح خانوم بزرگ استفاده کرده و معلوم نیست در فاصلهٔ این سطور چه گذشته است که کلمهای واحد به دو شکل متفاوت برگردانده شده است؟
یا اینکه مترجم چگونه واژهٔ پارچه را به جای baston (یعنی عصا) گذاشته است. شاید باستون را فاستونی(fastoni) گمان کرده؟ یا dikilmek (به معنی ایستادن) را با dikmek (یعنی دوختن) اشتباه گرفته است!
جا انداختن واژهها و بیاعتنایی به مفرد یا جمع بودنشان نیز در سرتاسر کتاب مشهود است. مانند جملهٔ بعدی که ترجمهٔ صحیح آن چنین است: وقتی غرغرکنان سرک کشید، یادم افتاد. پیشبندش را درآوردم، خم شدم و زیر گوشهای بزرگش بستم. یا: چنگالش را برداشت و غرغرکنان بادمجان را زیر و رو کرد (بالا و پایین کرد).
همچنین ناآشنایی به معانی ضمنی افعال یا زبان گفتاری که در جایجای اثر سبب زشت شدن نثر نویسنده شده و خواننده را به این فکر میاندازد که آیا جایزه نوبل ادبیات را برای این جملات بی در و پیکر به پاموک اهدا کردهاند؟ نمونه دمدستی آن استفاده از معنی عام فعل yapmak است، در حالی که مراد نویسنده در اینجا آشپزی است. «گفت: باز امشب چی پختی؟»
یکی از بایستههای کار ترجمه آشنایی مترجم یا دستکم داشتن اطلاعات عمومی در حیطهٔ زبان و فرهنگ دو طرف است. در همین صفحهٔ اول ثبت ناقص و نبود توضیح دربارهٔ نام غذا نشان میدهد که خانم طباطبائیها از فرهنگ ترکها و آشپزیشان هیچ نمیداند. چون جدا از ثبت ناقص نام یعنی ایمامبایلدی (İmambayıldı با وجود اینکه اسم خاص است و مثل میرزاقاسمی نباید ترجمه کرد، معنای ظاهری آن میشود : «پیشنماز غش کرد») دستکم باید توضیحی دربارهٔ غذا در زیرنویس داده میشد.
از ترجمهٔ غلط واژههایی مانند öğlen یعنی ظهر (که یک بار عصر و چند سطر پایینتر بعد از ظهر ترجمه شده) یا itmek به معنی هل دادن (نه گذاشتن) نیز نباید گذشت. یا اصرار ایشان در محاورهای نوشتن که با متن اصلی همخوانی ندارد و یکی از خطاهای فاحش کار اوست. مانند «رو» به جای «را»، «یه» به جای «یک» و …
برخی مترجمهای تازهکار ترجمهٔ تحتاللفظی را با امانتداری یکی میدانند. در حالی که وظیفهٔ مترجم واقعی بازتولید دقیق متن اصلی در زبان مقصد است و باید ظرایف گفتاری آن زبان در نظر گرفته شود. بنابراین گاهی مجاز به انجام تغییراتی جزئی است؛ البته اگر ضروری باشد. نه مانند پرسش خانم بزرگ که منفی/سوالی است (فردا نمیان؟) یا سوال رجب (نمک نمیزنین؟) که بیهوده تغییر یافتهاند. نقطهٔ مقابل آن نیز اصرار بر ثبت تحتاللفظی اصطلاحی ترکی (Bu da yeni çıktı) در زبان فارسی است که ترجمه شده «اینم جدیداً درآوردهای»، در حالی که معادل فارسی آن میشود «این هم اطوار(یا بازی) تازهته؟» یا چند سطر پایینتر که اصطلاحی ترکی ağır ağır یعنی به آرامی یا یواشیواش به شکل تحتاللفظی «سنگین سنگین» برگردانده شده است.
یا اصطلاح (içeri gittim) که داخل رفتن ترجمه شده، در حالی که منظور بازگشت به آشپزخانه -یا در فارسی قدیم معادل اندرونی- است، چون رجب هنگام آوردن سالاد درون اتاق است. بنابراین از داخل به داخل رفتن بیمعنی است. و یا elinin altında نیز یعنی زیر یا کنار دستش نه «تو دستاش».
همچنین ترجمهٔ تحتاللفظی (Telefon ettiler ya) به «تلفن که کردند» که معادل مناسبت و صحیح آن میتواند «مگه تلفن نکردند» باشد. اینجاست که یک نفر باید از مترجم بپرسد: مگر ما زبان فارسی را این گونه صحبت میکنیم؟
در ادامه خانم بزرگ میپرسد دیگه چی داری یا دیگه چی پختی(Başka nen var) و ایشان ترجمه کرده «دیگه چته؟» انگار رجب درد و مرضی داشته و موردی بر آن اضافه شده. در حالی که جملهٔ بعد منظور خانم بزرگ را از این سوال به روشنی آشکار میکند.
ظاهربینی ادامه دارد. güzelce یعنی با دقت و ظرافت نه «زیبایی». همان طور که معادل انگلیسی آن nicely چنین است. بنابراین ترجمه صحیح جمله بعد می شود: “با دقت در بشقابی تمیز لوبیا ریختم و بردم.”
دلایل حذف برخی واژهها بر من روشن نیست. مانند بیزاری یا چندش که در این جمله جا افتاده است: «وقتی با بیزاری (tiksinmek) شروع به هم زدن لوبیا نیز کرد به آشپزخانه رفتم.»
Çürük یعنی پوسیده، اصطلاحی که در زبان فارسی نیز برای توصیف میوه خراب استفاده میشود و رجب بعدها در جملهای که با تساهل ترجمه شده میگوید «پوسیده نیستن، خانم بزرگ. رسیده است(Olgun جا افتاده). اینا بهترین هلوهان. از میوهفروشی خریدم.».
نکتهٔ برجستۀ این جمله استفاده از واژه ماناو(Manav) است که خواننده ناآشنا به زبان ترکی با رمل و اسطرلاب باید حدس بزند که مراد گوینده میوهفروشی است. کاری که مترجم نتوانسته و با این کار واژهٔ نامانوسی را به جمله و زبان فارسی تحمیل کرده است. اگر ایشان چند صباحی زندگی روزانه را در ترکیه تجربه کرده بود یا دستکم مراجعه به فرهنگ لغت را دون شان خود نمیدانست، فرجام کار چنین نمیبود.
این مقال را با ترجمه صحیح آخرین جمله صفحه دوم به پایان میبرم «به آشپزخانه برگشتم، داشتم لوبیایم را تمام میکردم که داد زد: بازش کن! کجایی، رجب، بازش کن دیگه!».
چون شرح اشتباههای همهجانبهٔ این ترجمه منجر به ایجاد غلطنامهای ضخیمتر از خود کتاب خواهد شد، نمیخواهم به خوانندهٔ این مطلب توصیهٔ سادهانگارانهای چون «این کتاب را نخرید» عرضه کنم، یا مانند خیلیها که در فضای مجازی بر نقش ویراستار تاکید میکنند از ناشرین بخواهم ویراستار استخدام کنند. زیرا اغلب نتیجهٔ کار مانند همین «خانۀ سکوت» است که در کمال حیرت ویراستار هم داشته، چون ویراستار خبره و آشنا به هر دو زبان ترجیح میدهد به جای رفع و رجوع کردن اشتباههای مترجمی دیگر خود دست به ترجمه صحیح کتاب بزند. این کار هم از نظر اقتصادی برای وی مقرون به صرفهتر است و هم اعتبار خود را برای شهرت کس دیگری هزینه نمیکند. بنابراین باید راهکارهای عملیتری برای برونرفت از این آشوب اندیشید. تا آن روز به چنین مترجمهایی باید گفت : اجرشان ماجور، چشم ما هم کور!