اَوِستا علیرضایی
اگر بازار کتاب رونق نداشته باشد، بحث درباره کتاب و کتابخوانی و سرانه مطالعه در جامعه و البته مسائلِ مرتبط با حوزه نشر هیچ وقت در بین فرهیختگان و اهالیِ کتاب از رونق نمی افتد. گرچه برخی صاحب نظران و اهالیِ اندیشه، تورم و عدم ثبات اقتصادی را مهمترین عامل در کاهش سطح مطالعه معرفی می کنند اما عدم نیاز به دانستن و کسب دانشِ حداقلی و کم حوصلگیِ بخش هایی از جامعه که انگار دلیلی برای دانش اندوزی در خود نمی بیند در کنار سانسور یکدست کننده کتابها از دیگر عوامل بی رونقی بازار کتاب دانسته می شود. در عینِ حال، وجود کتابخوان هایِ حرفه ای که بی توجه به گرانی و ممیزی و تنگناهای موجود هیچ وقت سبدِ مطالعه شان خالی نبوده و نیست از زمینه های دلگرم کننده است. کسانی که برخلافِ بسیاری هنوز حوصله ی درازگویی های کسانی چون تولستوی و شولوخوف را دارند و بی محابا نورِ کتاب را بر خود و دیگران می گیرند.
اکثر آنهایی که دستی در توزیع و انتشار محصولات نوشتاری مانند کتاب دارند نیز از اوضاع نا امید کننده اقتصادی و فرهنگی و نزول چشمگیر در قدرت خرید مردم صحبت می کنند. همچنین مشکلاتی که در مسیر اخذ مجوز چاپ در وزارت ارشاد و اداره کتاب و نحوه توزیع کتاب در سطح استان ها وجود دارد بر مشکلات می افزاید. کتاب کالایی است که قیمت اش تغییر می کند. این موارد بیشتر در مورد کتابهای درسی دانشجویان و کتابهای غیردرسی که سر و صدایی در جامعه به پا کند اتفاق می افتد. دانشجو مجبور است کتاب را تهیه کند و علاقه مندانِ ثابت کتاب نیز بعضا از دیگر خریدهایشان می زنند تا بتوانند با قیمت های جدید دست خالی برنگردند. برخی از کتابفروشان بر این باورند که ناشر با این کار نه تنها به سود بیشتری دست پیدا نمی کند که روندِ کُندفروشی را تداوم می بخشد. آنها از مشتریانِ ثابتی می گویند که گاه تا یکساعت در لابه لای کتابها به دنبال کتابهایی با قیمت ارزانتر می گردند که برچسب قیمت تازه نداشته باشد و یا سعی می کنند اگر هر ماه چهار کتاب می بردند آن را به یک یا دو جلد تقلیل دهند.
شمار سه رقمی کتابفروشی های مشهد
آنطور که در سایتِ اطلاعات مشاغل آمده، تعداد ۷۷۴ باب کتابفروشی به همراه نام، آدرس و شماره تماس در شهر مشهد وجود دارد (اینجا را ببینید). سوایِ ۵۲ کتابخانه ی عمومی و مشارکتی که در اقصی نقاط این کلانشهر دایر است اداره کل کتابخانه های عمومی اقدام به ایجاد ایستگاه های مطالعه در اماکن عمومی نظیر مترو، راه آهن، پایانه مسافربری و بیمارستان ها نموده است. البته بیشتر کتابهایی که در ایستگاه های مطالعه قرار دارند مربوط به موضوعات دینی و اعتقادی و جنگ هشت ساله ایران و عراق است. چندی پیش هم مدیر کل وزارت ارشاد خراسان رضوی از راه اندازیِ شهرک صنعتی چاپ و نشر در این استان خبر داد.
برخی مکان هایِ فروش کتاب برای روشنفکران و اهالیِ کتاب در مشهد شناخته شده تر است. از جمله می توان به پاساژ مهتاب در خیابان سعدی و بازار کتاب در حدفاصل چهارراه دکترا و خیابان گلستان و کتابفروشی انتشارات امام اشاره کرد که از قدیمی ترین مکانهای تهیه کتاب در قبل و بعد از انقلاب بوده است. هرچند کتابفروشی هایی نظیر بعثت، فلق و هجرت نیز از محبوبترین و قدیمی ترین هایی بوده اند که گویا پس از انقلاب رفته رفته جای خود را به مشاغلی سودآورتر داده اند.
در چند سال گذشته، در سطح شهر نیز کتابفروشی هایی نسبتا جدید با دکوراسیون زیبا افتتاح شده اند. اگر به طور حرفه ای اقدام به مشهدگردی کنیم آنوقت در مناطق گوناگون شهر شاهد چشم نوازیِ برخی از این مراکز فروش کتاب خواهیم بود. در مجتمع تجاری زیست خاور نیز چند کتابفروشی قدیمی وجود دارد که معمولا انواع کتب کمیاب تاریخی را سفارش می گیرند.
فروشگاه هایی متمایز نیز در برخی از پاساژهای خیابان سجاد، و یا خیابان سناباد و آبکوه، احمدآباد، فلسطین، آزادشهر و بلوار معلم دایر است. تا دو سه سال قبل، چند کتابفروشی آپارتمانی در مشهد وجود داشت که حالا تقریبا اثری از آنان نیست و یا تغییر کاربری داده اند. یکی از آنها فقط درب را به روی کتابفروشان باز می کند و دیگری محیطی شبیه به کافه کتاب مهیا ساخته است.
به طور کلی می توان گفت که حالا تمام مناطق شهر مشهد دارای چند کتابفروشی خوب و اغلب تخصصی هستند.
رشد مغزتان به اندازه ای است که شما بخواهید
به بهانه ی بحث و تبادل نظر در مورد اوضاع کتاب در مشهد به چند کتابفروشی مراجعه کردم. برخی که از قدیم مشتری شان بودم و با روی باز و صراحت کلام صحبت می کردند و چند تایی هم که با حزم و خویشتنداری گفت و گو می کردند. از آنها در مورد آشنایی شان با ناشران الکترونیک و نویسندگان و پژوهشگرانی که در تبعید و به دور از وطن قلم فرسایی می کنند پرسیدم و اینکه آیا واقعا کتابهای مذهبی در حدی که تبلیغ می شوند خواهان و مخاطب عام و خاص دارند یا خیر؟ پرسیدم، مراجعه کنندگان بیشتر در چه زمینه ای خرید می کنند و خریداران را بر اساس نیاز و گروه سنی چگونه ارزیابی می کنند؟ در خصوص ذائقه سیاسیِ دولت ها و ارتباط آن با احساس نیازِ خریداران و چگونگی فروش کتابهای نایاب و کمیاب صحبت کردیم. گفت و گویی هم در مورد حمایت نهادهای فرهنگی و اجرایی از یارمهربان و اهالی فرهنگ انجام شد که در ادامه می خوانید.
طبیعت، اجازه می دهد بدنتان به اندازه ی خودش رشد کند. ولی رشد مغزتان را به خودتان واگذاشته است. این جمله که معلوم نیست از آنِ چه کسی است در پشتِ ویترین یکی از کتابفروشی های پاساژ مهتاب در معرض دید قرار داشت. پاساژ مهتاب، از قدیمی ترین و مطرح ترین مکانهای توزیع و فروش انواع کتاب است. مجتمعی چند طبقه با فروشگاه هایی مجهز که سالهاست به صورت تخصصی به ارائه کتاب مشغول هستند. تنوعِ وسیعِ فروشگاه کتاب در این مجتمع بهترین تبلیغ برای این مکان است. با اینکه تقریبا کمترین تبلیغی در مورد این مرکز مهم عرضه کتاب در سطح شهر و رسانه ها دیده نمی شود اما وجود فروشگاه های تخصصی و قدمت و تنوع محصول از فاکتورهایی اند که باعث جذب حداکثریِ مشتری و مخاطب شده است. اینکه گروه های مختلف سنی اعم از کودک و نوجوان و دانشجو تا بزرگسالان و اساتید دانشگاه و حتی حوزه،نویسندگان و پژوهشگران در این مکان تردد دارند خود به وضوح نشان دهنده استقبال طیف های گوناگون فکری و اعتقادی از این مکان است.
کتابفروش کتابخوان
در ساعات اولیه غروب، از جلوی بعضی از مغازه ها که رد می شوی افرادی را میبینی که به صورت متراکم در داخل فروشگاه به دنبال کتاب مورد نظر خود هستند. در برخی فروشگاه ها نیز تراکم مشتری به حدی کم است که فروشنده یا مشغول مطالعه است و یا تماشای تلویزیون و یا همدمی با سیگار. پس از چند دقیقه گشت و گذار در طبقات به کتابفروشی هیواد می روم. آقای واعظی صاحب فروشگاه، آشکارا فرهیخته و متین با روی باز به تمام مراجعین لبخند میزند. تراکم کتاب در این مغازه به حدی بالاست که به غیر از دیوارها که کتابخانه شده اند قفسه هایی در وسط مغازه به شکل دالان برای میزبانیِ موقت از یاران مهربان تعبیه شده اند که تا سقف امتداد دارند.
واعظی، که خود کتابخوان است در هنگام خرید کتاب سعی می کند مشاوره و راهنمایی های بی طرفانه که برخاسته از تجربه است را در اختیار مشتری بگذارد. نویسندگان و مترجمان را به خوبی می شناسد و حتی از گرایش فکری و سیاسی برخی از آنها و حواشیِ زندگی قلمی آنها اطلاعات خوبی دارد. به عنوان نمونه، از فرهاد جعفری صحبت می کند که چگونه چرخشِ وی به سمت احمدی نژاد و نحله های فکری دولت دهم او را تا حدی که کتابهایش توسط مردم در مقابل نشرچشمه پاره و سوزانده شد به پَس کشید.
او در مورد فروش کتاب در ماه ها و سالهای اخیر می گوید مردم آن استطاعتِ مالی و روانیِ سالیان پیش را از دست داده اند. بی تعارف و صریح حرف می زند. می گوید خیلی ها گزیدهخوان و مختصرخوان تر شده اند. به ساز و کار وزارت ارشاد در دوران احمدی نژاد اشاره می کند و می گوید آن دوره اگر کتابی برای بررسی می رفت این ذهنیت جا افتاده بود که حتما تایید نخواهد شد و در صورت تایید مثله و اخته شده ی اثر در اختیار مخاطب قرار خواهد گرفت. تفاوت زیادی در خصوص اوضاع نشر بین دولت روحانی و دولت های احمدی نژاد قائل نیست، اما اندک تغییراتی که به گفته او با آمدن علی جنتی حاصل شده را هم از چشم دور نمی بیند.
کتابهای پرفروشی که کتابفروش نمی بیند
در مورد حجم بالای تجدید چاپ کتابهای ادعیه و مذهبی بر این باور است که معمولا نهادهای خاص با این توجیه که مضمون و فحوای این کتب در راستای ایدئولوژی مستقر است اقدام به تهیه و خریداریِ انبوه می کنند. به نظر او، بعضی کتابها که گاه تا نود یا صد دوره چاپ در ابعاد چند هزار نسخه ای را پشت سر گذاشته اند اما کتابفروشان از آن بی خبر هستند. چگونه است که یک کتاب صد مرتبه تجدید چاپ می شود و کتابفروشان پرمخاطب کمتر مشتری برای درخواست این نوع کتاب نداشته اند؟ وی بیشترین فروش کتابهای مذهبی را از آن قرآن و نهج البلاغه می داند و کتابهای جنبی مذهبی را آنطور که می نماید پرفروش نمی داند.
آقای واعظی می گوید اینروزها بخش اعظم فروش کتاب به ترجمه های ادبی و شعر اختصاص دارد. داستان کوتاه و رمان های داخلی نیز مخاطب خوبی دارند. او از اینکه خانم ها بیشتر از آقایان کتاب می خرند صحبت کرد و گفت چندی است که کتابهای روانشناسی کودک و نوجوان نیز فروش بهتری دارند. در مجموع از سودآوری شغلش چندان راضی نبود و فروش کتابهای تخصصی مانند فلسفه و جامعه شناسی را بسیار کند ارزیابی کرد.
برای تهیه کتاب کمیاب، از پاساژ مهتاب تا بازار کتاب گلستان را پیاده طی می کنم. در امتداد خیابان دانشگاه که قدم میزنی به وضوح تغییر و تحولی چشمگیر به نسبت سالها قبل را احساس میکنی. خاصه اگر چند سالی در زادگاهت نبوده باشی شهر را جوری دیگر حس میکنی. خیابان دانشگاه، از قدیم الایام یکی از خیابانهای محبوب اکثر ساکنین مشهد بوده است. راسته ی معروف کفش فروشان حالا چند سالی است که مهمانی تازه دارد. برج آلتون، که سر به آسمان کشیده با فروشگاه هایی از برندهای معروف و بسیار شیک لبخند زنان در شب می درخشد. پیاده رویی که من را تا بازار کتاب گلستان همراهی کرد نیز همان زیبایی سابق را داشت. درختان قدیمی، همچنان بی هیاهو در دو طرف خیابان به حدی بزرگ شده اند که سرتاسر پیاده رو و بخش بزرگی از خیابان را سایه گستر کرده اند.
بازار کتابی که قرار است گلستان شود
از مقابل سینما هویزه و از لابه لای جوانان خوش پوش و بوی عطر و پیپ و سیگار و خنده های یواشکی عبور کردم و به بازار کتاب گلستان رسیدم. برخلاف چیزی که در شان موقعیت جغرافیایی این مکان است هیچ تابلو و تبلیغی در ورودی و اطراف بازار دیده نمیشد. این بی توجهی مسئولان به امر تبلیغات در صحبت های کتابفروشان نیز پر رنگ بود. این بازار که سازمان میادین شهرداری آن را مدیریت می کند چند سال پیش به یک نفر واگذار شد که او با نگاهی اقتصادی اقدام به اجاره دادن واحدها به متقاضیان کرد. بازار کتاب، شامل ۵۴ پلاک با ۴۱ غرفه است که حدود نیمی از غرفه ها یا تعطیل شده اند و یا به انبار وسایل تبدیل شده اند. بخشی هم برای برگزاری جلسات با ۴۰ صندلی مجهز شده که گویا بلا استفاده مانده. اجاره بهای غرفه ها از ماهانه ۱۳۰ هزار تومان برای واحدی کمتر از ۳ متر تا یک میلیون و هشتصد هزار تومان برای واحدهای بزرگ در نظر گرفته شده. آنطور که خود اهالی بازار و برخی مسئولان خبر دادند این بازار در آینده ای نزدیک به معاونت فرهنگی شهرداری واگذار خواهد شد تا در جهت ایجاد پاتوق فرهنگی تلاش هایی صورت گیرد.
از صحبت ها اینطور فهمیده می شود که قرار است این مرکز در قالب محلی تخصصی برای عرضه کتاب در مشهد جان تازه ای بگیرد و غرفه داران کنونی حفظ و تقویت شوند. به سراغ یکی از غرفه داران جوان رفتم که صورتی خوش تراش و نگاهی به ملایمت موسیقی داشت. لحن کلامش به حدی ملایم بود که کلمات بی هیج تعللی انگار از مسلسل تمشک شلیک شود به گوش می رسید. او که غرفه ای کوچک داشت نخواست نامش را در این گزارش بیاورم اما می گفت بیشتر فروش ما مربوط به کتابهای کمیاب و نایاب است. روی شیشه غرفه اش برگه ای چسبانده بود که از قبول سفارش کتب کمیاب خبر می داد. او گفت اوضاع فروش به حدی نابسامان است که حتی اجاره ی صد و سی هزار تومانی هم به زور در می آید چه رسد به سودآوری. با لبخندی که لحنی بی اصرار در آن طنین داشت از وضعیت بد اقتصادی که گریبانگیر اهالی کتاب شده صحبت کرد. میگفت در ده روز اخیر تنها یک کتاب فروختم که خریدار خود نویسنده ادبیات بود و کتاب مکاتب ادبی را خرید.
کتابهای غیرمجازی که حبس دارد
از او در مورد فروش کتب کمیاب و سود حاصل از آن پرسیدم که گفت آن هم چندان کششی ندارد. قبلا بهتر بود و من که برای یک کتابدار حرفه ای و قدیمی کار می کنم به تجربه دریافته ام که آمار فروش کتب غیرمجاز که بعضا تا دوسال حبس دارد به خطرش نمی ارزد. در طول روز آدمهای زیادی از این بازار عبور می کنند و فروشگاه هایی مانند نشر امام که سابقه ای طولانی دارند در جذب مشتری موفقیت بهتری دارند.
در حین گفت وگو، پیرمردی سخت اخمو و معطر برای سفارش کتابِ تولدی دیگر از شفاالدین شفا مراجعه کرد. او که از بالای عینکِ پنسی اش با حالتی که گویی در مردابی از انگیزه های گمشده زندگی میکند به کتابِ زبانِ پاک از احمد کسروی که در قفسه کتابفروشی بود اشاره کرد و در مورد مجاز نبودن فروش آثار کسروی دقایقی داد سخن داد. وقتی صحبت هایش تمام شد مبلغی به عنوان بیعانه به فروشنده داد و قرار شد فردا برای دریافت بازگردد. قیمت کتاب پنجاه و پنج هزار تومان بود. از صاحب فروشگاه پرسیدم بیشتر از چه نویسندگانی تقاضای فروش کتاب کمیاب داری و او به کتابهای آیت الله منتظری، احمد کسروی، علی دشتی، عبدالکریم سروش اشاره کرد. در مورد برخی از نویسندگان و مترجمانِ نسل جدید که در غرب کتاب می نویسند و با ناشران الکترونیک همکاری دارند نیز اطلاعات خوبی داشت. از قدیمی ها، منصور کوشان و رضا دانشور را به خوبی میشناخت و دقایقی در مورد اسماعیل خویی و شهرنوش پارسی پور حرف زدیم. از او پرسیدم آیا کسی برای دریافت کتاب از این نویسندگان مراجعه کرده که در پاسخ از دسترسی آسان به اینترنت سخن گفت که معمولا خود مخاطب به طور مستقیم از طریق دانلود به کتابهای الکترونیک دسترسی پیدا می کند.
اجاره کتاب هم داریم. خانم شوشتری، مسئول کتابفروشی هنر و لبخند مدت هشت ماه است که در بازار کتاب گلستان مشغول به کار شده است. فروشگاه او بسیار چشمنواز و مرتب تزیین شده و با اینکه مشخص است که سرمایه بالایی به نسبت دیگر غرفه ها در قفسه ها وجود ندارد اما همان مقدار کتاب با مقداری کالای هنری به طرزی خلاقانه چیده شده است. قبلا هم چند مرتبه برای خرید کتاب به فروشگاه ایشان رفته بودم که در آخرین جلسه دو کتاب از کریستین بوبن خریدم.