سعید حنایی کاشانی
در دوران دانشجویی، در میانۀ دهۀ ۶۰، یک روز دکتر مجتهدی در دفتر گروه برایم از بیاعتمادیاش به کسانی که در خارج تحصیل کردهاند سخن میگفت (او البته خودش در فرانسه دکتری گرفته است). و بعد شاهدی آورد. زمانی کسی در گروه فلسفۀ دانشگاه تهران داوطلب استخدام میشود. در فرانسه تحصیل کرده است و بنابراین رسالهاش به زبان فرانسه است. از او دعوت به مصاحبه میشود و دکتر مجتهدی از متقاضی درخواست میکند که بخشی از رسالهاش را از رو بخواند و شرح دهد. متقاضی حتی نمیتواند آنچه را بنا به ادعایش به زبان فرانسه نوشته است از رو بخواند، چه برسد به اینکه شرح دهد!
این بیاعتمادی به دانشگاههای خارج را من همیشه در گروههای فلسفه دیدهام و البته پر بیراه نبوده است، یا استاد مربوط واقعا دانشی نداشته است یا قادر به بیان دانشش به زبان فارسی نبوده است! و این چیزی است که البته در سالهای اخیر به لطف ترجمهها تا حدودی حل شده است. اما آیا امروز کسی میتواند بگوید دانشگاههای داخل بهتر است؟
ماجرایی که دکتر مجتهدی گفت برای من چندان تازگی نداشت، چون قبلا چیزهایی در این باره شنیده یا خوانده بودم، اینکه در خارج با پول میشود هر کاری کرد، حتی پایاننامه نوشت و این فقط کار برخی ایرانیهای با استعداد و درسخوان اما بیپول نبود که برای «بچه پولدار»های تنبل و بیسواد پایاننامه و مقاله مینوشتند!
اولین بار که با ماجرای نویسندگان نامرئی پایاننامه و کتاب و مقاله آشنا شدم در کتابی بود به نام «ایالات نامتحد»، به قلم نویسندهای فرانسوی، ولادیمیر پوزنر، به ترجمۀ محمد قاضی، چند سالی قبل از انقلاب. هفتۀ پیش کتاب را از کتابخانه گرفتم تا باز نگاهی به آن بیندازم و بدون مرجع چیزی نگویم. کتاب «ایالات نامتحد» (Les États-Désunis) را انتشارات خوارزمی نخست در مهرماه سال ۱۳۵۱ با شمارگان ۵۵۰۰ نسخه منتشر کرد و در آغاز سال ۱۳۵۲ نیز با شمارگان ۵۵۰۰ نسخه تجدید چاپ. استقبال از کتاب شاید به دلیل عنوان بهظاهر ضدامریکایی آن بود. شاید هم طبیعی بود، چون ترجمۀ محمد قاضی بود و خوارزمی هم ناشری معتبر. و البته به یاد داشته باشید که جمعیت ایران در آن هنگام ۳۰ میلیون نفر بود و هنوز این همه درسخوانده به جهان صادر نکرده بود و مردمش هم عادت نداشتند هرروز بدانند که نرخ سکه یا ارز چقدر است؟ وقتی برای مطالعه داشتند و برای همین انقلاب کردند!
به هر حال، پوزنر فصل دوم کتابش را با اعلانی در یکی از روزنامههای نیویورک آعاز میکند که در آغاز دهۀ ۱۹۳۰ در امریکا دیده است: «اعلانی در یکی از روزنامههای نیویورک توجه مرا به خود جلب کرد، به این طرح و شرح: دفتر نویسندگان اشباح نویسندگان مجرب در خدمت شما مقالات – گزارشها – اعلامیههای مهم – نطقها – نامههای بسیار «خصوصی» – کمکهای ادبی – هر نوع کار مربوط به تألیف و تحقیق. ما مینویسیم، شما فقط امضا میکنید. من میدانستم که در ایالات متحد چنین جایی هست و به زبان خودشان آن را Ghostwriters «نویسندگان اشباح» مینامند. رفتم و نشانی آن را جستم». (ص ۲۲) برای پوزنر که تازه مدتی به امریکا آمده بود، این از عجایب امریکا بود. چیزی که در اروپای آن دوران شاید او هرگز ندیده بود و نشنیده بود. من هم در دوران قبل از انقلاب چنین چیزهایی در ایران ندیده بودم و نشنیده بودم. اما گویا نه پوزنر، و نه من، و نه شاید هیچ کس دیگر نمیدانست که امریکا در حال «پیشروی» در همۀ جهان است و این «امریکانیسم» فقط هالیوود نیست! و «امپریالیسم» یا «توسعهطلبی شاهانه» فقط در گرفتن زمین و کشور نیست. اکنون قرن بیستم است و به گونهای دیگر باید «جهان گرفت»!
در اواخر دهۀ ۱۹۸۰ یا اوایل ۹۰ هنگامی که در مرکز نشر دانشگاهی مشغول به کار بودم یک روز در کتابخانۀ مرکز نشر شمارهای از مجلۀ ادبی فرانسوی Lire را دیدم که به «سرقت ادبی» (plagiarisme) اختصاص داشت. مجله پر بود از سرقتهای ادبی استادان و دانشجویان و نویسندگان آزاد از یکدیگر و از هر دانشگاهی بود، حتی سوربن. بندهایی از سرقتها را سطر به سطر کنار هم گذاشته بودند. در این گونه مچگیریها و مقایسهها دیگر نیاز به هیچ محکمه و دفاع و شاهدی نیست. متن خود گویاست و حکم را میشود درجا صادر کرد! باری، این روزها که این چیزها را دربارۀ تقلب استادان میشنوم، باز چیزی تازه نمیشنوم. از برخی آنها پیشتر آگاه بودهام، البته نه تا بدین حد، و برخی دیگر را هم آگاهم و دوست هم ندارم کسی را آگاه کنم. آنچه مهم است این است که ما بدانیم چگونه جامعهای داریم که «متقلب» پرورش میدهد و متقلب میتواند سالها به کارش ادامه دهد. اکنون کشور ما نه تنها کشور اختلاسها و دزدیهای بزرگ، جنایتها و ستمهای بزرگ که کشور تقلبهای علمی بزرگ است، بهگونهای که در هیچ کجای جهان شاید هرگز نتوانید نشانی از آن بیابید. آری، ما کشور و مردمی بینظیر و بزرگ هستیم. بر منکرش لعنت! اما پرسش این است چرا «اینقدر بزرگ» در همه چیز؟