تقی پورنامداریان
شهر کتاب
دی ماه ۱۳۹۰
بسیار خوشحالم که پایاننامهی دکتری خانم سمیرا بامشکی تحت عنوان «تحلیل روایتشناسانهی داستانهای مثنوی» نخستین پایاننامهای است که نخستین جایزهی استاد فتحالله مجتبایی را در رشتهی ادبیات نصیب خود کرده است.
خانم دکتر بامشکی باید افتخار کند که جایزهای را میبرد که به نام یکی از نامآورترین و ارجمندترین استادان در حوزهی ادبیات است و نیز باید بر خود ببالد که داورانی رسالهی او را ارزیابی کردهاند که در صلاحیت و انصاف آنان جای هیچ تردیدی نیست. بنده نیز در جلسهی دفاع این پایاننامه در دانشکدهی ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد اشاره کردم که خانم بامشکی در شمار یکی از بااستعدادترین، کوشاترین و صبورترین دانشجویانی است که بنده در طول معلمی با آنان آشنایی داشتهام، سرعت فهم و نظم فکری و وسواس در هر چه بهتر و عمیقتر نوشتن رساله سبب میشد، هر ایراد و اشکالی را به دقت گوش کند و در صورت لزوم هر مبحثی را چندین بار بازنویسی کند.
بنده به سهم خود از بانیان این جایزه و تصمیم مبارک و بسیار پسندیدهی آنان در اختصاص دادن این جایزه به پایاننامههای دکتری بسیار مسرور و متشکرم، باشد که دانشجویان دورهی دکتری بکوشند که رسالهای بنویسند که در خور برخورداری از افتخار معنوی این جایزه باشد.
متاسفانه در این روزگار، فرصتطلبی، منفعتاندیشی و دلبستگی به هیاهوهای تبلیغاتی سبب شده است که سرقت ادبی و شعبدهبازی در کتابسازی، هرج و مرج ادبی و فرهنگی بیسابقهای را به وجود بیاورد که اگر به سامان آوردنش محتمل باشد، چشماندازش چندان دور است که به کلی ناامیدکننده است. جای بسیار تاسف است که بدون هیچ احساس شرمی بعضی از استادان و دانشجویان بیآنکه اندیشهی حرمت ادب و شان خود را داشته باشند از نوشتههای دیگران خواه کتاب و مقاله باشد و خواه جزوه و رساله بیهیچ اشارهای به اصل، به صورتی گسترده، پنهان و آشکار، سوء استفاده میکنند و دریغا که کار چنان بیخ پیدا کرده است که نوشتن رساله و مقاله را در شمار خدمات دانشجویی هم تبلیغ میکنند. دارالعلمها چنان دارالتجارههایی شدهاند که گاهی استاد برای کسب امتیاز مقاله و رسالهی دانشجوی را به اسم خود چاپ میکند و تا شست کسی خبردار شود امتیاز لازم را برای ترفیع و ارتقاء ربوده است.
این همه که البته حکایت درازی دارد کار ارزیابی را دشوار میکند. چون به دشواری در این بلبشو میتوان دریافت چه مقدار از کتاب یا رسالهای از آنِ نویسنده است و چه مقدار از آن دیگران. وقتی معیار همه چیز پول شد و کتاب و رساله هم مالالتجارهای که فقط به سود مادیاش باید اندیشید، آنوقت انتظار نباید داشت که کسب آسان مال، جای حقیقتجویی دشوار و اندیشهورزی جانکاه را نگیرد.
بنده نیز جزئی از این جریان نامبارکام اما آنچه میگویم پشتوانهی تجربی حداقل سیساله دارد. بعضی از ما استادان حتا تا روز دفاع رساله وقت پیدا نمیکنیم رسالهای را حتا تورق کنیم، راهنمایی و مطالعه که جای خود دارد. حتا راست میخواهید بعضی از ما تا روز دفاع هم از استاد راهنما بودن خود هم بیخبریم!
خوب! در این غوغای بیسر و بن چه عجب اگر آدمی هزار صفحه رساله بنویسد و به سختی بتوان چند جملهی معنیدار از انبوهِ والذاریات آن استخراج کرد! یک بار کپی رسالهای را که دفاع شده بود، بیاسم و رسم نویسندهاش برایام فرستادند تا ارزیابی کنم. با ارفاق و کمال تواضع بیشتر از نمرهی پنج دلم راضی نشد به آن رساله بدهم، نه آنکه دانش حقیر از دانش نویسنده بیشتر بود، بلکه برای آنکه نویسنده خود چیزی ننوشته بود که بنده آن را ارزیابی کنم. بعد مدتی وجدانام ناراحت بود که در این روزگار وانفسای ادبی تو را چه به اینکه دنبال حق و انصاف باشی!؟ یک ماهی گذشت اتفاقا دیداری دست داد با استاد شفیعیکدکنی. حرف از دانشگاه و دانشجو و رسالههای دکتری افتاد. گفت: چند روز پیش رسالهای را برای ارزیابی فرستاده بودند، به آن نمرهی سه دادم، متعجبم چطور میشود هفتصد، هشتصد صفحه رساله نوشت و هیچی نگفت!
منظورم البته نیست که در دانشگاههای کشور رسالههای خوب و قابل تامل نوشته نمیشود بنده رسالههای متعددی را میتوانم نام ببرم که مانند همین رسالهی خانم بامشکی باارزش و قابل تامل و حاوی نگاهی نو و تحقیقی به قاعده بودهاند، اما متاسفانه این پایاننامهها نیز در جلسههای دفاع به سبب ملاحظات دوستانه و تعارفات معمول و بیمعنی همان امتیازی را کسب میکنند که رسالههای بیارزش و سخیف. از همین جاست که ارزیابی رسالهها در خارج از جلسههای دفاع و ملاحظات و مناسبات بیربط و علمستیز توسط افراد باصلاحیت و به دور از تعارفات رایج، کاری بسیار گرانقدر و شایسته، و عین عدل و انصاف و دفاع از حق است.
بنده از صمیم دل به استاد ارجمند آقای دکتر مجتبایی که بانی این قدم خیر ـ که خدایاش استقامت دهدـ بودهاند، تبریک میگویم و برای داوران دانشمند و همکاران نیکخواهی که در به سامان رساندن این بنیاد ادبپرور کوشش کردهاند آرزوی سلامت و توان بیشتر برای خدمت فرهنگی را از خداوند مسالت دارم و از اینکه به سبب وقت پزشک، نتوانستم در این جلسه حضور پیدا کنم از همهی کسانی که بخت حضور در این جلسه داشتهاند، پوزش میخواهم.
۹۰/۱۰/۱۳