سخنان آقای شفیعیکدکنی راجع به شعر نیما و تأثیرپذیری او از پرویز ناتل خانلری (+) بحثهای جدیدی برانگیخته و عدهای آقای شفیعی کدکنی را متهم به سنتپرستی میکنند. معتقدند آقای شفیعی حافظ سنتهایی است که عمر آنها سپری شده و باید آنها را دور ریخت. من کاری به سخنان آقای شفیعی کدکنی ندارم. اینکه آن حرفها درست است یا نادرست، موضوع بحث من نیست. عرض من دربارۀ هیاهویی است که راجع به سنتپرستی راه افتاده. اینجا سه نکتهای را که به نظرم میرسد، توضیح میدهم:
سنتگرایی دیگر تهدید نیست
۱. من معتقدم این سنتپرستی، ولو اینکه حاصل خیالات ما نباشد و واقعاً وجود داشته باشد، معضل امروز ما نیست. صد سال پیش، حتی شاید نیم قرن پیش، آنچه زندگی اجتماعی ما را تهدید میکرد، سنتگرایی بود. ولی الان بهکلی همه چیز برعکس شده. سنتگرایی دیگر تهدید نیست. آنچه زندگی اجتماعی ما را تهدید میکند، پشت کردن به سنتهاست. گم شدن هویت تاریخی است.
ما الان نسلی داریم که هویت تاریخی ندارد. میراث تاریخی خود را فراموش کرده. بیبته است. همه چیزش، از سبک حرف زدن و لباس پوشیدنش گرفته تا طرز تفکرش، عاریتی است و تازه همین هم ثبات ندارد. هر روز عوض میشود. صد سال پیش، حتی نیم قرن پیش، باید با سنتپرستی مبارزه میکردیم تا بتوانیم یک گام به جلو برداریم. ولی در عصری که هویت تاریخی ما از همه طرف هدف حمله قرار گرفته و داریم همه چیز خود را از دست میدهیم، باید از سنتپرستی استقبال کنیم.
معلوم نیست در این دنیای آشفته و شلوغ اگر سعدی و حافظ و مولوی و عطار نداشته باشیم، چه چیز دیگری داریم و اصلاً چرا باید به زبان فارسی بنویسیم. چرا مثلاً به انگلیسی ننویسیم که چند ده برابر مخاطب دارد؟ تأکید میکنم الان دیگر وقت مبارزه با سنتها نیست. آنچه حیات اجتماعی ما را تهدید میکند، سنتگرایی نیست. پشت کردن به سنتهاست که دارد حیات اجتماعی ما را تهدید میکند. اهمیت شفیعی کدکنی در این است که جلو این سیل ویرانگر ایستاده.
قزوینی و فروزانفر و امثالهم مدرن بودند
۲. علامه قزوینی و تقیزاده و فروزانفر و مینوی سنتپرست نبودند. اینها با جدیدترین روشهای علمی راجع به تاریخ و ادبیات ایران تحقیق میکردند. اگر تقیزاده و مینوی سنتپرست بودند و با جدیدترین روشهای علمی در باب ناصرخسرو و فردوسی تحقیق نمیکردند، هنوز یک نسخه شاهنامه یا دیوان ناصرخسرو نداشتیم. هنوز اطلاعات ما در باب این دو نفر در حد لاطائلاتی بود که دولتشاه و امین احمد رازی در «تذکرهالشعرا» و «تذکره هفت اقلیم» نقل کردهاند.
ما مدرنتر از علامه قزوینی نداریم. مردی که با آن دقت و انضباط علمی مثالزدنی در باب ادبیات فارسی تحقیق میکرد، چطور سنتپرست بود؟ علامه قزوینی با همان دقت و بیطرفی که یک فیزیکدان راجع به ماده تحقیق میکند، دربارۀ تاریخ و ادبیات ایران تحقیق میکرد و سعی میکرد سره را از ناسره تشخیص دهد. به این مرد نمیتوان اتهام سنتپرستی وارد کرد.
عیب رویکرد فرانسوی ما و حسن روش تحلیلی
۳. الان نیم قرن است که ما از جهت نگرش فلسفی به فرانسویها نزدیک شدهایم. رویکرد فلسفی غالب ما رویکرد فرانسوی است. رویکردی که با برگسون آغاز شد و به سارتر رسید و به فوکو و دریدا و بارت و لاکان و امثال اینها ختم شد. رویکرد بیشتر فلاسفه فرانسوی در قرن بیستم رویکرد ذوقی است. خالی از پشتوانۀ تحلیلی است. حتی پشتوانۀ آکادمیک فلاسفۀ آلمانی را هم ندارد [۱]. ما به این نگاه فرانسوی احتیاج داشتیم. باید این راه را طی میکردیم. ولی به عقیدۀ من الان دیگر از این جهت اشباع شدهایم. باید برگردیم قدری تمرین دقت و انضباط تحلیلی کنیم. اهمیت کار شفیعی کدکنی در این است که دقت و انضباط تحلیلی را حفظ کرده. این نگرش تحلیلی چیزی است که در این عصر آشوب و اغتشاش، در این برج بابلی که گرفتارش شدهایم، بیش از گذشته به آن نیاز داریم.
پینوشت:
[۱]. این را فقط من نمیگویم. بسیاری از محققان فرانسوی هم همین عقیده را دارند. از جمله ژوزه گیلیرمه مرکیور در کتابی که راجع به فوکو نوشته و به فارسی هم ترجمه شده (+).