من دو کتاب ترجمه در ایران دارم اما تقدیر اینگونه بود که اولین تالیفم به زبان فرانسه باشد که البته این هم مثبت است و هم منفی! این کتاب پژوهشی در مورد تاثیر شبکه های اجتماعی در تکوین جنبش سبز است . به ویژه حضور زنان در این جنبش با مقایسه چهره زن ایرانی در سال های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۹ بررسی شده است.
مبنای تئوریک این کتاب بر اساس ایده های “جان دیویی” چهره مطرح پراگماتیست آمریکایی است و رگه هایی از تفکرات سایر اندیشمندان از جمله پل ریکور و تا حدودی هابرماس در آن دیده می شود. شاید بتوان گفت این کتاب آمیزه ای از سه رشته علم رسانه، جامعه شناسی و سمیولوژی (نشانه شناسی) است.
در مورد روش تحقیق و شیوه آنالیزموضوع بعد می شود بیشتر نوشت اما در حال حاضر مهم تر از هر چیز برایم اهدای کتاب به چند شخصیت است که در زندگی ام مهم هستند. قبل از آغاز تحقیق یعنی چند هفته قبل از شروع کار مادر پر کشید. این کتاب در وهله نخست به او تقدیم می شود. او و خیلی از مادرهای دیگر چهره زن ایرانی را نمایش می دهند که در رسانه ها نامی از آنها نیست. شاملو شعری دارد در ستایش از کسانی که “خانه را روشن می کنند و می میرند”. احتمال زیاد منظور شاملو مبارزان سیاسی آرمانگرا بوده است که به قول او در “گذرگاه پرندگان در برابر تندر می ایستند”. من این شعر او را عاریت می گیرم و می گویم مصداقش می تواند همه مادرانی باشد که با تحمل رنج چراغ خانه ها را روشن می دارند. مادران فداکاری که برای فرزندانشان حاضر به ازخودگذشتگی هستند.
مادر هم برای خودش تیپی اجتماعی بود. قلبی شکننده که با دیدن هر رنجی از مردم می شکست. همیشه یادم می آید او با آه و حسرت از رنج همسایه ها و آشنایان می گفت. تا حد توان کمک می کرد. آشنایان و اقوامی که از روستا به منزل ما می آمدند را با مهربانی می پذیرفت. حتی از شستن البسه شان دریغ نمی کرد. از همراهی آنها در درمانگاه ها نیز همچنین. او من و خیلی ها را مدیون فداکاری خود کرد. من تا ابد زیر دین او هستم. این کتاب را حتی اگر ناقابل باشد یا ضعیف در وهله نخست به او تقدیم کردم. نخستین آموزگار مهربانی در زندگی ام، مانند او کم نیستند اما راهی در رسانه ها ندارند، آنها دیده نمی شوند.
در وهله دوم کتاب به همه شهدای جنبش سبز تقدیم شد آنها که ایرانی سبز می خواستند، ایرانی آزاد، دموکرات و توسعه یافته. و البته به مادارن شهدا. به رنج ها و غم های بی انتهایشان. این کتاب به دوشخصیت مهم دیگر تقدیم شد: “شهیندخت صنعتی” معروف به بانوی گل سرخ، همو که با پایداری در استان کرمان آنقدر گل سرخ کاشت تا “خشخاش” را کنار بزند و هزاران جوان ایرانی را از فقر نجات داد و نهاد او همچون “شمعی” بخشی از سرزمین ایران را روشن می کند. و البته تقدیم به “سعیده قدس” بنیانگذار محک او که می گوید “کائنات می جوره، داره جستجو می کنه برای آنهایی که می خواهند تغییر ایجاد کنند”. با همت عالی اش کاری کرد که امروز هیچ کودک سرطانی در ایران نمی میرد. هیچ خانواده ای نگران هزینه کودک سرطانی اش نیست. اینها همه مادرهای سرزمینمان هستند. مادرانی فداکار که چرا غ های خانه را تا هستند روشن نگاه می دارند. متاسفانه نشد خبر انتشار کتاب را به پدر مهربانم بدهم. او از دوری من دلتنگ بوده همچنانکه من از دوری او. نشد که نامش را در کتاب ببرم اما از اینجا تقدیم به او. آنها که نهادی می سازند تا از رنجی از رنج های این سرزمین کم کنند در هر لباسی، در هر مسلکی برای من عزیز هستند.