محمود فتوحی رودمعجنی
کاروند پارسی
دانشگاه و صداهای مشوش
۱. از دیرباز در ذهن ما ایرانیان، استادی دانشگاه، یک پایگان اجتماعی آراسته به حشمت و حکمت بوده است. هنوز در گوشه و کنار جامعه، رتبهی استادی، یادآور شخصیتی است فرزانه، اندیشمند، صاحب نظر، صاحب سبک، با منش دانشمندانه و مَشیِ حکیمانه. حشمت و اقتدار دانشگاهیان – چه در درون گفتمان تخصصی و چه در قلمروهای اجتماعی – حاصل اقتدار ایشان در گفتآوری و نوشتآوری است، یعنی در قدرت سخن.
از آثار قلم استاد صاحب نظر، صدای یک ذهن ژرفاندیش شنیده میشود. این صدا که آن را «صدایِ مؤلف» گویند پژواکِ نگرش و دیدگاه صاحب قلم است، طرز نگاه او به واقعیت است، اثر انگشتِ اندیشهی استاد است و «دی.ان.اِیِ» فکری وی. آن فردیت سبکی که در قلم اُستاد به جلوه میآید مُمَیّزِ محقق است از مُقلِّد.
این روزها بیشینهی سخنان دانشگاهی از صدای مؤثر و سبک حکیمانه تهی است. قلمهای ما رنگ باختهاند و کلام ما به خنثایی و بینشانی دچار آمده است. زبان علم در گفتمان دانشگاهی روز به روز تهیدستتر شده است؛ واژهها، جملهها و متنها، رسانگی و تأثیر لازم را ندارند. محقق، سوار بر مرکب زبان نیست، بلکه در میدان سخن پیاده است و قلمش پایبستهی نارسایی زبان و فقر واژگان. دریغا ما که همچنان سرمست از آن ایم که آمار “نوشتهجات”مان بسیار است و مجلهها و همایشهامان بیشمار.
کمیتههای تخصصی در هیأت ممیزه پروندههای علمی فربهی را به مرتبهی دانشیاری و استادی بر میکشند؛ پروندههایی که آراسته به چهل مقالهی تخصصی است! اما هر مقاله در موضوعی و با قلمی متفاوت و با چند همکار نامتجانس. قریب چهل قلم یا چهل سبک و یکصد نام در یک پروندهی علمی سهیماند. هیأت ممیزه قرار است کرسی شامخ دانشیاری یا استادی را به صاحب چنین پروندهای تفویض نماید. وجدان بیدار میپرسد: صاحب چنین پروندهی غیر تخصصی از هم گسستهای کدامین کرسی تازهی علمی را در دانشگاه میگشاید یا تداوم و بقای کدامین کرسی موجود را متعهد میشود؟ آیا این پرونده برای صاحبش و برای دانشگاه متبوعش، مرجعیت علمی به ارمغان میآورد؟
اکنون آنچه به تدریج از پرده بیرون میافتد این است که ما نقش استادمان را از تولید اندیشه و نقد افکار به ویراستاری نوشتههای دانشجویان و همکاری در انتشار مقالات نوقلمان فرو کاستهایم. «جُنبش مقالهسازی» باب تولیدات «شِبهِ علمی» را باز کرد و برای جامعهی علمی ما ارمغانی جز خاموشی صدای محقق و رنگ باختن قلم مؤلف نیاورد. فرجام کار دانشگاهِ ما که به زودی آشکار میشود جز زوالِ و انقراض مفاهیم خاص آکادمیک مانند «کرسی علم»، «متخصص»،«مرجعیت علمی»، «نظریهپردازی» و «صاحبنظری» نخواهد بود. (+)
درجه صفر نگارش
۲. نَمَطِ عالی، شنیدهاید؟ در زبان لاتین به آن sublime گویند؛ یعنی اسلوب والای سخن، یعنی سبکِ عالی و سخنِ بِشکوه. در مقابلِ نمطِ عالی، سبک ساده یا درجهی صفر گفتار است. سخن ساده و بیرنگ و فاقد برجستگی و تأثیر که در عین حال درست و بینقص باشد در درجهی صفر گفتار یا نوشتار قرار دارد. هر گونه برجستگی که سبب جذابیت و تأثیر سخن شود بر شکوهمندی و اعتلای سبک میافزاید و تا بدانجا میرود که نمطِ عالی شکل بگیرد. از یونان باستان، نمط عالی، مِحَکّ نخبگی و عیار دانشمندی بوده است. سخنشناسان، بیان مؤثر و نمط عالی را بازنمودِ دانش و فضیلت شخص عالم میدانند.
ذهن قدرتمند، به پشتوانهی زبان گسترده و غنی بر فضای سخن مسلط میشود. زبان غنی و گسترده هم بههنگام تفکر به ذهن روانی و سرعت میبخشد و هم به گاهِ بیان، فرایندِ انتقالِ اندیشه را آسان و اثرگذار میسازد. اندیشهی نو، بیمددِ بیان فصیح و ارائهی بلیغ، بسا که ناشنیده بماند. زبان غنی و کلام مقتدر است که اندیشه را به مکانها و زمانهای دیگر روانه میکند و جاودانهاش میسازد. مراد از زبان غنی، داشتن خزانهی واژگان گسترده، دانستن مترادفات بسیار و دانش ساختواژه و اشتقاق و نحو است تا به مدد آن اندیشه چون موم در قالب زبان به جریان درآید؛ چرا که اندیشه همان است که در زبان شکل گرفته و روان شده است نه امری بیرون از زبان یا پیش و پس از آن.
زبان دانشگاه را باید آموخت
بسیاری از ما دچار یک پندارهی نادرستیم. میپنداریم که زبان مادری میدانیم و نیازی به پرورش زبان و ذهن خویش نداریم. به اتکای همین پندار خطاست که آموختنِ علمیِ زبان فارسی و توانمندسازی ذهن و زبان چندان برای ما اهمیت نیافته است. بایست بدانیم که زبان مادری، گونهی گفتاری و محاوره است و زبان دانشگاهی گونهی معیار یا رسمی؛ در زبان فارسی میان دو گونهی محاوره و معیار فاصله بسیار است.
بگذارید میان «دانش زبانی» با «مهارت زبانی» فرق بگذاریم. یک فارسیگوی، ممکن است معنی ۱۰ هزار واژه را بداند اما نتواند در سخن گفتن از همهی آن واژهها بهره ببرد. بسا که از آن ۱۰ هزار نتواند بیش از ۲ هزار را به کار گیرد. بخش بزرگی از آن واژهها در ذهن وی نیمهمرده است و فقط به هنگام شنیدن به خاطرش میآید؛ دانش زبانی نیمهفعال برای آنها که کارشان تولید اندیشهی نو است فضای ذهنی سرشار و آمادهای را فراهم نمیسازد تا اندیشه در آن به سهولت شکل بگیرد. اگر بگوییم فلان فرد «دانش زبانی» گستردهای دارد اما از «مهارتهای زبانی» نیرومندی برخوردار نیست به همین معنی است که توان دریافت و ادراک دارد اما مهارت اجرا ندارد. فرد در زبان مادری معمولاً در دو مهارت «شنیدن» و «خواندن» بسیار توانمندتر است از دو مهارت «گفتن» و «نوشتن». از یاد نبریم که اقتدار زبانی و فن تأثیر بر دیگران در دو مهارت گفتن و نبِشتن محقق میشود نه در خواندن و شُنُفتن که دو فرایند فردی و انفعالیاند.
بسیاری از دانشگاهیان ویراستاری متن را امری تزیینی و استحسانی میپندارند و چندان جدی بدان نمینگرند؛ حال آن که مشکل غالب نوشتههای ما فراتر از کاربرد نادرست زبان و ناپیراستگی متن است؛ بسیاری از نوشتهها فروتر از درجهی صفر نگارش است. این که میگوییم «نوشتن زیر درجهی صفر نگارش»، یعنی هنوز معنی و اندیشه در سخن مستقر نشده است؛ سخن در جویبار زبان، روان نشده و گزاره، حاوی مُراد گوینده نیست. جمله، منطبق با منطق معنایی زبان نیست؛ جملههای بندنوشتها در کنار هم انسجام دستوری و پیوستار معنایی استواری ندارند. نو واژههایی که برابر اصطلاحات خارجی ساخته میشود از نظر قواعد ساختواژی زبان فارسی نارسایند و ناگویا. از همین روست که متنهای سست ما، نیمخوانده و ناخوانده به بایگانیهای تخصصی سرازیر میشود.
علم شتابناک علم نیست
آیا نتیجهی کار استادی که ویراستار و نمونهخوان کار دانشجویان خویش شود جز فقر زبان و سستی سبک است؟ مطالعهی مستمر نویسندگانِ نوقلم و خامدست، ذهن و زبان ما را تنگدست و ناتوان میکند. این روزها در اثر خواندن نوشتههای نارسا، سبکهای سست و کاربردهای نادرستِ زبان چنان برای ما طبیعی شده که حتی سردبیران، ویراستاران، نویسندگان و ارزیابان مقالههای دانشگاهی، خطاهای فاحش دستوری و واژگانی را درست میانگارند. اکنون شاهدیم که زبانی که قرار است زبان علم باشد، در انبوهِ خطاهای نخبگانش فرومیفسُرَد و پیش از آن که از سرچشمهاش روان شود و در مخاطبی تأثیر گذارد در خود فرو میپژمُرَد.
موج «مصرفگرایی در کاربردِ نظریههای علمی»، سبب شتاب ترجمه شده، «پندارهی مترجمشدن با دیکشنری» نیز سیل ترجمههای ناراست و نارسا را روانهی بازار علم کرده، پرورش یافتن در چنین فضایی – که سراسیمگی دانشگاه برای تولید علم هم مزید بر آن شده – دیگر مجالی برای نمط عالی و گفتن و نبشتن به اسلوب والا نگذارده است. دیگر کسی کتاب والا نمیخواند. پس اگر نگارش فارسی ما امروزیان روز به روز ملالآورتر، دیر فهمتر و نارساتر میشود؛ اگر خواندن درسنامههای دانشگاهی برای دانشجویان ما دشوار مینماید و اگر آنها از دشواری کتابها و جزوات درسی و پیچیدگی سخنرانیهای علمی شکوه میکنند! اگر مُراسلات و مکاتبات ما دانشگاهیان با سبک و سیاق محیط علم همسنگ نیست و اگر اهل علم از نگارش مکتوبات رسمی متین و مؤثر قاصرند، همه و همه فرجام زبانمَدانی ماست.
برای پیشگیری از این بحران باید به پرورش ذهن و زبان غنی بیاندیشیم و برای آموزش روشهای بیان مقتدر و نگارش درست و مؤثر برنامهریزی ویژه کنیم. غنای واژگانی و خوگیری با سرشت زایشی ساختهای زبان از ملزومات مسلم الثبوت یک ذهن دانشگاهی است. این مطلوب از طریق خواندن مستمرِّ شاهکارها و مهارت شناخت سازههای زبانی و تمرین سبک بر اساس نوشتههای عالی حاصل میآید.
—————-
*برگرفته از دو یادداشت دکتر فتوحی استاد دانشگاه فردوسی مشهد. میان تیترها از راهک