آزاده دواچی
شهرگون
شیوه های ساختاری و نوع روایت در داستانهای مدرن زنان ایران در سالهای گذشته دستخوش تغییرات فراوانی شده است. نگاهی به آثار منتشر شده در دهههای ۸۰ و ۹۰، تنوع در ساختار و ارائهی رویکردهای متفاوتی را به زبان و روایت در داستان زنان ایرانی نشان میدهد. با این حال به نظر میرسد که تنوع و شکلگیری فرم و همینطور افزایش تعداد نویسندگان زن در ایران نسبت مستقیمی با چالشهای جامعهی ایرانی و تغییرات نگاه سنتی نسبت به زن دارد. به این ترتیب زنان در آثار خود همواره با تاثیر گرفتن از شرایط خود در جامعه و بازتاب آن در داستان به نوعی در صدد بهچالش کشیدن آن نگاه هستند. شیوهی برخورد زنان در داستان با شخصیت ها و همینطور فضاسازی روایت، تنوع خاصی دارد، اما آنچه که مهم است بازسازی دوبارهی نگاه مربوط به زنان در داستان و همینطور ارجاعات مختلف به زندگی زنان در جامعهی حقیقی است. در برخی از داستانها میبینیم شخصیتهای داستان بسیار بیشتر از آنچه که مخاطب انتظار دارد به واقعیت روزمره نزدیکند، همین امر موجب میشود که سطح روایی داستان به صورت ساده، بدون بازیهای زبانی و ساختار پیچیده در آید اما از سوی دیگر با واقعیتهای اجتماع پیوند نزدیکی میخورد.
مرا هم با کبوترها پر بده نوشتهی ماهرخ غلامحسین پور نیز از این مجموعه داستانهاست. مرا هم با کبوترها پر بده در نشر بوتیمار منتشر شده است و دربردارنده چند داستان کوتاه است. فضا سازی در اکثر داستانها برگرفته از تجربیات نویسنده به عنوان زن در جامعهی امروز ایران است.
در این مجموعه داستانها ما چند نوع روایت می بینیم، تنوع در شخصیت سازی، تغییر در فضای داستان به صورت بومی و غیر بومی و همینطور وارد کردن نگاه متفاوت مردان نسبت به زنان، چرخش و مانور بر مادرانگی در داستان و همینطور تاکید بر واکنشهای واقعی زنان در جامعه است. تاکید اصلی نویسنده بر مادرانگی یکی از موضوعات محوری در اکثر داستانهاست. چرخش شخصیتهای زن حول مادر بودن آنچنان از الگوهای واقعی در جامعه فاصله نمیگیرد، بلکه به نوعی بازتاب کنشهای متفاوت مادر بودن است. اما در پس همین نگاه واقعی، شخصیتهای مادر به نوعی واقعیتهای موجود اعتراض دارند، در عین حال که نوعی کلیشههای رایج مادر و زن را در جامعه به تصویر میکشند.
یک ظرف انار دانه می کنم می گذارم جلوی رویش. دنبال گوشی موبایلم می گردم. باید زنگ بزنم به مدرسهی باران تا یادشان بماند که کلاس موسیقی فوقالعاده دارد. سماور را آب میکنم. تکههای مرغ را میچینم روی پیازهای مدور و زیرش را روشن می کنم. صدای شرشر آب ظرفشویی حواسش را پرت می کند از قصهی خاله و بچهی گمشدهاش. اخم میکند و می گوید ببند این صاحب مرده را. فردا روز غر میزنی که پول آبم زیاد آمده (داستان “گل میدهد پیراهن پروانگی مادرم”، صفحه ی ۱۱)
شخصیتهای زن در اکثر داستانها بازتاب وضعیت مادران به صورت متنوع و در قشرهای مختلف اجتماع هستند اما آنچه که مشخص است نگاه نویسنده به مادر بودن نشات گرفته از تجربیات زیستی او در جامعه است که نزدیک به واقعیت است. نویسنده به این ترتیب و از زوایای مختلف حس مشترک مادرانگی و زن بودن را به تصویر میکشد حسی که با چالشهای موجود در اجتماع پیوند میخورد.
بتول می لمید توی آفتاب خوش پاییز. دست می کشید روی شکمش که انگار هزار سال بود یک گلدان شمعدانی آنجا شکسته بود. بی خیال پدر پدر سگ نر کلنگی کله پفکی، برود آن قدر با دمگیر زرهی جفت شود که جانش از ماتحتش در برود. محتاج نان شبشان هم اگر میشدند، اگر از منجنیق فلک سنگ فتنه هم میبارید، باران بود یا برف بود، سیل میشد یا زلزله میآمد، شاهدانه کتان این موجودات ریقو کم و کسر نمیشد. (صفحهی ۳۳ )
نویسنده در به تصویر کشیدن مادرانگی در شخصیتهای زن در داستان به نوعی از واقعیتهای اجتماع تبعیت کردهاست، اما سرنوشت پایانی زنان به عنوان مادر در داستانها از کلیشههای موجود در داستان تبعیت نمیکند و همین چرخش نویسنده نوعی مقاومت شخصیتها را در برابر واقعیتهای تحمیل شدهی اجتماع نشان میدهد. برای مثال در داستان “مرا هم با کبوترها پر بده”، نویسنده بهخوبی خشونت علیه زنان و مادران را به تصویر میکشد. با مرگ شخصیت مرد داستان، شخصیت زن یعنی بتول آزادی و رهایی پیدا میکند با اینکه بتول فرصت مادر بودن را از دست میدهد که خود از مصداقهای بارز و واقعی خشونت علیه زنان است، اما پایان داستان با سرپیچی از کلیشههای رایج در برابر این واقعیت مقاومت می کند.
از تیرماه گذشته بود و کسی کفترهای علی را قلک نکرده بود لپرهای قدیمی را نچیده بود به هوای اینکه پرهای نو در آورند. چهطور این همه زیبا میپریدند با پر و بال هرس نشدهی آشفته؟ برای دقایقی زیر طاقی گذر واماند ناصر. پس آمد میکردند کفترها به سمت بام و دوباره اوج می گرفتند. حاج شریعت قصاب سر از دریچه ی مغازه اش در آورد و خطاب به ناصر گفت: حکمت خدا را ببین ناصر. خالهام اگر ریش داشت، آقا داییام بود … و کر کر خندید.
– ناصر دو قدم رفت جلو. از دور بتول را دید. پیراهن سیاهش در دور میرقصید: مرا هم با کبوترها پر می دادی بتول.
بتول سیاهی را در دستش گرفته بود و کفترها را جلد جلد می پراند. زیبا و باشکوه همچون لیلث الههی بادها …. ( داستان “مرا هم با کبوترها پر بده”، صفحهی ۴۰)
از دیگر ویژگیهای شخصیت ها در این مجموعه داستانها، به تصویرکشیدن شخصیتهای مرد و بیان روایت از زبان مردان است. نویسنده در پردازش شخصیتهای مرد در داستان هم به واقعیتهای موجود اشاره کردهاست، و هم نوعی موازنه در پردازش شخصیتها به وجود آورده است. شخصیتهای مرد در اکثر داستانها به نوعی دچار سرگشتگی در رابطه هستند به گونهای که نویسنده توانسته است سرگشتگی موجود در روابط مرد و زن را در پرداخت شخصیتهای مرد در داستان به تصویر بکشد. در پردازش شخصیت مرد در داستان سایهها این سرگشتگی را می توانیم در ارتباط شخصیت مرد داستان به زن غیرایرانی ببنیم. فضای به تصویر کشیده شده در داستان سایهها، فضای غیر بومی یعنی فضای مهاجرت است. همین تکثر در شخصیت پردازی و روایت سازی میان زن و مرد محورهای متفاوتی را از واقعیتهای اجتماع بیان کرده است. شخصیت مرد داستان وقتی شخصیتهای اصلی هستند از کلیشهها تبعیت نمیکنند اما زمانی که شخصیتهای اصلی زن در داستان هستند، اصولا شخصیتهای مرد به صورت همان کلیشهها باقی میمانند، به این ترتیب نویسنده میتواند برشهای متفاوتی را از رابطهی زن و مرد، در دو فضا یعنی مهاجرت و غیر آن به تصویر بکشد.
سهشنبه شب بود. یک سه شنبهی معمولی مثل همهی سه شنبهها. سه شنبه چه سنگین چه سرسخت، فرسخ به فرسخ … سه شنبه خدا کوه را آفرید. گفتم نه پترا. من فکر می کنم این دفعه اوضاع فرق می کنه. پوست کلفتی میکنم. چرا انتظار دارم پترا عکسالعملهای دلسوزانهای نشان بدهد؟ اما نمیدهد. از بعد از ظهر که دکتر آب پاکی را ریخته روی دستم، یهجوری دلم نازک شده منتظر بهانه است، اشک سرازیر میشود از گوشهی چشمهایم. رویم را بر میگردانم و بی صدا با پشت دستم گونههایم را پاک می کنم. کاش الان اینجا نبودم. الان تنها کسی که می توانست این غم و تنهایی دلم را از دلم ببرد مادرم بود. سالها بود گریه نکرده بودم. یعنی اصلا به خاطرم نمیآید آخرین باری که گریه کردم کی بوده؟ می دانم بیفایده است. اما میخواهم به زور هم که شده حس همدردی پترا را برانگیزم میگویم: پترا شاید عفونت ریههامو از کار بندازه شاید دیگه هیچ وقت برنگردم خونه. (داستان “سایهها”، صفحهی ۴۲)
تنوع در پرداخت شخصیتها و عوض کردن آنها و نگاهشان به شرایط موجود در داستانهای مختلف موجب شده است که در این مجموعه داستان نوعی تنوع روایی و حتی زبانی داشته باشیم. به این ترتیب که نه تنها شخصیتها از یک الگوی ثابت و خاص پیروی نمیکنند بلکه زبان هم در چرخش با این تغییرات و متناسب با آنها نگاشته شده است.
برای مثال، سبک و لحن نگارش در داستان “کمی از جنوبم زیر دندان اتوبان همت” کاملا متفاوت با داستانهای دیگر این مجموعه است. در این داستان نویسنده به پردازش یکی از ملموسترین واقعیتهای موجود در خصوص زنان در ایران پرداخته است اما در این داستان شخصیت زن داستان در نهایت تسلیم کلیشهها میشود و مقاومتی برای تغییر در آن نمیکند. این عدم مقاومت شخصیت داستان سرکوب شخصیت زن نیست، بلکه به نمایش گذاشتن یکی از ملموسترین خشونتهای اجتماعی علیه زنان در خانواده، روابط زناشویی و همینطور محیط اجتماع است. به همین سبک نوشتاری در این داستان که پیوند عمیقی با ماهیتهای واقعی اجتماع دارد به صورت خلاصه و عامیانه و محاورهای است و همین کوتاه بودن دیالوگهای بین شخصیتهای داستان، واقعی بودن فضای روایت را ملموس تر کرده است .
اونا هر شب میرفتن تمرین رانندگی. زن می نشست بغل دست مرد. حالا دیگه چند شبی میشد که ماشین خاموش نمیکرد. از پیچ نوزدهم می پیچیدن کنار درمانگاه قوامین و بعدش میانداختن توی جاده کرج. فقط وقتی نزدیک یک کامیون می شدن مرد دستپاچه می شد و شروع می کرد به فحش و فضیحت به رانندههای بغل دستی. زن هیچ وقت موقع رانندگی بد و بیراه نمیگفت. صبرش زیاد بود. وای میایستاد تا بهش راه بدن ولی هنوز هیچی نشده مرد می خواست به زور از کامیونا راه بگیره. یک عالمه پشت سرشون صدای بوق و کرنا بلند میشد.
– مرد گفت: مرتیکهی الدنگ عوضی.
– زن گفت: اشکال از تو بود. حق تقدم رو مراعات نکردی.
– مرد گفت: برو بابا کی به تو گواهینامه داده؟ به تو اگه باشه باید وایستیم برا همه یه تعظیم و بله قربان بگیم سر اتوبان و هرکی لطف کرد، مرحمت کرد و تعارفمون کرد یه متری جلو بزنیم. (صفحهی ۶۶)
در این داستان بر خلاف داستانهای دیگر این مجموعه شخصیت زن داستان تسلیم کلیشههای جنسیتی میشود و قدرت اعتراض ندارد، نویسنده به این ترتیب قادر است تا به نوعی پرده از ریشههای اجتماعی مشکلات زنان بردارد.
میتوان گفت ماهرخ غلامحسین پور در کتاب مرا هم با کبوترها پر بده، به تجربهی متفاوتی در داستان نویسی پرداخته است. عدم پیروی نویسنده از فرمهای خاص و عادی نگارش داستان و چندگانگی در پردازش شخصیتها، روایت و زبان نوعی از داستان را روایت کرده است که ریشههای واقعی در تجربیات اجتماعی دارند.