فرهاد خاکیان دهکردی
روزنامه اعتماد
«چال» نوشته علی دهقان است و انتشارات پیدایش این کتاب را در ۱۰۴صفحه منتشر کرده. این داستان در قالب خاطره نگاری تالیف شده است.
بعد از خواندن رمان «چال» سه نکته در مورد این رمان از باقی عناصر تشکیلدهنده، بیشتر ذهن مرا درگیر کرد. اول از همه دغدغهمند بودن این کتاب و توجه خاصش به کارگران است که در ادبیات این سالها کمتر به آن پرداخت شده است. دوم راوی داستان است. یک روایتگر در سن کودکی که جهان را از منظری ویژه میبیند و به همان سیاق سعی در بازآفرینی آن دارد و سوم هم قالبی است که داستان بدان طریق روایت میشود. در واقع داستان «چال» مشتمل بر فصلهایی است که هر کدام تا حدودی مستقل بوده و به نوعی مبین یک خاطره هستند. قصد دارم از این سه منظر به بحث از کتاب وارد شوم و در نهایت با نگاهی اجمالی به ساختار پیرنگ در این رمان بحثم را به آخر برسانم.
در کشمکشهای روایی، رخدادها عموما حول یکی از محورهای زیر در گردش هستند:
۱- درگیری شخصیت با فرد دیگری
۲- درگیری شخصیت با جامعه
۳- درگیری شخصیت با خودش
۴- درگیری شخصیت با طبیعت
تنیدن یک ساختار داستانی پیرامون هرکدام از این درگیریها ساز و کار مخصوص به خودش را دارد و از قضا مورد دوم که عبارت است از درگیری شخصیت با جامعه، برای مدتی است که در ادبیات داستانی ما مغفول مانده است که چرایی این فرضیه خود بحث دیگری است. به هر ترتیب «چال» بر اساس دغدغههایی شکل میگیرد که راوی نوجوان داستان نسبت به جامعه خود با آنها دست و پنجه نرم میکند. راوی به دلیل تنگدستی و ناتوانی جسمی پدر که از قضا در یک درگیری صنفی حادث شده است، مجبور میشود تا تن به کار کردن در یک مکانیکی بدهد. او مدرسه را رها میکند و پادوی مغازهای میشود که یک مکانیک بیاخلاق صاحب آن است. در این داستان مرد مکانیک با توصیفهایی که از او میخوانیم، نماینده ظلم در هر جامعه و راوی نیز نماینده صبر عمومی است.
علی دهقان تصمیم گرفته روایت داستانش را از آپارتمانها و از لای دست و پای آدمهای منفعل بیرون بکشد و در یک عرصه فراختر، زیر پوست شهر آنها را مورد کنکاش قرار بدهد. در کنار راوی داستان دو نوجوان دیگر نیز در آن مکانیکی کار میکنند که هر کدام از آنها نیز به صورت نمادین نماینده یک طبقه هستند. در این بین باقی کسبه بازار نیز در جریان رمان نقشهایی تعیینکننده را بازی میکنند. همه این مراودات اطراف زیاده خواهی و ظلم صاحب مکانیکی، تولید درامی پر از کشمکش میکند. این ویژگی داستان « چال» میتواند در سطح محتوا، طیفی گسترده از مخاطب را با خود همراه بکند. اما بررسی عنصر جهانبینی در مورد راوی نوجوان این داستان نیز خالی از لطف نیست. شکلگیری پرسوناژ راوی در این داستان پیش از همه ادامهدهنده آن کهن الگویی است که پسر و سرنوشتش را ادامهدهنده راه پدر و نسخهای دیگر از آن میداند. بنابراین توجه به مفهوم اینهمانی در شبکه معنایی این رمان اجتناب ناپذیر است. از طرف دیگر نوجوان داستان «چال» بیمادر بزرگ شده و همین فقدان او را از وجه مهرورزی در جهان، محروم کرده است و همین محرومیت او را به این سمت سوق میدهد که هویتش را در نهایت از یک اعتراض جمعی کسب کند؛ بیآنکه در این بین فردیت او چیزی بیشتر از تن دادن به جریان غالب باشد که همان اعتراض به وضع موجود است. در این مجال باید به این مهم اشاره کنم که علی دهقان موفق شده در داستان « چال» نوجوانی را به عنوان راوی بازآفرینی کند که در نوع خود دارای زبان خاص و جهانبینی خاص است، منتها همه اینها زیر سیطره آن کلیتی که پیش از این گفتم، به معنا میرسند.
داستان «چال» همانطور که پیش از این گفتم در قالب خاطرهنویسی نوشته شده است. از ویژگیهای این قالب، نزدیکی با نفس رخدادها و حضور صمیمیت در بیان وقایع است. روایتگر خاطره به نوعی دارد با خودش واگویه میکند و درصدد پاسخ به آن سوالی است که میپرسد: «کار من چطور به اینجا کشید؟» در این داستان هم وضع تا حدودی به همین سیاق است زیرا زمان اصلی روایت موقعی است که رخدادهای اصلی تمام شده و راوی اکنون در کانون اصلاح و تربیت گرفتار شده است، پس دست به واگویه کردن خاطراتش میزند؛ دقیقا همین جاست که فقدان زمان حال و دغدغههایش در این داستان از نقاط ضعف آن میشود.
به هر روی هر فصل از این داستان خاطرهای است که حول رفتار صاحب مکانیکی و کنش دیگران شکل بسته است. در رخ دادن وقایع، راوی و دو نفر دیگری که همراه او کارگران مغازه مکانیکی هستند، نقش دارند. منتها در هر کدام از فصلها این شخصیت صاحب مکانیکی است که بیشتر پرداخت میشود. هر خاطره در این داستان به نوعی وحدت معنایی دارد و زنجیروار نسبت به خاطرات قبلی، گرفتار در یک شبکه معنایی به بازتولید مفهوم میرسد چه در سطح رویی رخدادها و چه در جهان درون شخصیت راوی.
به گمان من داستان «چال» نوشته علی دهقان در این نکات دچار ضعف تالیف است:
– فقدان زمان حال و لحظه استثنا در ساختار پیرنگ که شکل روایت را از حالت طبیعی خارج میکند.
– عدم حضور مفهوم چندصدایی در جهانبینی پرسوناژها، به عبارت دیگر شخصیتهای داستان «چال» قصهوار در دو سویه خیر و شر با هم در حال نزاع هستند.
– عدم حضور یک زمینه منسجم که تولید حال و هوای داستانی کرده باشد. از نمودهای آن کمرنگ بودن شهر در داستان است. به خاطر همین هم هست که مکانها در روایت تعین پیدا نمیکنند. فقدان پیرنگ منسجم و یک خط داستانی. به عبارت دیگر دغدغه راوی داستان در چند جهت دارای ابعادی است که هر کدام به خودی خود میتواند خط اصلی داستان باشد، ولی وی در انتها با آتش زدن مکانیکی صرفا ماجرا را خاتمه میدهد.
اما با همه اینها علی دهقان در نگارش داستان «چال» موفق شده تا حد زیادی از روند موجود در تولیدات ادبی فاصله بگیرد و فارغ از بحثهایی که حول ادبیات کارگری شکل بسته، بیادعا قصه خود را تعریف کند.
——————
*با ویرایش