عباس جوادی
ویکی کتاب
تا جائی که اطلاع دارم ترجمه های ترکی من از معروفترین قصه های صمد بهرنگی در سالهای ۱۹۷۰ م اصولا اولین ترجمه های ترکی مرحوم بهرنگی بودند. بعد ها ترجمه های مختلفی از این قصه ها در ترکیه چاپ شد.
سال های ۱۹۷۲-۷۳ میلادی بود یعنی زمانی که در «دانشکده زبان، تاریخ و جغرافیا»ی دانشگاه آنکارا دوره فوق لیسانس میخواندم و در عین حال آماده رفتن به آلمان برای دوره دکتری میشدم. صمد بهرنگی پنج سال قبل از آن فوت کرده بود و من هم جزو جوانانی بودم که نقش و اهمیت اجتماعی صمد و کسانی نظیر او از قبیل غلامحسین ساعدی و یا جلال آل احمد را در عالم ایدالیستی خود بسیار بزرگ کرده بودم و از جمله فکر میکردم جامعه عقب مانده ایران با کوشش های این قبیل انسانها حتما به جلو خواهد رفت. بخصوص کار بهرنگی بعنوان معلم برای ما بسیار قابل ستایش بود. جنبه جالب دیگری که بهرنگی داشت حمایت او از تحصیل، چاپ و پخش کتابهای آموزشی ترکی آذری بود.
وقتی بهرنگی در سال ۱۳۴۷ در ارس غرق شد ما هنوز از چند و چون داستان خبری نداشتیم و کسی در محیط چپی و ضد رژیم شاه که آنوقتها بین روشنفکران حاکم بود نمیتوانست چیزی بجز شایعه کشته شدن او را که زود پخش شد و بدون سوال و تردید مورد قبول قرار گرفت قبول کند. اینکه ممکن است کسی مثل صمد بهرنگی بخصوص به علت شنا بلد نبودن واقعا خودش در ارس غرق شده باشد برای کسانی که در رویاروئی با رژیم شاه نیازمند خون و شهادت و حوادث دراماتیک بودند اگر هم واقعیت داشت قابل اعتراف نبود. خاطرات حمزه فراهتی دوست نزدیک بهرنگی و از رهبران سابق «فدائیان خلق» که همه سالها او را متهم به کشتن صمد از طرف حکومت میکردند قرار بود بعد ها منتشر شود وآب سردی بر سر شهادت پرستان خواب آلود بریزد.
اما در سالهای ۱۳۵۰ ش یعنی در این آخرین دهه حاکمیت پهلوی هنوز نام هائی مانند صمد بهرنگی اسطوره هائی نیمه مقدس بودند که روشنفکران از آنان انتظار داشتند منجی ملت باشند. من یک نسل از صمد جوانتر بودم. در آن سالها برای ما جوانانی که بتازگی به خارج از کشور آمده بودیم و تحت تاثیر تشنج سیاسی داخل بودیم ترجمه و پخش آثار کسانی مانند بهرنگی و یا فروغ فرخزاد جزو «وظایف میهنی» برای تنویر افکار جهانی در مورد اوضاع ایران به شمار میرفت.
در سالهای ۱۹۷۲ و ۱۹۷۳ مدت کوتاهی قبل از اینکه برای ادامه تحصیل به آلمان بروم ابتدا دو قصه «ماهی سیاه کوچولو» و «یک هلو، هزار هلو» را به ترکی ترجمه کردم و به دوستان ترک همدوره ای ام که با موسسه انتشاراتی «گؤزلم» آشنا بودند دادم. ابتدا «ماهی سیاه کوچولو» و سپس «یک هلو، هزار هلو» در سال ۱۹۷۲ با نام مستعار «ع. دوست» A. Dost که به عنوان مترجم برای خود انتخاب کرده بودم منتشر شد. تا جائی که بخاطر دارم «یک هلو، هزار هلو» چندان مورد استقبال قرار نگرفت اما «ماهی سیاه کوچولو» موفقیت نسبتا بزرگی بود تا جائی که مرحوم اردال اؤزErdal Öz که آنوقتها هم در آنکارا یک کتابفروشی داشت و هم جزو صاحبان موسسه معروف «جان» Can Yayınevi و مسئول سری کتابهای کودکان بنام «آرکاداش» Arkadaş Kitaplar در استانبول بود تماس گرفته پرسید که آیا میتوانم قصه های دیگری از بهرنگی ترجمه کنم یا نه. اؤز بعد ها نویسنده نسبتا معروفی شد.
با این ترتیب انتشارات «جان» در ترکیه دومین موسسه ای شد که قصه های صمد بهرنگی را به ترکی منتشر نمود. نام مستعاری که من این بار به عنوان مترجم برای خود انتخاب کردم «شعله آک یوز» Şule Akyüz بود. راستش هنوز هم دقیقا نمیدانم چرا مصرانه از نام مستعار استفاده میکردم و نمیخواستم نام حقیقی ام زیر چاپ برود. تا جائی که به خاطر دارم فکر میکردم اگر در حکومت ایران این را بفهمند برای من خوب نیست.
سه قصه دیگر به نام های «اولدوز و کلاغها»، «اولدوز و عروسک سخنگو» و «افسانه محبت» با این ترتیب در موسسه «جان» استانبول به چاپ رسیدند. سال ۱۹۷۴ که من به آلمان رفتم ادامه همکاری با موسسه «جان» و ترجمه بعضی قصه های دیگر بهرنگی را به یکی از دوستان خوب شمالی ام سپردم.
فکر کنم بعد ها ترجمه های دیگری بخصوص از «ماهی سیاه کوچولو» در ترکیه به چاپ رسید. به نظرم ترجمه های دوست عزیزم دکتر هاشم خسروشاهی که امروزه یکی از نویسندگان بنام ترکیه است از بهترین ترجمه های بهرنگی به شمار میروند.
امروز که برگشته به گذشته نگاه میکنیم درکش آسانتر است که نه بهرنگی و نه دیگران آن اسطوره ها و منجیان ملت نبودند که دیگران از آنها ساخته بودند. آثار بهرنگی هم البته چیزی در سطح کلاسیک های دنیا نیستند. اما من هنوز باور دارم که بهرنگی اولا انسانی پاک و شریف و معلمی با ایمان به کار آموزگاری، نوشتن و تحقیق بود که هم وغم خود را صرف خدمت به مردم و بخصوص کودکان و جوانان عادی و بیسواد میکرد و ثانیا آثار او و بخصوص قصه هایش، اگر چه بعضی از آنها نه قصه کودکان بمعنای سنتی کلمه بلکه داستانهائی برای تشویق کوشش، پویش و پیشرفت اجتماعی هستند، اکثرا ارزش خود را حفظ کرده اند و بخصوص در آن سال ها ترجمه و معرفی آنها بویژه در کشور های همسایه ایران کاری خیر بوده و هنوز هم هست.