ساناز سیداصفهانی
نامبرده حسین سرشار
مجموعه گفتگو در باره حسین سرشار
گفتگوکننده: ساناز سیداصفهانی
لندن: اچ اند اس مدیا، ۲۰۱۳
کتاب ساناز سیداصفهانی مجموعه ای از ۱۲ گفتگو و یک بیوگرافی به قلم همسر حسین سرشار است که به این اپراخوان سرشناس ایرانی اختصاص دارد. از میان گفتگوهای کتاب بخشهایی از دو گفتگو را برای مخاطبان راهک در نظر گرفته ایم.
۱. گفتگو با دکتر امیر اشرف آریان پور
من سرشار را از وقتی که توی هنرستان موسیقی بودیم میشناختم. دانشجوی فعالی بود، همه جا و همیشه میخواست آواز بخواند، ما یک انجمنی درست کردیم به اسم انجمن هنری جوانان در منزل مشیر همایون شهردار، -در آن موقع سالن نداشتیم- مشیر همایون اول کسی بود که آهنگهای ایرانی را با پیانو میزد. در حالی که پیانو کوک فرنگی داشت این آدم میآمد با دستگاههای ایرانی این آهنگها را میزد، این برنامه هر ۱۵ روز یک بار صورت میگرفت. خانهی مشیر همایون هم خیابان حقوقی در پیچ شمیران بود، و چون برنامه در خانهی او انجام میشد ما قسمت اول را میدادیم حسین سرشار میخواند و یکی پیانو میزد، یکی هم ویولن میزد و بعد قسمت دوم را میدادیم به صاحب خانه! مشیر همایون میآمد -که قد کوتاهی داشت- و او با پیانویی که قبلا سرشار خوانده بود و کوک فرنگی داشت، آهنگهای ایرانی را با پیانو میزد.
به هر حال از آن موقع ما همدیگر را میشناختیم. حسین سرشار زمانی که در هنرستان بودیم میآمد و آواز میخواند و ضمنا اهل روی صحنه آمدن بود. حسین سرشار ساخته شده بود بیاید روی صحنه. (منتها) صورتش را گاهی یک فرمی میگرفت که میمیک زشتی پیدا میکرد. هیچ جور نمیخواست زیر بار حرف کسی برود. بهش اگر پیشنهادی میدادیم فکر میکرد ما باهاش دشمنی داریم. خیلی این جوری بود و یک دنده بود ولی باید این رو گفت که خیلی صدای فوق العادهای داشت… و درهنرستان موسیقی و انجمنها، انجمن هنر جوانان که درست کرده بودیم مرتب میخواند.
شما در آن وقت چه سِمَتی داشتید؟
والا من شاگرد هنرستان بودم. البته چند سال از او بزرگتر بودم… و بعد معلم هنرستان شدم. تمام کارهای هنری آخر هفته -پنج شنبهها- با من بود. من انتخاب میکردم کی این هفته بخواند یا بزند و غیره. خیلی فعال بودیم… این بود که به حسین سرشار نزدیک شدم.
در آن زمان یک معلم خیلی خوب به اسم لیلی بارا آمد به ایران. حسین سرشار شاگرد خانم لیلی بارا بود. من چون خودم هم آواز میخواندم، شاگردش بودم. در سال ۱۳۲۵ پرویز محمود رئیس هنرستان موسیقی شد. پرویز محمود لیلی بارا را میشناخت و ما هیچ وقت نفهمیدیم لیلی بارا چرا با او به ایران آمد! آیا ازدواجی کرده بود؟ ایرانی شده بود؟ نمیدانم! ولی معلم خوبی بود در اپرای وین میخواند و وقتی هم که آمد این جا یه مشت شاگرد خصوصی گرفت. پرویز محمود در سال ۱۳۲۵ که شد رئیس هنرستان، لیلی بارا را هم به هنرستان آواز آورد، یعنی گروه آواز در هنرستان موسیقی راه افتاد. من حتی اسامی شاگردانی که آن دوره بودند -ما در آن وقت هنوز شاگرد نبودیم- نوشته ام و همه را دارم…یکیش فرح عافیتپور بود، خوانندهی بسیار خوبی بود. یکیش مرسده رایگان بود که زن آقای سنجری شد. اعلم دانایی بود… آغوشه بود…که من در کتاب «موسیقی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب جمهوری اسلامی ایران» همه را نوشتهام… همین روزها قرار است چاپ شود…هزار صفحه است …۱۴۰ سال موسیقی سنتی و غیر سنتی، اپرا، آواز، باله، جشن هنر شیراز و …
داشتید اسم کسانی را که در حضور خانم «لیلی بارا» تعلیم دیده بودند ذکر میکردید.
بله. بهترینشان فرح عافیتپور بود. …حسین سرشار هم از شاگردهای خوب لیلی بارا بود. بعد لیلی بارا رفت آمریکا.
پس استاد اولی ایشان خانم باغچهبان نبودند.
نه. خانم لیلی بارا بود. … مدتی باز بیمعلم بودیم تا اگر اشتباه نکنم در ۱۳۳۲ خانم باغچهبان از ترکیه آمد و دوباره شروع کردیم….
سرشار همیشه فکر میکرد بالاتر از دیگران است… و این را نشان میداد. این خوب نبود. بالاتر بود اما نشان دادن این درست نبود به نظر من. من تعریفش را هم میکنم تکذیبش را هم میکنم. نباید اون اپرای عروسی فیگارو را آن طور میکرد. با چه بدبختیی آقای رضایی، من…نشستیم این را فارسی کردیم، یک اپرا خوان هم که بخواهد روی صحنه بیاید باید شش هفته تمرین کند، ضمن اینکه خود خواننده باید جدا با معلم آوازش کار کند، بعد هم باید آنسامبل شش هفته تمرین کنند. رهبر میاید با سوپرانو و گروه جدا کار میکند همین طور به ترتیب…با ارکستر و بیارکستر همین طور هی تمرین، تمرین، تمرین داشتند تا کار شروع بشود. این همه تمرین کردند، کاری که به زحمت فارسیش کرده بودیم که مردم معنیش را بفهمند، حالا دو روز دیگر اجرا داریم خب؟ ناگهان صبح حسین سرشار میاید اتاق آقای رضایی، یک کاغذ میگذارد روی میز، رضایی کاغذ را میخواند، توش چی نوشته؟ دکتری نوشته که ایشون مننژیت یا یک همچین چیزی دارد و یک هفته نباید بخواند! حالا چه کار کنیم؟ اون هم میگفت من نمیخوانم. حالا رضایی چه کند بلیط فروخته، اعلام کرده، مردم بلیط خریده اند؟ نشست زنگ زد به اتریش به یکی از همین مدیران که یک خوانندهی باریتون برای من بفرست…آنها هم همان روز ویزا را برایش گرفتند آن خواننده هم آمد و اجرا به آن شکل خنده دار ایفا شد. ملاحظه میکنید!
فکر میکنید عامدانه بود؟
(میخندد) شاید.
بعد از انقلاب چی؟
من بعد از انقلاب رفتم اروپا. تالار شد ارکستر و آواز کُر. برای اینکه سرودهای انقلابی را کُر بخواند ارکستر بزند. همهی قسمتهای دیگر هم تعطیل شد. باله، اپرا، رقص محلی، چیزهای دیگر… این بود که ما چند ماه ماندیم و من دیدم خانم من این جا نفله میشود بعد پاشدیم رفتیم. خانم من که اینجا بود هفتهای یک بار میرفت میخواند…ما نمیخواستیم ارتباطمان را با خارج از کشور هم قطع کنیم. پس رفتیم.
۲. گفتگو باپری زنگنه
وارد خانهای قدیمی در میان باغِ کوچکی میشوم که سی سال است پری زنگنه، صاحب صدای سوپرانو، صدایی جاویدان، در آنجا ساکن است. در اتاقِ کارِ ایشان منتظر میشوم، مرعوبِ لوحها و تابلوهای تقدیر روی دیوار هستم. پری زنگنه با عینکی بر چشم، موهایی مسی رنگ، ظاهری بسیار شیک وارد اتاق میشوند.
آشنایی شما با آقای سرشار از کی و سر چه کاری بود؟
مسلما آقای سرشار یکی از افراد بسیار مقید، مسئول، تحصیل کرده و منحصر به فردی بودند، که در عرصهی اُپرا کار کردهاند. من هم در هنرستان ایشان را میدیدم و هم دخترخالههاشون با ما رفت و آمد داشتند و به همین دلیل در این دوستیها آقای سرشار را میدیدم و بیشتر باهاشون نزدیک شدم.
نحوهی کارتان با حسین سرشار چگونه بود؟
من فقط در یک رسیتالِ آواز به اتفاق ارکستر سمفونیک تهران به رهبری آقای فرهاد مشکات با سرشار کار کردم که تک خوان بود و همون طور که قبلا به گوش شما رسیده خیلی به بهداشتش و سلامتش اهمیت میداد. خودشون به اون صدای بینظیر واقف بودند. اگر شخصی بخواهد زندگی کسی را ببیند که اپرا کار میکند به نظرش ترکِ دنیا میآید.
ترک دنیا کردن به چه مفهوم؟
ببینید اُپرا شوخی نیست. رفت و آمدهاشان مثل بچههای کُر نیست که بیایند دنبالِ آدم و دسته جمعی ببرندشان رستوران و این حرف ها…این طوری واقعا نیست. باید مقید بود. آقای سرشار بسیار بسیار مقید بود. اصولا خوانندههای اپرا باید خیلی مواظب سلامتشان باشند، قبل از اجرای کنسرت صحبت نکنند. آقای سرشارخیلی مقید به این اصول بودند و خودشون هم میگفتند که ورود به اُپرا مثلِ ترکِ دنیا است.
این رژیمی که میگویید در واقع شامل چه چیزهایی است؟
بله، رژیم غذاییشان را خیلی رعایت میکرد. اُپرا خواندن قدرت میخواهد. شما یک متنی را با آهنگ دارید میخوانید ببینید چقدر باید نفس بکشید نفس بدید بیرون، ایشون خیلی تابعِ این رژیم بودند. معمولا ایتالیاییها ماکارونی میخورند، که برای حنجره خیلی خوب هست و سرشار هم با توجه به اینکه در ایتالیا بود و میدانست این برای صدا خوب است، صدا را نرم میکند اما بسیار سرسختی میکردند که چاق نشوند پس لب نمیزدند.
وقتی ایشان وارد عرصهی سینما شدند، شما با او در ارتباط بودید؟ دیدگاهشبه بازیگری و کارگردانها چطوری بود؟
ایشون آنقدر دوست داشت که رُلهای اپرا را بازی کند که حد نداشت. یک شب مهمان بودیم، ایشون رفتند یک چوب پیدا کردند و یک مانتویی روی دوششان انداختند و رفتند ادای قهرمانهای اپرا را درآوردند. آقای مهرجویی که سرشار را دوست داشت مخصوصا میگفت بیا تحریکش کنیم که سرشار اکتینگ کند.
آقای مهرجویی برای گفت و گو در بارهی آقای سرشار فعلا جوابی به من نداده اند.
عجیبه. ببین ساناز جان، سرشار به قدری آدم جدیی بود که در یک جمعِ جدی هم به همه میگفت شما که موزیک و اُپرا را نمیشناسید برید گم شید و عصبی میشد. حساس بود. آقای مهرجویی همیشه سرشار را آنتریک میکردند، همیشه به ما میگفتند بیایید یه چیزی به سرشار بگیم که دیگه خودش ول نمیکنه و میخونه، آقای مهرجویی سربه سرش میذاشتند، دوستش داشتند و من معتقدم این فیلمهایی که مهرجویی ساخت که در اون سرشار حضور داشت باور کنید که سناریو را به خاطر ایشون گردوند که شانسی به سرشار بدهد که در فیلم بخواند. سرشار را دوست داشت.
با همکارانشان ارتباط نزدیک داشتند؟
جا داره که شما در موردشون بنویسید ایشان بسیار متین بودند. بسیار جدی در کارشان بودند. واقعا باید از ایشون تمجید و تحسین شود. عاشق زیبایی بودند. هر زیبایی را تحسین میکردند. ایشون عقیده داشتند اگر در اپرا خیلی ارتباط عاشقانه داشته باشید میل به خواندنتان کم میشود.همیشه باید در تب و تاب خواستن باشید.