رمان “بازدم” از نگاه خواننده منتقد

انجمن رمان ۵۱ در پرونده ای برای رمان بازدم نوشته آنیتا یارمحمدی مجموعه ای از نقد و گفتگو منتشر کرده است که یکی از آنها به بازتاب این رمان در رسانه ها می پردازد. این مطلب را در زیر می خوانید. – راهک

حنانه سلطانی
 انجمن رمان ۵۱

بازدم، نوشته‌ی آنیتا یارمحمدی، در سال ۱۳۹۳ به همت انتشارات ققنوس منتشر و روانه‌ی بازار شد. رمان پیشین او، این‌جا نرسیده به پل، هم در سال ۱۳۹۲ در همین انتشارات منتشر شده بود که در سومین دوره‌ی جایزه‌ی ادبی هفت‌اقلیم نامزد دریافت بهترین رمان سال ۹۲ بود. در سال ۸۹، یارمحمدی داستان کودک روزی که مرغ‌ها روی سرشان ایستادند را در انتشارات امیرکبیر منتشر کرد. او دستی هم در ترجمه دارد و آثاری از جنیفر جیکوبسن، سوزان پاترون، تونی بردمن و شارون دراپِر را، که همگی آثاری برای گروه سنی نوجوانان هستند، به فارسی برگردانده است.

رسول خوب‌بین، در نقدی که در روزنامه‌ی اعتماد منتشر شده است، در معرفی بازدم می‌نویسد «بازدم روایت یک‌روزه از زندگی پسری ۲۸ساله است که قرار است برای اقامت تحصیلی از ایران خارج شود. او حالا مانده است و تردیدهای رفتن و ماندن، تردیدهای دل کندن و دل بستن. در این میان، ما در کنار او و همراه با او در تهران قدم می‌زنیم، با خانواده و اطرافیانش آشنا می‌شویم و با کمک این‌ها تصویری کلی از جامعه‌ای که او در آن زندگی می‌کند به دست می‌آوریم. با نسل‌هایی آشنا می‌شویم که در این میان هر کدام به‌نوعی، به واسطه‌ی دایره‌ای بودن تاریخ سرزمین‌شان، رنجور و خسته و آسیب‌دیده‌اند. پدران و مادران مانده‌اند. حالا فرزندان هر کدام به‌نوعی رفتن را انتخاب کرده‌اند. با مهاجرت، با خودکشی یا…»

مجتبی مقدم، در نقدی که بر بازدم نوشته و در شماره‌ی چهارم نشریه‌ی اینترنتی کافه داستان منتشر شده است، درباره‌ی فضای کلی رمان می‌نویسد «بازدم رمان شخصیت است نه ماجرا. سنگینی کفه‌ی شخصیت‌محور بودن در بازدم بیشتر است… بازدم شخصیت کسری و رابطه‌اش با آدم‌های زندگی‌اش را طی ۱۵۲ صفحه برای مخاطب می‌سازد. کسرایی که باید بندهای تعلقاتش را ببرد و از گذشته و خاطرات و خاک و خانواده‌اش بکند و به پاریس برود.»

دریا ارجمند، منتقد ادبیات داستانی، در یادداشتی که بر این کتاب نوشته و در روزنامه‌ی شرق منتشر شده است، می‌نویسد «چنین که برمی‌آید، کسری دل کنده و با بورسی که در فرانسه برای خودش دست‌وپا کرده است، قصد رفتن دارد. در این رمان با مجموعه‌ای از معضلات و آسیب‌های اجتماعی روبه‌رو هستیم. در واقع، نویسنده کوشیده تا فهرستی از همه‌ی مصائب اجتماعی فراهم آورد و برحسب آن، با چسب‌وبست تداعی و خاطره‌نویسی روایت خود را پیش ببرد.»

یکی از نقاط قوت بازدم، که منتقدان درباره‌ی آن اتفاق‌نظر داشته‌اند، شخصیت‌پردازی و فضاسازی خوب اثر است. احمد ابوالفتحی، در نقدی که بر رمان نوشته و در روزنامه‌ی فرهیختگان منتشر شده است، در این باره می‌نویسد: «کسرای آنیتا یارمحمدی شخصیت ویژه‌ای است. به طور معمول، آدم‌های در آستانه‌ی مهاجرت یا آدم‌های بااراده و انگیزه تصویر می‌شوند یا آدم‌های بااراده و بی‌انگیزه. کسرای بازدم بی‌آن‌که انگیزه‌ای برای حرکت کردن داشته باشد، مجبور به حرکت می‌شود. از سر کل‌کل بورسیه شده و حالا از سر فشار مادر مجبور است برود خانه‌ی عمو اصغر تا یوروها را بگیرد و همین رفتن می‌شود محمل مرور. رفتنی که دومینوگونه به رفتن‌هایی دیگر منجر می‌شود. همیشه کسی هست که از کسری بخواهد به جایی برود و او حتی تا پایان داستان هم از سر اراده و انگیزه حرکتی انجام نمی‌دهد. تحمل‌پذیر کردن و حتی جذاب کردن شخصیتی با چنین خصوصیاتی نیازمند چیره‌دستی در شخصیت‌پردازی است. آنیتا یارمحمدی این چیره‌دستی را دارد. فضاساز چیره‌دستی هم هست. خانه روزبه را چنان خوب تصویر می‌کند و چنان ویژه که نشود فراموشش کرد. در ادامه‌ی روند خیابان‌نگاری‌های تهران، که از رمان قبلش این‌جا نرسیده به پل شروع شده بود، با آرامش و اصرار در خیابان‌های تهران حرکت می‌کند و فضای شهر بزرگ تنگ را با وسواس می‌سازد (شاید هم گاهی با وسواس بیش از حد). دیالوگ‌نویس ماهری است. قصه‌گوی خوبی است و البته توانش فراتر از روزمره‌نویسی است. می‌تواند بمباران تهران در دهه‌ی ۶۰ را هم درخشان تصویر کند.»

بیشتر منتقدانی که درباره‌ی بازدم نوشته‌اند به ویژگی‌های مضمونی اثر اشاره کرده و درباره‌ی آن بحث کرده‌اند. فرشته نوبخت، نویسنده و منتقد ادبیات داستانی، در یادداشتی که در روزنامه‌ی آرمان منتشر شده است، می‌نویسد: «ما با کسری درگیر نوستالژی‌هایش می‌شویم و با آدم‌هایی که تکه‌های پازل زندگی‌اش را می‌سازند روبه‌رو می‌شویم. از این منظر بازدم نگاهی دوباره دارد به چیستی عشق. به همان پرسش تکراری و بی‌جواب که مضمون بسیاری از آثار ادبی است: آیا عشق در وصل می‌میرد؟ جوابی در کار نیست. یارمحمدی در بازدم  هم، مثلِاین‌جا نرسیده به پل، به دنبال پرسش و پاسخ نیست. او دوست دارد بیشتر نشان بدهد و تکرار کند و در این نمایش‌های بی‌پایان رگه‌هایی از زندگی را، همچون کورسویی از امید برای آویختن از آن بیابد. مسئله این است کهبازدم نیز همچون آثار همتای خود نمی‌تواند چیزی فراتر از آن حس  گریبان‌گیر نسلی ارائه بدهد.»

دریا ارجمند هم در یادداشتی که پیشتر از آن یاد شد، درباره‌ی ویژگی‌های نسلی رمان بازدم می‌نویسد: «در بین آثار داستانی سال ۹۳، بازدم از چند جنبه درخور‌تأمل است. نخست آن‌که کاملاً برحسب تمایز نسلی به نگارش درآمده است. فضای رمان آکنده از مقایسه نسل‌های دهه‌چهلی و دهه‌شصتی است. رمان‌نویس کوشیده است بین زمان روایت و زمان وقوع رویدادها فاصله زمانمند را تا حد ممکن کاهش دهد، که این ویژگی در درجه‌ی دوم اهمیت قرار دارد. و دست‌ آخر آن‌که این رمان در پس‌زمینه‌ی حوادث سال ۸۸ اتفاق می‌افتد. با آن‌که راوی تا حد ممکن از مواجهه‌ی سیاسی با اتفاقات آن سال پرهیز کرده است، به هر روی مرکز ثقل بسیاری از اتفاقات و تطور غالب شخصیت‌های دهه‌شصتی کتاب حول محور سال ۸۸ است.»

مصطفی پورنجاتی، در یادداشتی کهدر ویژه‌نامه‌ی نوروزی مجله‌ی تجربه منتشر شده، درباره‌ی ویژگی‌های روایی بازدم می‌نویسد: «طرح این رمان پیچیدگی معماوار ندارد و چهارراه‌ها، پیچ‌ها، گردنه‌ها و دره‌هایش، حادثه‌های بیرونی و محیطی نیست. و به این معنا می‌شود گفت حوادث آن خاص نیست. در حد ملاقات چند آدم است با یکدیگر در یک روزِ زندگی کسری، از صبح تا شب. این اما رویه‌ی پیرنگ است. در عمق، “شخصیت” کاراکترهاست که مدام با یکدیگر چالش دارد. چالشی که از دیالوگ‌های‌شان آشکار می‌شود در قرارهای خانگی و کافه‌ای و البته قرارهایی ناخواسته با “گذشته”. شاید به همین دلیل باشد که راوی بازدم و نیز خودِ کاراکترها چه‌بسا که نتیجه‌ی داوری اخلاقی‌شان را ابراز می‌کنند. روشی که این رمان را به سمت مخاطبی می‌برد که حوصله‌ی طرح‌های زیرپوستی نداشته باشد. اما شاید آن‌چه اثر را از عامه‌پسندها به معنای متداولش در ذهن جدا می‌کند، انسجام دقیق‌تر و قوام بیشترِ پیرنگ آن باشد و نگاه عمیق‌تر و بعضاً فلسفی شخصیت‌ها و نیز خودِ راوی. و البته که زبان ِسالم بازدم

درباره‌ی نسبت شخصیت‌های بازدم با گذشته، نظر دریا ارجمند آن است که: «همان‌طور که سوزان سانتاگ در مقاله‌ی “در باب سبک” اشاره کرده است، جامعه‌شناسی و روان‌شناسی دو دشمن بزرگ روایت‌پردازی در دوران معاصرند. این دو کلان‌روایت مدعی‌اند که تمامی لایه‌های حیات را به تسخیر درآورده‌اند و هر داستان‌نویسی تحت چنین شرایطی در معرض این خطر است که روایتش با گزارش‌های جامعه‌شناسی و روان‌شناسی جا عوض کند. این مشکلی است که در بازدم کار دست نویسنده داده است. کشف رمان‌نویسانه جای خود را به مفاهیم انتزاعی بسته‌بندی‌شده داده است. علاوه بر این، نوستالژیای رفقای بامعرفت و جان‌دریک‌قالب دهه‌چهل با نیهیلیسم بچه‌های بهت‌زده دهه‌شصت، دو قطب نیروهای روایی کتاب را قوام بخشیده است.»

مجتبی مقدم اما معتقد است: «شخصیت‌ها در بازدم چندوجهی و چندلایه‌اند و تفاوت ظاهری و باطنی و روان‌شناختی و طبقاتی‌شان تقریباً به‌خوبی لحاظ شده است و نمود این مسئله را علاوه بر روایت در دیالوگ‌ها هم می‌توان دید. دیالوگ‌هایی که هم شخصیت‌پردازی می‌کنند و هم اطلاعات می‌دهند.»

اغلب منتقدان رمان بازدم را نسبت به رمان قبلی نویسنده، این‌جا نرسیده به پل، گامی رو به جلو می‌دانند. مجتبی مقدم می‌نویسد: «بازدم در مقایسه با این‌جا نرسیده به پل که سطر، پاراگراف یا دیالوگ‌هایی از آن در متن نمی‌نشست یا شباهت مسائل برخی شخصیت‌هایش توی ذوق می‌زد، پرورده‌تر، پخته‌تر و قوی‌تر است و گامی به جلو. یارمحمدی در اثر اولش دنیای سه دختر را تقریباً به‌خوبی ساخته بود و در این اثر دنیای مردانه‌ی کسری را برجسته‌تر از دیگر شخصیت‌ها، که این تفاوت به چشم می‌آید.» محمد امامی در نقدش در روزنامه‌ی فرهیختگان زبان اثر را در قیاس با اثر قبلی نویسنده منسجم‌تر می داند: «بی‌شک گامی است رو به جلو. شکیل است و البته تمیز و خوش‌خوان.» فرشته نوبخت هم، در ادامه‌ی یادداشتش در روزنامه‌ی آرمان، بازدم را با رمان قبلی نویسنده مقایسه می‌کند و نتیجه می گیرد: «بازدم، روایتی  سیال‌ذهن، تا حدودی بی‌قاعده ولی منسجم دارد. به نسبت اثر قبلی نویسنده نثر، زبان و نگاهی پخته‌تر دارد و هر چند به لحاظ سبکی تفاوت چندانی با اثر قبلی نویسنده ندارد، اما چندین گام رو به جلو برایِ نویسنده‌ای جدی و جوان محسوب می‌شود.»

 

همرسانی کنید:

مطالب وابسته