نسرین قربانی
دوشنبه
به نقل از روزنامه ابتکار
گاهی آرزو میکنی کاش میتوانستی عقربههای زمان را به عقب میراندی و دنیا را درست در جایی قرارمی دادی که میخواستی: جنگها و خون ریزیها را متوقف میکردی و به تَبَع آن اتفاقاتی که قرار بود درآینده ببینی، در زمان حال میدیدی و سدّ محکمی درمقابل همهی آنها میساختی. اما اغلب چنین نمیشود. به خصوص درمورد مسائل اجتماعی و سیاسی.
«عشق در تبعید» [الحب فی المنفی] نوشتهی: بهاء طاهر و ترجمهی: رحیم فروغی [نشر نگاه، ۱۳۹۴]، ازآن دسته کتابهایی است که پس ازخواندن، آرزو می کنی کاش سالها پیش ترجمه شده بود. اگرچه دانستنِ مسائل آینده، علاوه براین که برروحیهی مردم تاثیری منفی دارد، احتمال این که آن را جدّی نگرفته و ازکنارش آسوده بگذرند نیز هست. بنابراین باز به نقطهای میرسیم که همه اتفاقات در زمان معیّن خودشان صورت خواهند گرفت.
رمان عشق درتبعید مسائل جهان عرب با آمریکا و اسرائیل را به چالش میکشد. نویسنده گاهی از تخیّل قوی و تجربه اش استفاده کرده و سوالاتی را مطرح میکند که به تدریج و در طول رمان مستقیم و غیرمستقیم به جواب میرسد.
داستان تلخ شکست روشنفکرانی غرق شده در رویای تحقق جهانی بهتر و بدون جنگ و خشونت، موضوع اصلی رمان است. تصویر دردناک انسان و جهان. راوی، روزنامه نگارِ تبعید شدهای است که هم درزندگی شخصی و هم در زندگی کاری و اجتماعی به بن بستی عظیم میرسد. هزارچرخ میخورد و آهسته آهسته از سطح به عمق میرسد.
موضوع رمان به دهه ۱۹۸۰ برمی گردد. ماجراهایی مثل اعراب و فلسطین و کشتار صبرا و شتیلا. کودتای شیلی و حتا از کنار جنگ ایران و عراق هم میگذرد. به مناخم بگین و آریل شارون اشاره میکند. جمال عبدالناصر و بالاخره انورسادات، رئیس جمهور مصر.
راوی روزنامه نگاری مصری است که در زمان جمال عبدالناصر، فردی مهم در روزنامه محسوب میشد اما با روی کار آمدن انورسادات، و تغییر سیاستها و خط مشی او، آهسته آهسته والبته محترمانه به کنار رانده میشود. تا جایی که سرانجام تن به تبعید دریک کشور اروپایی میدهد و این اتفاق درست مقارن با زمانی است که با همسری که زمانی با عشق ازدواج کرده بود، اختلاف پیدا کرده. دو فرزند، یک پسر و یک دختر دارد.
راوی در تبعید هم از وقایع روز بی اطلاع نمیماند. علی رغم این که میداند در کشورهای جهان سوم روزنامهها فقط صفحهای برای پرکردن هستند، باز شوق نوشتن را ازدست نمیدهد و با این حال اغلب نوشتهها و مقاله هایش را چاپ نمیکنند. حالا دیگر نوشتن فقط یک ذوق درونی است که نمیتواند آن را ندیده بگیرد حتا آن زمان که پس از سکتهای بسیارخفیف، قول میدهد سیاست را کنار بگذارد که اتفاقاتی او را ناخواسته به سوی سرنوشت اش میکشاند.
آن چه که انسان را به هوشمندی خودخواسته میرساند، نگاهی به تاریخ داخلی و خارجی است و اتفاقاتی که میتواند موجباتِ عبرت را فراهم آورد و یا بی تفاوت و باری به هرجهتی از کنارش بگذرد تا چه پیش آید. اتفاقاتی که میتوانست با کنار گذاشتن اندکی از احساسات نا به جا، شرایط بهتری را در برداشته باشد.
نویسنده نگاهی عمیق به رشد بنیاد گرایی دینی و وضعیت منطقه جهان سوم و به خصوص جهان عرب داشته و دربرخی جاها به شدت نگران پسر جوانش است که پس از تبعید دیگر هرگز موفق به دیدن خانواده اش نمیشود و دراین میان اتفاقاتی روی میدهد که اگر اوایل تا حدی تمایل به بازگشت به زندگی سابق اش را داشت، دیگر به کل همه احساس اش را ازدست میدهد و غیابی از هم جدا میشوند.
وجود دختری که تقریبا هم سن و سال دخترش است، شورو امیدی تازه در راوی بیدار میکند و درمی یابد که هنوز می تواند دوست داشته باشد و دوستش داشته باشند و شاید راوی به دنبال عشقی بوده که از همسر روزنامه نگارش دریافت نکرده و حالا دیگربه هیچ قیمتی حاضر به ازدست دادن معشوقه اش نیست. از سویی نگران پسرِ جوان اش هم هست که همه آرمانهای نوجوانی را از دست داده و ذره ذره نزدیک است که به کسی مثل داعشی امروز تبدیل شود. از سوی دیگر، همسر سابقاش حالا و بعد از گذشت سالها نوع پوشش و تفکرش تغییر کرده و حتا نوع نگارشاش در ستون و صفحهای که طی این سالها دراختیارداشته.
رمان عشق درتبعید همه سیاستهای پشت پرده را کنار زده و خواننده را در بهتی عمیق فرو میبرد. روابطی پنهان و پشت پرده. آدمهایی بوقلمون صفت که علاوه بر این که راه رفتن خود را فراموش میکنند، مقلد خوبی هم از کار در نمیآیند. آدمهایی بی هویت و شکست خورده که اغلب پشت قدرتی پنهان میشوند؛ تن به هر ذلت و خواری میدهند تا بر ترسها و ناکامیهای خود غلبه کنند اما گاه خودِ واقعیِ وفادارانه شان آنها را وا میدارد تا به اندازه پلک زدن، قدمی خیر بردارند هرچند به سرعت پشیمان شوند و گفته شان را پس بگیرند. انگار همیشه باید به آدمک قوی چنگ بیندازند تا همهی وجود تحقیرشده شان را به دست آورند.
عشق درتبعید با زبانی بسیار نرم و روان و گاه در جاهایی شعرگونه پیش میرود. راوی برخلاف شغل اجتماعیاش، طبعی بسیار لطیف و شکننده دارد. اغلب شعرهای شعرای مختلف را میخواند. شاعران عربی که برخی از آنها در ایران هم شناخته شدهاند. به لورکا اشاره میکند و اشعاری که از او میخواند. انگار راوی مفهوم همه تلخیها و شیرینیهای زندگی اش را به نوعی در این شعرها خلاصه میکند. داستان از آخر شروع میشود و به تدریج و آهسته پیش میرود. دایرهای را دُور می زند تا یک بار دیگر به آخری که اول شروع کرده بود میرسد. عشق بسیار لطیف که سرانجامی جز شکست ندارد. راوی به همه ناکامیهای زندگیاش تن داده و این آخری است که به نابودیاش میکشاند. اگرچه این سرنوشت اغلب شخصیتهای رمان است؛ شکست را دردو سطح تجربه میکنند: خانوادگی و اجتماعی.
————————
*با ویرایش. این رمان با ترجمه دیگری از حدیجه رسولی هم در نشر افراز به چاپ رسیده است. برای توضیح بیشتر اینجا را ببینید. گفتگوی روزنامه شرق با رحیم فروغی که ترجمه اخیر از کتاب بهاء طاهر را منتشر کرده در اینجا بخوانید.