محمود فتوحی
کاروند پارسی
کتاب بابرنامه یا توزک بابری (خاطرات بابر) که اطلاعات ناب و بینظیری از زندگی، ادبیات و تاریخ قرن نهم و دهم به دست میدهد هنوز ترجمه و تصحیح منقحی به فارسی ندارد. این کتاب را ظهیر الدین محمد بابُر پادشاه هند و پدر همایون شاه که پدربزرگ اکبرشاه بود در سالهای فاصله سالهای ۹۰۰ تا ۹۳۶ نوشته است. کتاب حاوی خاطرات روزانه ۳۶ سال از زندگی و تجربهی یک پادشاه مقتدر در ورارود و هندوستان است. کسی که پایههای زبان فارسی در هند را ریخت. او مسائل روز را به زبان ترکی جغتایی مینوشت. از سیاست و دین گرفته تا ادبیات و نقد الشعر و آداب اجتماعی و رجال شناسی و هر چه در پیرامون یک پادشاه میگذرد در این کتاب هست.
اهمیت این کتاب به حدی است که تا کنون به چند زبان ترجمه شده است:
در هندوستان: نخستین بار عبدالرحیم خان خانان سپهسالار اکبرشاه هندی آن را در سالهای ۱۰۰۰ قمری به فارسی ترجمه کرد. این ترجمه گرچه از نظر نحوی خیلی وفادار به متن است اما برای خوانندۀ امروزی فارسی خواندنش آسان نیست هم به لحاظ نحو ماوراء النهری و هم به لحاظ چاپ سنگی. من از چاپ جدید این ترجمه خبری ندارم.
در روسیه: حدود یک و نیم قرن پیش روسها تصحیح منقحی از متن ترکی این کتاب ترتیب دادند. این تصحیح در سال ۱۸۶۵ میلادی منتشر شد. صفحه ای که فهرست وقایع در آن آمده است نسل اول چاپ حروفی را نشان می دهد:
در انگلستان: یکصد سال پیش انگلیسیها این خاطرات را از متن ترکی به زبان خود درآوردند. و در چند جزوه از (۱۹۱۴ تا ۱۹۲۲ م) منتشرکردند چاپی بسیار علمی و دقیق با حواشی عالمانه.
در ژاپن: ۲۵ سال پیش در شهر کیوتوی ژاپن تصحیح دیگری از متن ترکی این کتاب با نمایههای دقیق و عالی و ترجمه ژاپنی منتشر شده است.
در آمریکا: سال ۲۰۰۲ ترجمه م. تاکستون با مقدمه سلمان رشدی
Babur, Emperor of Hindustan. The Baburnama: memoirs of Babur, prince and emperor. Translated, edited, and annotated by Wheeler M. Thackston. Introduction by Salman Rushdie. New York: The Modern Library, ۲۰۰۲
در انگلستان: انتشار متن فاکسیمیله دستنویس سالار جنگ حیدر آباد هند. متن به زبان ترکی جغتایی و ص. ع. و مقدمه به انگلیسی.
The Bábar-Náma : being the autobiography of the Emperor Bábar, the founder of the Moghul dynasty in India written in Chaghatáy Turkish now reproduced in facsimile from a manuscript belonging to the late Sir Sálár Jang of Haydarábád, and edited with a preface and indexes by Annette S. Beveridge. London : Printed for the Trustees of the “E. J. W. Gibb Memorial”; published by Messrs. Luzac, ۱۹۷۱=۱۳۵۰.
در ایران: در زبان فارسی سالها پیش این متن به عنوان رساله دکتری در دانشگاه تهران تصحیح شد اما هیچ وقت منتشر نشد! مشخصات: تصحیح بابرنامه و مختصری از احوال ظهیرالدین محمد بابر [پایاننامه دکتری]/ نگارش روشنآرا بیگم؛ به راهنمایی حسن مینوچهر. (دکترا): زبان و ادبیات فارسی. دانشگاه تهران، ۱۳۵۰.
***
براستی چرا ما ایرانیها سراغ چنین کتابهایی نمیرویم؟ نه در گروههای آموزشی تاریخ نه در گروههای ادبیات و نه مردمشناسی و نه علوم سیاسی.
دیوان شاعران رده چندم همان قرن را با حرص و ولعی عجیب نقد و تصحیح و منتشر میکنیم که نه ارزش زبانی چندانی دارد نه ارزش معرفتی و نه ارزش فرهنگی و اجتماعی خاصی. اما چرا از مطالعه بر روی خاطرات، رسائل، یادداشتهای شخصی، نامهها و بخشهای به حاشیه رانده شدهی تاریخمان گریزانیم؟ راست گفتهاند که ملتی که کتاب نمی خواند باید تاریخ را خودش بار دیگر تجربه کند. چرا چنان شوق و حمایتی که در مطالعات شعری هست در نثر و مطالعات آثار منثور و بویژه واقعگرا نیست؟
البته پاسخ روشن است: شعرشناسی و تصحیح متن شعری کاری ساده و بیدغدغه است. متن شعری چندان به واقعیت پیرامون خویش ارجاع نمیدهد. پس مصحح و شعرشناس چندان محتاج دانستن تاریخ نیست، لازم نیست علوم زمانه را بشناسد، جغرافیای تاریخی بخواند، علم الرجال و انساب بداند، ضرورتی ندارد برای بازشناسی آدمها و مکانها و باورها و آداب و رسوم به هرجایی سرک بکشد یا اصطلاحات اهل حرف و زبان کوچه و بازار ادوار تاریخی مختلف را پیگیری کند.
شعرپژوهی، نیاز به مواجههی سرسختانه با واقعیت و تاریخ ندارد چرا که شعر از آن دو گریزان است یا دست کم آنها را استحاله میکند.
عدم شکل گیری تفکر انتقادی و نظریه ادبی ریشه در شعرگرایی مفرط ما دارد. شعرپژوهی بویژه شعارهای شبه متافیزیکی سبب انزوای تفکر انتقادی و حتی انزوای مطالعات ادبی شده است. وقتی مطالعات ادبی خود را محصور در دیوانهای شاعرانی کرده که سخنشان پیوندی با واقعیت اجتماعی و زندگی واقعی ندارد مجبور است فضایی شبهمتافیزیک و شبهایدئولوژیک برای ادبیات شعری بسازد تا محملی برای فرار از واقعیت فراهم کند. وقتی یک نظام گفتاری با تاریخ، جامعه، انسان زنده و واقعیت، مرتبط نباشد لاجرم با علوم دیگر مانند جامعهشناسی، فلسفه، روانشناسی و تاریخ و مردمشناسی هم پیوند ندارد.
شعر گفتمانی خود ارجاع است. لذا مادهی چندان مناسبی برای علوم انسانی نیست چرا که کار علوم انسانی شناساگری واقعیت و انسان واقعی است. در نتیجه، افراط در شعرگرایی از سویی منجر به حاشیهنشینی مطالعات ادبی میشود و از سوی دیگر کنار نهادن ادبیات از مرکز مباحثات انتقادی و نظری. دلیل این که علوم انسانی فارسی در بارۀ ادبیات فارسی و نسبتش با انسان و اجتماع ایرانی خاموش است همین شعرگرایی و شبه متافیزیکی کردن فضای ادبی است. ادبیات شعری، یک سپهر شبهمتافیزیک است که جامعهشناس و روانشناس و مردمشناسی آن را فراتر از واقعیت و بیرون از دسترس تجربی خود میبیند و محترمانه دربرابرش خاموش مینشیند. تفکر انتقادی و فرآوردهی آن یعنی نظریهی ادبی محصول مواجههی عینی جهان متن با جهان واقع است. متنی که به بازآفرینی واقعیت و بازی با آن میپرازد ماده مناسب برای کار علوم انسانی دارد. متنی که منبعش خیال تابعه و جن و میوز و الهگان سخن و بحر بیکرانهی معانی است کار علم را دشوار می کند. سخنم در نفی تمام عیار شعر نیست، در غلبهی تمام عیار شعر بر زندگی بسیاری از ما محققان ادبیات است.