در کوچه‌های شب؛ از شاعر تاجیک اسفندیار نظر

ابراهیم خدایار

در واپسین روزهای سال ۲۰۱۵ میلادی/ زمستان ۱۳۹۴شمسی، مجموعه شعر شاعر همروزگار تاجیک، اسفندیار نظر (متولد ۲۵ نوامبر ۱۹۷۱م – روستای درغ ناحیۀ عینی از استان سغد)، با نام در کوچه های شب به چاپ رسید.
این دفتر، که ۱۲۵ قطعه شعر در قالب سنتی و نیمایی را در خود جا داده است، در انتشارت عشوریان دوشنبه در قطع رقعی و ۱۰۸ صفحه با خط سیریلیک چاپ شده است. تاریخ سرایش شعرها مربوط به سال های ۱۹۸۹ تا 1995 است؛ یعنی سه دوره از مهم ترین دوره های تاریخ معاصر تاجیکستان:
1. سال های خودشناسی ملی تاجیکان در دورۀ گوباچف (۱۹۸۹-۱۹۹۱)؛
2. سال های نخستین استقلال تاجیکستان (۱۹۹۱-۱۹۹۲) و
3. سال های جنگ شهروندی (۱۹۹۲-۱۹۹۷).
از این منظر تک تک شعرهای این مجموعه را می توان تاریخ مجسم دردهای شاعر جوان از پا گرفتن استقلال تا در افتادن وطن در آتش و خون و برادرکشی نامید. بی جهت نیست در مقدمۀ کوتاه کتاب محتوای اصلی آن وطن پرستی دانسته شده است.
در کوچه های شب نام دومین مجموعه شعر شاعر است که پس از نزدیک به بیست سال از گم شدن اصل دستنویس، که گویا بیش از سه برابر این مجموعه بوده (۳۲۰ ص با یک مقدمۀ مفصل)، چاپ شده است. نخستین مجموعۀ شاعر رجوع اسفندیار نام داشته که در ۲۲ سالگی شاعر (۱۹۹۳) چاپ شده است. در این سال ها چند مجموعه دیگر از شاعر منتشر شده است از جمله مرا سپار و رو (۱۹۹۷)، دو دفتر کوچک با نام های یادگار خون و خاکستر، یک ساقه ریواس (۱۹۹۹) در مسکو، از معبر توفان (۲۰۰۰) و دفتر رباعی ها و دوبیتی های شاعر با نام همخونِ دیوشتیج در تاجیکستان.
اسفندیار نظر علاوه بر چند اثر منثور ادبی و تحقیقی، نوشته ای تحقیقی همراه با گزیدۀ ۹ دفتر شعر سیمین بهبهانی را با نام یک دامن گل در سال ۲۰۱۲ به چاپ رسانده است.
برای شاعر دردهای ملت، روح عصیانگر تاریخ بیداری مردمان آریایی نژاد تاجیک آرزوی سلامت و توفیق دارم و شعر «مناجات» را از این مجموعه تقدیم علاقه مندان شعر فارسی می کنم:
عاشقان در طلبت سر به بیابان دارند
جای تسبیح به کف آبله در جان دارند
این چه عشقی که شهان تاج گذارند و روند
بلخ را دست تعجب به گریبان دارند
غیرت عشق تو نازم که حقیقت طلبان
بار افلاک و زمین بر سر مژگان دارند
در مقامی که محبان به تو دل عرضه کنند
زاهدان بازی به ریش و نخ دامن دارند
همت عشق تو این است که مردان طریق
تازیانه به سر موج خروشان دارند
حکم تو چیست به این قوم فرومایۀ غرب
که همه قصد به جان بنی انسان دارند؟
یا چه گویی تو بدین انجمن صوفی نما
که پی کیسۀ زر تکیه به قرآن دارند؟
از مسلمانی چه گویم به تو ای صاحب دین
که همه در وطنم قصد مسلمان دارند؟
هر کجا می گذرم خلق مسلمان خوار است
هر کجا می نگرم، خال پریشان دارند
سایه های تو که در روی زمین پادشه اند
ای خدا، بر تو که نه، به که ایمان دارند؟
در همه روی جهان هر که مسلمان دیدم
شکوه از بخت بد و سلطۀ سلطان دارند (مارس ۱۹۹۴)
همرسانی کنید:

مطالب وابسته