مصطفی اسلامیه و کتابِ فولاد-قلب او

لطف الله میثمی
روزنامه شرق

مصطفی اسلامیه، آدم خودساخته‌ای بود. به زبان‌های مختلفی؛ از جمله انگلیسی و فرانسوی و آلمانی مسلط بود و زبان فارسی را هم خیلی خوب می‌دانست. اسلامیه مترجمی قابل بود و برای ترجمه‌هایش زحمت بسیاری می‌کشید و تمام  لوازم و ضروریات ترجمه را در اختیار داشت و غرق در کار فرهنگی بود. او ویراستاری چیره‌دست هم بود. کتاب «همه مردان شاه» استیون کینزر را که ترجمه کردم، ایشان ویراستاری کرد و هم‌چنین ویراستار نهایی برخی کتاب‌های دیگر هم بود. اسلامیه چه در کار ترجمه و چه در کار ویراستاری تعهد زیادی داشت و بسیار پرمطالعه بود.

او به جز کار ادبیات و ترجمه، نسبت به اجتماع و وقایع اجتماعی اطرافش هم حساسیت زیادی داشت و همواره وقایع اجتماعی را پیگیری می‌کرد و از این حیث بسیار فعال بود و هیچ‌گاه در برابر اجتماع منفعل نبود. اسلامیه در اکباتان به‌نوعی همسایه ما بود. صبح‌ها پیاده‌روی می‌کرد و خیلی‌ اوقات همدیگر را در نانوایی می‌دیدیم. او بسیار ساده و بی‌تکلف زندگی می‌کرد. تا آن‌جا که می‌دانم دفتر کاری هم نداشت و در خانه کار می‌کرد. ترجمه‌های او آثار ارزشمندی‌اند که امروز از او باقی مانده‌اند اما به‌جز ترجمه‌ها، کتاب «فولادقلب: زندگینامه دکتر محمد مصدق» او هم بسیار ارزشمند است؛ کتابی که در آن به دکتر مصدق و زندگی‌اش پرداخته است. اسلامیه انسانی ملی‌اندیش بود و علاقه بسیار به دکتر مصدق داشت.

ما در این سال‌ها تبادل فرهنگی زیادی داشتیم. هر شماره از «چشم‌انداز ایران» که منتشر می‌شد نسخه‌ای از آن را برای او می‌بردم و چند روز بعد او درباره مطالب مجله نظر می‌داد و نظرات او درباره مطالب مختلف «چشم‌انداز» نشان می‌داد که او به‌واقع انسان محققی بود. اسلامیه هر روز چندین روزنامه می‌خرید و مجلات مختلف را هم همیشه پیگیری می‌کرد. چند روزی بود که می‌خواستم به منزل او بروم که نشد. خبر مرگش واقعا متأثرم کرده است و ناگهانی بودن این مرگ بهت‌‌آمیز و شوک‌آور هم هست. اگرچه مرگ حق است و خیلی خوب است که آدم عاقبت‌ به‌خیر شود؛ چنان‌که او شد.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته