در ستایش فراموشی و پشت سر گذاشتن تاریخ کینه

فرناز سیفی

In Praise of Forgetting by David Rieff will be published by Yale University Press next week. (See: Guardian)

هفته‌ی آینده انتشارات دانشگاه ییل کتاب مهمی را روانه‌ی بازار می‌کند. کتابی برخلاف جریان جاری و شعار رایج «یاد آر»، کتابی در ستایش فراموشی، مهم‌تر از این‌که «ببخشی یا هرگز نبخشی»، تاکید را به بخش دوم گزینه می‌برد: لزوم فراموش کردن برای این‌که صلح بالاخره جوانه‌ای زند، هم‌خوردن این همه گودال چرک جایی پایان یابد و زندگی بالاخره با جرعه‌ای آرامش ادامه یابد.

دیوید ریف، نویسنده‌ی کتاب «در ستایش فراموشی» تحلیل‌گر سیاسی، نویسنده، استاد دانشگاه، عضو موسسه‌ی «ورلد پالیسی» وعضو هیئت‌مدیره‌ی «دیده‌بان حقوق بشر» است. او تنها فرزند سوزان سانتاگ، نویسنده، فیلم‌ساز و فعال سیاسی معروف است. ریف سال‌هاست بحران‌های انسانی، جنگ‌ها، نزاع‌های سیاسی را از نزدیک و دور نظاره می‌کند و اثرات انسانی و حقوق‌بشری این درگیری‌ها را از منظر حقوق‌بشری و در بستر تاریخی تحلیل می‌کند.

روزنامه‌ی «گاردین» در بخش «خواندنی‌های طولانی» پاره‌ای از این کتاب مهم را منتشر کرده است. از همین بخش می‌توان مطمئن بود که کتاب «در ستایش فراموشی» تامل‌برانگیز، خواندنی و مهم است. ریف با بررسی ده‌ها نزاع سیاسی و تاریخی و درگیری و جنگ می‌گوید وقت‌اش است بپذیریم که این همه تاکید بر «حافظه جمعی» و یادآوری با چوب در دست که آهای مردمان «به‌ یاد آرید» و «از یاد نبرید» و تهییج احساسات عمومی با رج زدن صدباره‌ی آن چه گذشت و زخم را بارها باز کردن، ضررهایش بسیار بیشتر از سود احتمالی‌اش در راه صلح و کنارآمدن و لزوم ادامه‌ی زندگی با اندکی آرامش و مدارا بوده است.

او می‌گوید یکی از حیرت‌انگیزترین نمونه‌های فعلی مصیبت این «حافظه‌ جمعی تاریخی» که جلوی چشم همه ماست، اسرائیل است. یک جامعه و خصوصیات انسانی کاملا تغییرشکل پیدا کرده، چون سیاست‌مداران و آدم‌ها و سیاست کلی جامعه با چنگ زدن و کوبیدن مدام بر «حق» زمین و حضور تاریخی و «حافظه تاریخی» دیگر هرچیزی را توجیه می‌کند. به این‌جا رسیدند که حتا در کاوش‌های باستان‌شناسی دنبال پیشبرد دانش نیستند، دنبال تکه‌پاره‌ای می‌گردند تا «ثابت» کنند بله ما این‌جا بودیم و این ربط پیدا می‌کند به آن و پس دیدید حق با ماست؟!

ریف می‌گوید «به یاد آر» شاید هم‌پیمان و هم‌راستای «عدالت» باشد، اما اتفاقا اصلا دوست و همراه «صلح» نیست. او به این گزینه – این «وظیفه اخلاقی» دوران مدرن- که «آن‌ها که تاریخ را نمی‌خوانند، ناچار به تکرار آن هستند» نقد دارد. ده‌ها مثال تاریخی می‌زند که اتفاقا همین زیادی چسبیدن به تجربه تاریخی بدتر جنگ و ویرانی و انتقام به‌بار آورد و چرخه‌ی خشونت را شدت بخشید. شعری از ویسواوا شیمبورسکا را یادآوری می‌کند که بارها خیابان‌های شهر و کشورش را غرق در خون و خشونت دید:

“Reality demands / we also state the following: /life goes on./ It does so near Cannae and Borodino/ At Kosovo Polje and Guernica.”

می‌نویسد همه‌چیز یک‌جایی بالاخره باید تمام شود، حتا عزاداری و مویه. درغیر این‌‌صورت خون هرگز خشک نمی‌شود، پایان آن عشق بزرگ می‌شود پایان توانایی عاشق شدن و دوست داشتن، یا آن‌طور که ایرلندی‌ها می‌گویند مدت‌های مدید بعد از این‌که یک نزاع و دعوا دیگر اصلا معنایی داشته باشد، کینه است که کماکان پابرجا می‌‌ماند. شاید وقت‌اش است از این سوی سکه بگوییم: «فراموش کن، این‌که می‌بخشی یا نمی‌بخشی مساله بعدی است.» مشتاقانه در انتظار کتاب‌ام.

 

همرسانی کنید:

مطالب وابسته