آیدا قجر
گفتگو با فاطمه اختصاری
زیتون
فاطمه اختصاری شاعریست که شعرهایش در سالهای اخیر با استقبال عمومی مواجه شده است. شعرهای او اما مطابق نظر جمهوری اسلامی نیست و همواره با سانسور مواجه میشد تا آنکه در ۲۱ مهر ماه سال جاری از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب ایران به ریاست قاضی مقیسه به اتهامهای «توهین به مقدسات، نشر تصاویر غیر اخلاقی در اینترنت و روبوسی و دست دادن با نامحرم» به یازده سال و نیم حبس و ۹۹ ضربه شلاق محکوم شد. در پی صدور این حکم بود که فاطمه اختصاری به همراه مهدی موسوی ایران را ترک کردند. در گفتوگو با اختصاری درباره تجربههای وی با وزارت ارشاد دولت یازدهم صحبت کردیم تا با ذکر نمونههایی شخصی، فضای ادبیات را در دو سال اخیر ارزیابی کرده باشیم. به گفته او این فضا در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی «به ظاهر» گشایش داشته اما ممیزیها و سانسور همچنان در وزارت ارشاد به قوت خود باقی است. او همچنین در این گفتوگو از مهاجرتش صحبت کرده و به بیان مشکلاتی پرداخته که در نهایت باعث شد پناهجویی را به تن دادن به سانسور ترجیح دهد. اختصاری معتقد است اگرچه حالا میتواند شعرهای خود را بدون سانسور منتشر کند اما به هر حال مخاطبانش ریزش خواهند کرد. او در این گفتوگو توانست حال که از ایران خارج شده به موانع جنسی-جنسیتی که به عنوان یک شاعر زن پیش روی خود داشته اشاره کند. موانعی که در عرصه ادبیات نیز خودنمایی میکند.
شما به تازگی از ایران خارج شدهاید٬ با توجه به تجربیات تان در حوزه ادبیات تاثیر دو سال ریاست جمهوری حسن روحانی را در این عرصه چه میدانید؟ آیا فضای ادبیات در این دو سال تغییری کرده؟
فضای ادبی و فرهنگی به هر حال در ظاهر نسبت به دوره ریاست جمهوری آقای احمدینژاد بازتر شده است. در آن دوران هر کتابی را که برای مجوز به ارشاد میفرستادم ضمن ایرادگیری از محتوا و شعر، کل کتاب رد میشد. بدون اینکه حکمی داشته باشم یا اسمم در لیست افراد سیاسی باشد در واقع ممنوعازکار بودم. اما بالاخره در سال ۹۲ کتابم با تمام سانسورها، بعد از ۸ سال مجوز چاپ گرفت. “کنار جاده فرعی” کتاب دومم بود که منتشر شد و کتابی دیگر پس از یک سال. اما سه نکته در این میان حائز اهمیت است: همین کتابهایی که منتشر شد ۳۰۰ صفحه بود که ارشاد برای ۱۰۰ صفحه آن مجوز داد. این مساله قابل بررسی است که آیا ممیزها ذهن بیماری دارند که از هر چیزی بدترین برداشتها را میکنند؟ متاسفانه مفهوم اثر و شعر برایشان مهم نیست بلکه با کلمه مشکل دارند. به عنوان مثال وقتی میخواهم از مشکلات یک زن بگویم نمیتوانم از کلمه رحم استفاده نکنم یا وقتی میخواهم از روانشناسی فروید در شعر بیاوردم خنده دار است اگر کلمه “آلتمدار” را حذف کنم. وقتی روی کلمات حساسیت وجود دارد و نه مفهومها، دست و پایت بسته است و نمیتوانی وارد بسیاری از موضوعات بشوی.
نکته دوم این است که رویه مشخصی برای سانسور وجود ندارد. تمام مسایلی که برای ممیزها قبیح شناخته میشود شامل سانسور خواهد شد مثل مسایل اروتیک، سیاسی، مذهبی یا عقیدتی. این رویکرد دست نویسنده را میبندد.
نکته سوم عدم برخورد یکسان است. مثلا در حال حاضر در سینما استفاده از یک سری کلمات و اصطلاحها رایج و عادی شده است. مثلا سیگار کشیدن در سینما و تئاتر سانسور نمیشود اما در ادبیات و خصوصا شعر چرا. در داستان فضا کمی بازتر است اما در شعر سانسورها بیشتر است. نمیدانم خود ممیزها کوتهفکر و مریض هستند و ذهنهایی آشفته دارند یا قوانینی که روی شعر اعمال میشود سختگیرانهتر است. برآیند این رویکرد نویسنده را به خودسانسوری میرساند تا آزادی بیان نداشته باشد و نتواند حرف خود را به مردم و چاپ برساند.
این خودسانسوری و رفتن زیر تیغ سانسور چه دستاورد تشویقکنندهای دارد که بسیاری به آن تن میدهند یا خود را ناچار از قبول آن میدانند؟
با تمام سانسورها و قلعوقمعهایی که اعمال میشود مجبور به تغییر شعرهایم میشوم فقط به این دلیل که میخواهم اثرم به دست خوانندهها برسد. اینکه بچههای دورافتادهترین نقاط کشور کتابم را تهیه کنند. تن به سانسور میدهم تا کتابم به چاپ برسد. در عینحال اما هنوز چاپ کتابم تمام نشده بود که رسانه های مربوط به سپاه مثل برنامه بیست و سی، روزنامههای جوان و خبرگزاری فارس علیه آن صحبت کردند. نوشته بودند کتابم محتوای مبتذل دارد و باعث انحراف جوانان میشود. همین رویکرد باعث شد کتابم از نمایشگاه کتاب جمع شود و ناشر جرات نکند بار دیگر با من همکاری کند. این ناشر حتی از چاپ کتاب قبلی هم خواهد ترسید. خیلی وقتها ناشرها کتابهایم را در نمایشگاههای کتابهای شهرستان مثل قاچاق به دست بچههای مشتاق میرساندند. در حالیکه همین کتاب مجوز وزارت ارشاد را داشت.
وزارت ارشاد چطور برخورد میکرد؟ آیا در برخوردهای اینچنینی هیچ وقت حمایتی از مجوزی که برای کتاب شما داده بود صورت گرفت؟
میخواهم همین را بگویم که وزارت ارشاد قدرت دفاع از مجوزی را که خود صادر کرده ندارد. وقتی کتاب من را از نمایشگاه جمع میکردند هیچ قدرت دفاعی نداشت. خاطره خندهداری برایتان میگویم. کتاب آخرم را چاپ کرده بودم اما هنوز وارد نمایشگاه کتاب نشده بود. پیش از برگزاری نمایشگاه باشگاه خبرنگاران و برنامه بیست و سی که تحت کنترل مستقیم اطلاعات سپاه و بازجوها هستند شروع به صحبت از کتابم کردند و موجی منفی به راه انداختند. اولش گفتند کتاب اشعار شاهین نجفی به همراه عکسهای فاطمه اختصاری چاپ شده در حالیکه این ادعا را تنها از تیتر کتاب داشتند: «منتخبی از شعرهای شاد به همراه چند عکس یادگاری». از این عنوان نتیجه گرفته بودند که فاطمه اختصاری عکسهایش را به چاپ رسانده و لابد عکسهایش هم مبتذل است. در حالیکه در آن کتاب هیچ شعری غیر از شعرهای خودم نبود و همینطور هیچ ترانهای که خوانندهای آن را خوانده باشد. خیلی تلخ است که به جای روبهرو شدن با یک اثر و نقد آن و حتی سانسور با شخص مشکل داشته و قصد حذف او را داشته باشند. همان کاری که با ۱۱ سال و نیم زندان من انجام دادند.
مشکل اصلی وزارت ارشاد ممیزها هستند خصوصا آنهایی که جوانترند و تازه وارد محسوب میشوند. ممکن است برخی از این ممیزها سواد ادبی زیادی نداشته باشند. شاید شاعرهایی هستند که قبلا خودشان کتاب شعر داشته اند ولی حالا که وارد ممیزی شدهاند سانسور میکنند. اما جوانها با آنکه ممکن است زمانی شعرهای آزادتری میگفتند، دغدغه مقام، شهرت و پول باعث شده در مقام قدرت باز هم دست به سانسور بزنند. ممیزیهای قدیمیتر ممکن بود بخشی از نوشتهها را بدون آنکه متوجه شوند منتشر کنند. اما جوانترها شعر را میشناسند برای همین رد شدن از این سد سختتر شده است. مثلا یکبار در شعرم به جای دو کلمه سه نقطه گذاشته بودم اما جوانی که مسوول ممیزی کتابم بود با توجه به آنکه خودش شاعر بود از ترکیب قافیهها آن سه نقطه را متوجه شده بود. برای همین دو سه بیت قبل و بعد آن را نیز حذف کرده بود. ورود شاعرهای جوانتر به ممیزی، کمکی به سانسور نکرده چون دغدغههایی غیر از ادبیات دارند.
در این اواخر مورد خشونت نیز قرار گرفتی؟ کدام یک از خشونتها بیشتر برایت سخت بود؟
با این که نمیدانم چه کسانی مسوول آن آزارها بودند اما به طور مثال از ساختمان منزلم که خارج میشدم با ماشینم روبهرو میشدم که به شدت مورد تخریب قرار گرفته بود. روی آن با نوشتن کلماتی به من فحاشی کرده بودند. این اتفاقها آزاردهنده است. در عینحال وقتی امیدی هم به آزادی نسبی ندارید تحمل این فشارها سختتر میشود. باشگاه خبرنگاران جوان و برخی دیگر از خبرگزاریها عکسهای خصوصی من را منتشر کرده و رکیکترین تهمتها را به من زده بودند. عکسهایی که حتی خودم هم هیچوقت آنها را در اینترنت نگذاشته بودم. با این اقدام میخواهند به رابطه من و خانوادهام آسیب بزنند و ذهنیت مردم را با دروغ و توهین به یک نفر، شستوشو بدهند. در تمام جهان این اقدام رفتاری است که اراذل و اوباش انجام میدهند.
با تمام آزارها و همینطور دستاوردهایی که گفتی اما ایران را ترک کردی و به جمع پناهجویان پیوستی. شرایطی که توصیف کردی قبلا هم وجود داشته، اما پس از انتشار خبر حکم حبس و شلاق، ایران را ترک کردی. چه هزینههایی باعث شد پناهندگی را بپذیری؟
من قبلا سوئد بودم و با آنکه دوستانم اصرار به ماندنم داشتند اما میخواستم به ایران برگردم. در حالیکه در سال ۸۹ بازجویی شده و با فشار بسیاری مواجه بودم. چاپ کتاب اولم با مشکل مواجه شده بود. اما ابزار کار من که شاعر و نویسنده هستم زبان است. باید در دل زبان خودم زندگی کنم و با مردم در ارتباط نزدیک باشم تا مشکلات و دغدغههایشان را بدانم. دور شدن از مردم قطعا به ادبیات من ضربه میزند. در کنار این مساله، تمامی مخاطبان من فارسی زبان و در ایران هستند. مگر چقدر فارسی زبان در کل دنیا هست؟ بیرون آمدن یک شاعر و نویسنده از ایران به حرفه ادبی او لطمه میزند. همانطور که به حرفه شعرا و نویسندگانی که پیشتر خارج شده بودند آسیب خورد.
تا زمانی که صرفا فشار و محدودیت برقرار بود، ماندن در ایران برایم قابل تحمل بود، حتی شایعهپراکنیهای سپاه. اما مواجهه با ۱۱ سال و نیم زندان مثل کابوس بود. بیش از ده سال زندان برای شاعر و هنرمند هیچ پیشرفتی در ادبیات به دنبال ندارد. چه تضمینی وجود دارد که بعد از یازده سال و نیم دوباره بتوانم فعالیت کنم؟ از کجا معلوم دوباره بهانه جدیدی جور نشود که اینبار بیست سال زندان به دنبال نداشته باشد؟ چه کسی این ضمانت را به من میدهد؟ من در منزل خودم هم احساس امنیت نداشتم و یک شب نمیتوانستم راحت بخوابم. کابوس زندان رهایم نمیکرد. همانطور که مطمئنم دوری از ایران در نهایت به ادبیات من ضربه میزند؛ همانقدر مطمئن هستم که زندان درازمدت آسیبزننده است. این شد که نهایتا این تصمیم بسیار سخت را گرفتم که از کسانی که دوستشان دارم، مثل مادرم و خانوادهام دل بکنم و سختیهای این سفر را به جان بخرم.
تصویری که از مهاجرت و پناهندگی پیش از این سفر داشتی چقدر با واقعیت کنونی همخوانی دارد؟
من پیشتر به کشورهای اروپایی و آسیای جنوب شرق رفته و با مشکلات آشنا بودم. میدانستم خلاف تصور ما از داخل ایران که فکر میکنیم همه دنیا زبان انگلیسی را میداند مشکل ارتباط برقرار کردن و زبان وجود دارد. میخواستم در تایلند اثری هنری تولید کنم، فیلمی ساختم و میدانم چقدر وارد شدن به محیط و جامعه مشکل است. برای همین وقتی خارج شدم تعجب نکردم. اما چیز دیگری مرا متعجب کرد. فکر میکردم وقتی از ایران خارج شوم، حالا که میتوانم به عنوان یک هنرمند و شاعر آثاری را خلق کنم که در ایران نمیتوانستم، بیشتر مورد حمایت قرار بگیرم. یا هنوز فرصت نبوده یا آنکه همانطور که احساس میکنم بیشتر سوژه خبری هستم. همه دوست دارند با من مصاحبه کنند اما اصلا مشتاق نیستند با من همکاری حرفهای داشته باشند. بازتاب مشکلات من برایشان جذاب است. انگار بدون این مشکلات، به عنوان یک فرد ادبی فرهنگی جذابیتی ندارم. شاید هم جو خارج از ایران به همین شکل است.
نهادهای بینالمللی یا دولتهای دیگر چطور؟ حمایت آنها چطور بود؟
اولویت آنها هم به جای حقوق بشر روابط سیاسیشان است. به جای آنکه به شاعر هنرمندی که از کشورش خارج شده کمک کنند که دوباره سر پای خود بایستد تا به ادبیات بپردازد و در این حوزه موثر باشد اما کاری نمیکنند که سیاستمداران ایران را ناراحت کند. در حالیکه کمک به ادبیات ایران، کمک به ادبیات جهان است. این برخوردها گاهی باعث سرخوردگیام میشود. در عینحال در کنار دوری وحشتناک و تنهایی عمیقی که در این مسیر هست مشکل بزرگ اشتغال نیز وجود دارد. شغلی که با رشته و هنر من مرتبط باشد تا بتوانم کسب درآمد کنم. هنرمند برای تولید اثر ادبی مستقل، بایستی مستقل باشد.
فکر میکنی با ترک ایران مخاطبهایت را از دست میدهی؟
مسلما چون کتابهایم در ایران اجازه چاپ پیدا نخواهند کرد و کتابهای قبلیام جمع خواهند شد مخاطبهایم نیز ریزش خواهند داشت. دیگر در شب شعرهایی که راه ارتباط مستقیم من با جامعه بود حضور ندارم و مخاطبانم به کاربران اینترنت محدود میشود. بخشی از مخاطبان که افراد مسنی بودند نیز بیشتر در تلگرام فعالیت دارند. آنهایی هم که به اینترنت دسترسی دارند به خاطر فیلترینگ و پایین بودن سرعت، به سختی میتوانند وارد شبکههای اجتماعی بشوند. وقتی ایران بودم خصوصا از شهرستان، ممکن بود نتوانم یک فایل یوتیوب را تماشا کنم. مشاهده آنلاین مثل آرزو و خواب میماند. اینها باعث ریزش مخاطب خواهد شد. بخشی هم مخاطبان خارج از ایران هستند که پیش از مهاجرت هم در جمع مخاطبان بودهاند. این مساله از بدیهای مهاجرت است اما خوبیهایی هم دارد مثل آنکه میتوانم اثر خود را بدون سانسور به مخاطبم عرضه کنم. این که مخاطب یک کتاب دستنخورده را مطالعه کند مسلما لذت بیشتری دارد. وضعیت من با شاعر و نویسندهای که بیست سال پیش خارج شده زمین تا آسمان متفاوت است. امروز بالاخره شبکههای اجتماعی و اینترنت به کمک من آمدهاند تا با مخاطبانم در ارتباط باشم.
به شعر در ایران برگردیم. در سالهای اخیر کتابهای شعر بسیاری نیز مجوز انتشار گرفت. از طرفی خیلیها به هویت خود شاعری را نیز افزودهاند. این رویه چه تاثیری در ذائقه مخاطب و کیفیت شعر در ایران داشته؟
این اتفاق وحشتناک تازگی ندارد و الان صرفا نمود آن بیشتر شده است. مردم فکر میکنند برای فیزیک کوانتوم تا گیتار و نقاشی به کلاس و آموزش نیاز دارند اما «شعر باید خودش بیاید» این بیماری اخیر ایران است که شعر را چنین خودجوش میداند. در حالی که این حرف بیمعنی است. نمیشود بدون مطالعه و آگاهی هرکسی چیزی بگوید و اسم آن را شعر بگذارد. برای همین با انبوهی از آثار مواجهیم که کیفیت حداقلی دارند. اگر اثر خوبی هم تولید شده باشد ممکن است نتوانیم در این انبوه، پیدایش کنیم. این رویکرد باعث پایین آمدن سطح ذائقه مخاطب شده است.
چه دلایل دیگری در فضای ادبیات وجود دارد که باعث کاهش سطح اشعار شده است؟
در گذشته گفته میشد هرکس میخواهد وارد شعر بشود باید چند هزار بیت از گذشتگان و شعرای معاصر حفظ کند تا اطلاعات پایهای داشته باشد. اما الان هرکسی که بتواند با نوشتن چهار خط تصویری تکراری ارایه دهد، گفتهها و شعرهایش منتشر میشود. مثلا شعرای قدیمی میتوانستند جلسات بداههگویی داشته باشند و تسلط خود بر شعر و زبان را نشان میدادند در صورتیکه شعرای امروز حتی در ایرادهای وزنی ساده ماندهاند. از طرف دیگر بچههایی که شروع به شعر گفتن کردهاند به شعر به عنوان تفنن نگاه میکنند و نه یک هنر تا بتوانند اوقات فراغت خود را پر کنند. فضای مجازی نیز این مساله را تشدید کرده است. فالوئرها و لایکها و حضور در این فضا آسیب زده است. قبلا شعرا شعرشان را برای ارزیابی به اساتید ارایه میکردند و با نقد مواجه میشدند. امروز یک پست در شبکههای مجازی با تعریف همگانی روبهرو میشود و همه به فالوئر و لایک راضیاند. کتابشان هم چاپ میشود اما با شکست روبهرو میشوند در نتیجه بعد از یک دوره سرخوردگی، شعر و هنر را کنار میگذارند. بدون آنکه نفعی به خود یا ادبیات ایران رسانده باشند.
در صحبتهایت اشاره کردی که برای شعرهایی که به زنان اشاره دارد با مشکل روبهرو هستی. در یک ماه اخیر نیز بحث آزارهای جنسیتی که زنان در محیط حرفهشان مواجهاند مطرح شده است. در حوزه شعر و ادبیات چقدر با تبعیضهای جنسیتی یا آزارها جنسی جنسیتی مواجه شدی؟
متاسفانه در بسیاری موقعیتها به جای آنکه شعر من مورد بررسی قرار بگیرد، شخصیتم را بر اساس جنسیتم بررسی میکنند. این برخورد را از سوی خوانندهها یا کسانی دیدهام که نام خود را منتقد میگذارند و در سایتها و مجلهها مینویسند. گاهی اوقات زنان شاعر با پیشنهاداتی مواجه میشوند که در صورت پاسخ منفی به آن، روی نقد شعرشان نیز تاثیر میگذارد. خیلی از قضاوتها بر اساس شعر صورت نگرفته بلکه زنانگی من هدف بوده است. این رویکرد مختص به چهار نفر منتقد و روزنامهنگار نیست بلکه از سوی اساتید ادبیات نیز چنین برخوردهایی صورت میگیرد. در عینحال تبعیض میان شعرای زن بر همین اساس اتفاق میافتد. یعنی منی که پاسخ منفی دادهام بایکوت میشوم و فردی که به این پیشنهادها پاسخ مثبت میدهد با عنوان «فروغ زمان» خوانده میشود. نتیجه این برخوردها باعث میشود که شعرایی با سطح بسیار پایین در معرض دید مخاطبان قرار میگیرند و برای آنها جلسههای نقد و شعر برگزار میشود اما اگر شاعری پاسخ منفی بدهد در بایکوت خبری قرار میگیرد.
این رویکرد را در وزارت ارشاد و ممیزها نیز شاهدیم. یعنی اگر یک شاعر مرد در شعرش از سیگار کشیدن بنویسد اشکالی بر او وارد نیست اما وقتی من میگویم خودم یا زنی در شعرم سیگار میکشد با ممیزی مواجه میشوم یا سیل پیشنهادات جنسی است که به سمتم سرازیر میشود. در حالیکه تمامی شخصیتهای شعرهایم من نیستم و شاید شخصیتسازی کردهام. در واقع با شعر و شعرا نیز جنسیتی برخورد میشود و تبعیضهایی وجود دارد بین شعرهایی که زن و مرد میگویند. این آزارهای جنسی جنبه دیگری هم دارد که از سوی نهادهای حکومتی ابراز میشود. مثلا وقتی اطلاعات سپاه من را بازداشت میکند در بازجوییها به محیط خصوصی زنانگیام وارد میشود و از چیزهایی صحبت میکند که ربطی به اتهامات من ندارد. مثلا نمایشنامهای نوشتهام که در آن رابطه زن و مرد مخدوش است و نمادگراییهایی نیز صورت گرفته. اما بازجو از من میپرسد “اصلا شما میدانی زن و وشوهر چطور با هم رابطه جنسی دارند؟” یا بازجو صحبتهایی را مطرح میکند که احساس میکنم از حرف زدن در این موارد ارضا میشود. شاید اگر مرد بودم بیشتر درباره نمایشنامهام صحبت میکرد.
البته نمیتوان گفت فقط بازجوهای سپاه این رویکرد وحشتناک را دارند و یک زن را با نگاه جنسی مینگرند بلکه این برخورد از سوی برخی روشنفکران، هنرمندان و مردم هم انجام میشود. مثلا به جای نقد شعر و محتوای آن، شخصیت من را به عنوان یک زن نقد میکنند. مثالی میزنم: متاسف میشوم وقتی آقای ترانهسرایی به جای نقد شعر من و ایراد گرفتن از آن به رنگ موهای من گیر میدهد یا اتهاماتم را به چیزهایی مربوط میکند که حتی دادگاه انقلاب نیز به من نسبت نداده. در واقع چون سواد مقابله با شعر را ندارند، جنسیت و شخصیت من را زیر سوال میبرند. در این شرایط که مردم و روشنفکران نیز چنین رویکردی دارند چه انتظاری میتوان از سپاه داشت؟