روح الامین امینی
“تولد حمیرا جان ملقب به نسرین جان به تاریخ شام دوشنبه ۲۶/ ۲۷ ثور(اردیبهشت) سال ۱۳۳۹ ه.ش ساعت ۸:۳۰ شب در شفاخانه مستورات کابل واقع در جاده میوند صورت گرفته است.”
جمله بالا، اولین جملهای است که در مورد زندگی پر فراز و نشیب دکتر حمیرا نکهت دستگیرزاده نوشته شده است. زندگینامه این شاعر هراتی در دفتر شعر “از پوست تا پوستر” با همین جمله که به قلم پدرش در صفحه آخر قرآنی نوشته شدهاست، آغاز میشود.
خانم نکهت به خاطر شغل پدرش که نظامی بود تا صنف/کلاس ۱۲ را در سه شهر و شش مکتب خواند و بالاخره در سال ۱۳۵۷ از لیسه (دبیرستان) زرغونه کابل سند فراغت گرفت. او در سال ۱۳۵۸ وارد دانشکده حقوق و علوم سیاسی کابل شد. به تحصیلاتش ادامه داد و بالاخره توانست مدرک دکترا را از دانشگاه صوفیه بلغاریا/بلغارستان در زمینه ادبیات شناسی به دست بیاورد.
او در همان سالهای تحصیل همکاریاش را با چند مجلۀ معروف همان زمان و برنامههای مختلف فرهنگی و ادبی در رادیو افغانستان آغاز کرد و در سال ۱۳۶۲ کارمند رسمی این رادیو شد و به عنوان نویسنده و تهیهکننده فعالیتش را شروع کرد. نکهت از سال ۱۳۶۴ همکاری اش را با انجمن نویسندگان جوان آغاز کرد و در تأسیس برنامه های ادبی در مکاتب و دانشگاههای کابل نقشی اساسی داشت که تعدادی از شاعران امروز افغانستان اولین قدمهایشان را در زمینه ادبیات در این کانونها برداشتند.
اولین مجموعه شعر او به نام “شط آبی رهایی” در سال ۱۳۶۹ خورشیدی از سوی اتحادیه نویسندگان افغانستان منتشر شد. از او ۱۳دفتر شعر به جا مانده است.
آخرین دفتر شعری که تا کنون از او منتشر شده است “الفبای سلطه” است که از سوی انتشارات “آن” در سال ۱۳۹۸ روی پیشخوان کتابفروشیها قرار گرفت. شعرهای یک سال اخیر عمر او در مجموعۀ دیگری به نام “خواهرخواندۀ مرجانها” نیز آماده انتشار است.
خانم حمیرا نکهت در طول سالهای شاعری خود اکثر قالبهای رایج این روزگار را آزمود. در مجموعههای شعرش آثاری در قالبهای غزل، نیمایی، سپید، رباعی، دوبیتی و… را میتوان دید.
استاد لطیف ناظمی، شاعر شناخته شده افغانستان چند سال پیش در سخنرانی خود پیرامون شعر بانو نکهت دستگیرزاده یادآور شد: “خیال میکنم سه خصوصیتی که برای شاعر بسیار ضرور است، آهسته آهسته در شعرش سر بدر میآورند؛ نخست شناخت خود و شناخت محیط . دو دیگر دریافت پیوند میان اشیاء و آنچه خود درک میکند؛ سه دیگر ضرورت دریافت ابزار بیان.” بدیهی است شاعری مسلح به این درک و توان در میدان کلمات رزم آور قهاری است که نمود این هنر را میتوان در شعرهایی از این دست دید:
گفتم درختها
با بوتهها برابر و همسان نمیشوند
گفتم درختها
از سینه زمین
چون ناله میجهند
آزادهاند و بسته زندان
نمیشوند
گفتم درختها
چون آیههای فتح
از خاک تا به اوج
همواره دست جانب خورشید
میبرند
گفتی:
درختها
دیگر دریغ، درد
بیگانه از تبسم نورند و روشنی
گفتی درختها
یا دسته تبر شدهاند
یا که چوبِ دار
افسوس
آیینه بلند بهاران
نمیشوند
از دفتر “غزل غریب غربت“، چاپ اول ۱۳۸۳
محتوای شعر حمیرا نکهت آمیختهای است از مفاهیم عاشقانه، اجتماعی و سیاسی هر چند که بر سیاق سنت شعر فارسی گاهی رگههایی از مفاهیم عرفانی نیز در آن مشاهده میشود که این رگهها بیش از این که ناشی از گرایش او به تصوف و عرفان باشد، برخاسته از علاقۀ او به شاعران عارفی همچون عطار و به خصوص مولاناست که در دفترهای شعرش غزلهایی با استقبال از شعرهای معروف مولانا را نیز میتوان دید.
اما نگاه سیاسی و اجتماعی شاعر ریشهای عمیق در جان و جهان او دارد؛ جهانی آشوب زده، درگیر جنگ، استبدادزده و نابرابر که او را از همان دوران کودکی آواره هفتاد شهر و کشور کرد و تا پایان عمر دست از سرش برنداشت. درد توأمانِ غربت و گلولههایی که هر روز پیکر سرزمینش را میآزرد در شعرش متجلی است:
آه ای ملت به غم خفته، ای نشسته به سرخِ ماتمها
سرزمین تو ختم آبادی کشور تو عقیم آزادی
روزگاریست آسمان خفته، نور در چشم اختران خفته
دستهایت به بند ناچاری، ذهنت اما مقیمِ آزادی
دفتر خواهرخوانده مرجان ها، در دست انتشار
روشن است که ذهنی چنین مقیم رهایی به خوبی زنجیرها را میشناسد؛ به آنها نگاه کرده است؛ شنگ شنگشان را شنیده است و استبدادشان را در سرزمینش دیده. عمرِ شاعری حمیرا نکهت در سرزمینی گذشت که در آن همواره نعره زنجیر ترانهخوانی آزادی را به سختی خفه کرده بود، هر چند که خود او سالها بیرون از سرزمینی بود که ذهن و ضمیر و شعر و شعورش با بالهای خونآلود بر فراز آن پرواز میکرد.
با این که نکهت در خانوادهای دانا و مترقی متولد شد و برای خود نیز خانوادهای دانا و مترقی ساخت اما هیچگاه خود را نماد زنان سرزمینش ندید؛ زنانی که رنج نابرابری و نامردمی کمرشان را تا امروز خم کرده است و بر گردههای شان تازیانه میزند:
زنها، های زنهای وطن، با گردی دامن در گرداگرد تن
گاهی از خود بپرسید
صدایتان را
با داس کدام درد
درو کرده اند
دفتر خواهر خواندۀ مرجان ها
و میگوید:
آن زن که به عشق خانه کرده است منم
در نبض بنفشه لانه کرده است منم
هر زن که ستموارگی بودن را
در باور خود ترانه کرده است منم
دفتر الفبای سلطه، انتشارات آن، ۱۳۹۸
از دکتر حمیرا نکهت دستگیرزاده مجموعهای به زبان هلندی نیز منتشر شده است. او بیش از بیست سال در هلند زندگی کرد و نه تنها در افغانستان که در آن سرزمین هم از چهرههای محبوب ادبی در میان مهاجران به شمار میرفت. نکهت واپسین سالها و روزهای زندگیاش را با سرطان دست و پنجه نرم کرد و در ۱۴ سنبله/شهریور سال جاری از جهان رفت. او در یکی از آخرین شعرهایش که در ۲۸ حمل/ فروردین امسال سروده است با مخاطبی هالندی وارد صحبت شده:
همین دیروز
رگهایم مهمان خون تازه شدند
ای هالندی
مرا به مرزهای اندیشه ات راه بده
مرا به حقوق شهروندیات
مرا به اراده آزادت
و وقتی کسی را
به اندازه ریش
و کوتاهی پاچه تنبانش نمی سنجند
پسرم را به حقوق اساسی اش
و مرا و دخترم را
به امنیت حضورمان در جمع
مرا از خود بدان
همین دیروز
خون سرخ شما رگهایم را انباشت
او بیشتر چیزهایی را که برای سرزمین و مردمش میپسندید گویا در آن جغرافیا دیده بود، وقتی از “دهکدههای آسایش”، “شهرهای اعتماد”، “صحراهای همیشه شاداب” و “مهمانی ابرها” در این شعر بلند صحبت میکند. گوشهای از وجود او در آن سرزمین نیز پرورش یافته بود و با حسرت و اندوه خاک مادریاش را با آن مقایسه میکرد.
امید در بخشی از شعرهای حمیرا نکهت جانمایهای اساسی است. امیدی که حتی در واپسین شعرهای او نیز دیده میشود. با وصف این که میدانست به زودی کولهبار سفر میبندد و چشمهایش برای همیشه بسته خواهد شد. شاید ریشه این امید را در توان و جرأتی وصف ناپذیر در وجود او باید جستجو کرد، در وجود زنی که حتی تا آخرین روزهای زندگی با مرگ خود نیز شوخی میکرد. زنی امیدوار به زندگی، به آینده و شاید، حتی به مرگ.
اردیبهشت زادم، همباورِ زمینم
با عشق همسرودم، با عشق همنشینم
دریاست در صدایم وقتی که میسرایم
آزاده و رهایم، زیبایی آفرینم
در من کسی ست پنهان، خورشیدواره تابان
او یک کتاب انسان من حرف اولینم
در من کسیست پنهان پوینده و شتابان
من راهی هراسان او میشود یقینم
من میسرایم از او یا خود سرودِ اویم
آتش به واژه است او یا این که خود همینم
او میکشاندم باز تا لحظه های آغاز
تا ابتدای آواز، بیرونِ کفر و دینم
هر سوی میشتابد تا واژه را بیابد
ماهی شود بتابد آنجا که من نشینم
گیسو زنم به یک سو، با خیز تند آهو
یک دشت از تگ و پو در دست و آستینم
از خویش پر گشایم آیینه مینمایم
ققنوسِ انتهایم عشق است سرزمینم
۱۶ می/مه ۲۰۱۹
نام و آوازه حمیرا نکهت دستگیرزاده فراتر از مرزهای افغانستان بود و اهل قلم جغرافیای فارسیزبان او و آثارش را به خوبی میشناختند. خانم نکهت با شاعران و نویسندگانی مانند سیمین بهبهانی، گلرخسار صفی آوا، محمود دولت آبادی، احمد شاملو، لایق شیر علی و… در بیرون از افغانستان دوستی و تبادل ادبی داشت.
این نوشته را با تکهای از پیام استاد واصف باختری درباره او به پایان میبرم که چند سال پیش به مناسبت مراسم بزرگداشت او نوشته بود:
“دخترم حمیرا نکهت دستگیرزاده! بگذار صنعت التفات به کار برم، تو از بلورین روانترین آدمیانی هستی که من در سراسر زندگی خویش به آنان برخوردهام. شعرت همیشه مرهم ناسورهای روانی من بوده است و دلنوازیهایت همواره نوشینهای که تلخیهای جهان را برای من گوارا ساخته.”