علیرضا آبیز
۹ اسفند ۱۳۹۶ / ۲۸ فوریه ۲۰۱۸
امیرهوشنگ ابتهاج ( ه.ا. سایه) که نود سال پیش در رشت به دنیا آمد، از جمله شاعرانی ست که می توان گفت شاعر به دنیا آمده و برای شاعر شدن رنج بسیار نبرده است. وی در سنین جوانی به طور ذوقی و بدون آموزش خاص بر اوزان و عروض شعر فارسی تسلط می یابد و شعرش از همان آغاز روان و سلیس و عاری از دست اندازهای خامکارانه ست. وزن در شعر او سیال و طبیعی و جوششی و به اصطلاح جویباری ست یعنی مثل جویباری خوش نوا و ملایم و خوش آهنگ جاری ست.
سایه اگر چه در شعر نیمایی و نوقدمایی هم کار کرده و درخشش هایی هم داشته است، عمده ی شهرت و جایگاه ادبی خود را مدیون غزل است. غزل سرایان برجسته ی دوران ما چون شهریار، حسین منزوی و سیمین بهبهانی هر یک وجهی از غزل کلاسیک فارسی را برجسته کردند. در شهریار سوز و گداز عاشقانه ، در منزوی خلاقیت تصویری و نگاه تازه به تغزل و در سیمین بهبهانی استفاده از وزن های مهجور و ابداع وزن های نوین و نیز مضامین اجتماعی آن ها را در نوع کار خود سرآمد کرد. سایه اما در غزل نه نوآوری خاصی به خرج داد و نه موضوع خاصی را برجسته کرد با این همه شماری از بهترین و ماندگارترین غزلیات دوران خود را سرود. باید دید راز موفقیت او چه بود؟
فرزند مشترک حافظ و سعدی
سنت غزل سرایی سبک عراقی غول هایی چون سعدی و حافظ پرورده است. از نظر بسیاری از پژوهشگران، طبع آزمایی در این سبک یعنی هماوردطلبی با این غول ها و تضمین شکست. به گمان من سایه ی غزل سرا تلفیقی از سعدی و حافظ است و راز نفوذ عمیق و گسترده ی او در دل مخاطبان فارسی زبان همین است. کلام او سهل و ممتنع است و در سادگی و روانی به غزلیات سعدی پهلو می زند. در عین حال، حاوی انتقاد اجتماعی ظریف و زیرپوستی به سبک حافظ است و چون حافظ نمادهای ماندگار می سازد. غزلی می نویسد که هر چند حاوی پیام اجتماعی ست، بیش و پیش از هر چیزتغزل است. ایجاد و حفظ این توازن همان چیزی ست که غزل او را مناسب دستگاه های موسیقی سنتی ایرانی می کند. انس سایه با موسیقی از سنین کودکی و نوجوانی به مدد شعر او آمد و دوستی او با اهالی ساز و آواز نیز بعدها به گسترش استثنایی شهرت او کمک کرد.
مدیریت شورای شعر و ترانه و نقش او در برنامه های پرطرفدار موسیقی در رادیو (برنامه ی گلها و گلچین هفته) هم به حفظ و گسترش موسیقی سنتی ایرانی کمک شایانی کرد و هم به افزایش شهرت عام او انجامید. بیش از صد شعر سایه به ترانه درآمد و بر بال رادیو و نوار کاست به سراسر دنیای فارسی زبان سفر کرد. علاوه بر آن شماری از خاطره انگیزترین ترانه ها را سرود و از همکاری نامدارترین موسیقی دان ها و خوانندگان بهره برد.
روشنفکر چپ گرا
همچون بسیاری از نویسندگان و شاعران هم دوران خود، سایه نیز گرایش های سیاسی چپ داشت و به حزب توده نزدیک بود. عصری که سایه در آن بالید، دوران اوج تفکر سوسیالیستی در جهان بود. کمتر روشنفکر نامداری در آن دوران از جذبه ی جادویی سوسیالیسم در امان بود. حزب توده، که سایه طرفدارش بود، در میان روشنفکران ایرانی نفوذ زیادی داشت و از طریق آن ها به ترویج و اشاعه ی ایدئولوژی خود می پرداخت. در عوض از طریق مطبوعات وابسته به اشتهار آنان یاری می رساند. سایه نیز در این داد و ستد سهمی داشت. هم به حزب کمک کرد و هم از کمک حزب برای کسب شهرت بیشتر برخوردار شد. در روزهای طوفانی پس از انقلاب، سایه نیز به دلیل وابستگی به حزب توده و به همراه سایر نویسندگان توده ای از کانون نویسندگان ایران اخراج شد. دلیل این اخراج سیاست حزب در طرفداری بدون انتقاد از روند انقلاب اعلام شد که با موضع انتقادی اکثریت اعضای کانون نویسندگان ناهمخوان بود. به هر تقدیر، این موضوع سبب نشد که سایه از بگیر و ببندهای سال های نخست انقلاب بر کنار بماند. او نیز مدتی به زندان افتاد تا تاوان چپ اندیشی خود را داده باشد.
سوسیالیسم در شعر او – به ویژه در شعرهای نیمایی – نمودی عینی دارد. این نوع سوسیالیسم اما ریشه در رمانتیسیسم دارد. ابتهاج نیز چون سایر شاعران رمانتیک به رخدادهای اجتماعی واکنش عاطفی و احساساتی نشان می دهد. در جنبش رمانتیسیسم همان قدر که شاعر به طبیعت روی می آورد و جماد و نبات را صاحب روح و جان می بیند، همان قدر و بلکه بیشتر هم به مردم و انسان نظر دارد. انسان و به ویژه فرودستان موضوع رایجی در شعر رمانتیک است. ورزدورث و کولریج و ویلیام بلیک در مورد زالوجمع کن ها و بخاری پاک کن ها شعر می سرودند. این نوع نگرش اجتماعی البته بیشتر از منظر احساسات می گذرد. در شعر سایه نیز همین را می بینیم. شعرهای انقلابی او هم رنگ و بوی عاشقانه و تغزلی دارند ( مثلا گالیا یا ارغوان). از همین رو، وجه سیاسی در شعر او بر خلاف برخی دیگر از شاعران چپ گرای همدوره اش ( مثلا سیاوش کسرایی، جعفر کوش آبادی، خسرو گلسرخی ) کمرنگ است شاید به این دلیل که او بیش و پیش از هرچیز شاعر تغزل است.
حافظ به سعی سایه
سایه نمونه عینی شاعر مثالی در ذهنیت ایرانی است. شاعری که ذوق شعر او در جوانی شکوفا می شود. به قلب های مردمش نفوذ می کند. شهرت عام می یابد و در صدر می نشیند. شعرش را هم در قیام سیاسی و اجتماعی می خوانند و هم در راز و نیاز عاشقانه زمزمه می کنند. به گمانم این فرصت ها برای کمتر کسی به دست بیاید. ابزار موسیقی و رسانه و شعر و سیاست و روشنفکری همه در خدمت سایه بودند تا از او شاعری یگانه در دورانی بسازند که شعر و روشنفکر هنوز نقش اجتماعی عمده ای در جامعه داشتند. با این همه، آنچه از سایه باقی خواهد ماند بی تردید غزل های آبدار و جاندار اوست که مثل آب روان جان فزا و مثل در خوشاب خوش بر و روی اند.