بهار عربی امیدهای بسیاری را در خاورمیانه و شمال آفریقا زنده کرد اما در نیمه راه به پاییزهای مختلفی رسید. «دو رویداد مهم در پیش است که با تکیه بر آنها میتوان عیار ادبیات عرب را به محک گذاشت: جایزه بوکر ادبی و نمایشگاه کتاب ابوظبی به عنوان مهمترین نمایشگاه کتاب در جهان عرب. هر دو این رویدادها در آوریل ۲۰۱۶ اتفاق میافتد. از هماکنون اما میتوان در یک نگاه به کشش و کوششی که در ادبیات عرب نهفته پی برد.» از پرونده ویژه و پر-و-پیمان رادیو زمانه برای ادب و فرهنگ عرب مطلب زیر را برای مخاطبان راهک انتخاب کرده ایم.
الاهه نجفی
رادیو زمانه
مدتی ست که بهره کشی از خدمتکاران در عربستان و در کشورهای حاشیه خلیج فارس در سال های گذشته خبرساز بوده است. دیده بان حقوق بشر گزارش می دهد که بیش از ۱۴۶ هزار زن از کشورهای مختلف جهان در امارات متحده عربی در خانههای ثروتمندان کارگری میکنند. دیدهبان حقوق بشر اعلام کرده است که با این کارگران نه تنها بدرفتاری میشود، بلکه حتی آنها را به بردگی جنسی وامیدارند.
«ساقه بامبو» ماجرای یک دختر جوان فیلیپینی به نام ژوزفین است که برای کارگری در خانواده طاروف به کویت مهاجرت می کند. رشید، تنها پسر درونگرای این خانواده به ژوزفین دل می بازد. ژوزفین از او بار می گیرد، آن ها با هم ازدواج می کند و عیسی متولد می شود. اما مادر و سه خواهر رشید، عروس خارجی را از خود می رانند و رشید را طرد می کنند و سرانجام کار آن ها به جدایی می کشد. عیسی اما مانند کلفت زاده ای در دامن این خانواده پرورش پیدا می کند. چیستی و کیستی او اما مخدوش است: نشانه ای از رشد ناهمگون و بحران های ژرف هویتی در رویارویی یک جامعه اسلامی سنت زده با جوامع و فرهنگ های دیگر؟
سعود السنعوسی گفته است: موضوع «ساقه بامبو» بسیار وسیع تر از بدرفتاری با خدمتکاران در کشورهای عربی ست. در این رمان می خواستم مشکل پذیرش «آن دیگری» در جوامع اسلامی را مطرح کنم. عیسی، شخصیت اصلی این رمان بین فیلیپین و کویت سرگردان است، اما این یک مشکل جهانی ست. مکزیکی های مقیم آمریکا یا عراقی های مقیم سوئد هم همین مشکل را دارند. پس بحث فقط بر سر هویت یابی نیست. بحث بر سر آمادگی برای پذیرش دیگری ست.
در ادبیات معاصر ایران، ابراهیم گلستان نخستین بار در داستان «از روزگار رفته حکایت» جایگاه خدمتکار در خانواده ایرانی و پیوند عاطفی فرزندان خانواده مرفه با خدمتکار را نمایان کرد. بعدها مهشید امیرشاهی در داستان هایی همین مضمون را با توجه خاص به دگرگونی های اجتماعی پس از اصلاحات ارضی نشان داد. در این داستان ها آنچه که دنیای کلفت و نوکر با ارباب را از هم جدا می کند، فقط اختلاف بین دو لایه اجتماعی ست. در رمان سعود السنعوسی با سویه ژرف تری از رابطه ارباب و خدمتکار آشنا می شویم: خدمتکار در خانواده عرب کنیز و بنده ای بیش نیست. داستان در کویت آغاز می شود و سپس از دریچه ذهن ژوزفین با تصوری که او پیش از مهاجرت به کویت داشته آشنا می شویم: مهاجرت به سرزمینی نفت خیز و مرفه برای رهایی از فقر در فیلیپین. اما در عمل نه تنها او از این رفاه سهمی نمی برد، بلکه حتی عیسی، فرزند او هم با وجود آنکه ملیت کویتی دارد، اما به خاطر دورگه بودنش در خانواده منزوی ست: ساقه شکننده بامبویی که ریشه محکمی ندارد. یک انسان بی ریشه در جایگاهی بین دنیای اربابان و بندگانشان.
سعود السنوسی می گوید: بعد از آنکه رمان «ساقه بامبو» جایزه بوکر عرب را به دست آورد، برخی مرا متهم کردند که می خواسته ام تصویر ناخوشایندی از کشورم به دست دهم. چنین نبود. هدف من این بود که درک خواننده از خدمتکار خارجی را ارتقا دهم. ما در کنار هم در یک خانواده زندگی می کنیم، اما درک درستی از هم نداریم. بسیاری خدمتکارانشان را به چشم یک ربات می بینند. با خواندن این رمان امیدوارم تصور آن ها از خدمتکار تغییر کند. این هدف و انگیزه من از نوشتن این رمان بود.
عیسی هرچند که فرزند مشروع خانواده طاروف است، اما با مادربزرگ و عمه هایش بر سر یک سفره نمی نشیند. او در پستو می خوابد و با خدمتکاران معاشرت دارد. همه از سرگذشت او آگاه اند. یکی از خدمتکاران به تمسخر به او می گوید: «ما نه احساس داریم و نه قرار است که چیزی را بفهمیم.»
برخلاف آثاری که در ادبیات معاصر ایران درباره ارباب و نوکر یا کلفتش نوشته شده، در «ساقه بامبو» هیچگونه ارتباط انسانی بین دو دنیای ارباب و خدمتکار نیست. آن ها در کنار هم اما بسیار دور از هم زندگی می کنند. در پایان، عیسی همه تحقیرها را درونی می کند. او با خود می اندیشد: «شاید به راستی من در مقایسه با کویتی ها انسان عقب مانده ای هستم.»
یکی برتر است، دیگری فروتر. این سرنوشت و داغ بنده و بنده زاده در یک جامعه اسلامی مبتنی بر تبعیض است. دستاورد سعود السنعوسی در این میان این است که این تفاوت ها را در جهان رمان اش از میان برمی دارد. در رمان او شیعه و سنی، مسلمان و مسیحی، کویتی و غیر کویتی همه انسان اند. فقط ارتباط بین آن ها مخدوش شده است.
سعود السنعوسی ۳۳ سال دارد و جوان ترین برنده جایزه ادبی بوکر عرب است. رمان او به چند زبان از جمله به انگلیسی و آلمانی منتشر شده و پربازتاب و پرخواننده بوده است.
——————-
*رمان سنعوسی به فارسی هم ترجمه شده است. یادداشت پیام حیدر قزوینی را پیشتر در راهک منتشر کرده ایم.