علی صدیقی
شهروند
من یک درختم
اورحان پاموک
ترجمه ایرج نوبخت
تهران: نشر دنیای نو، ۱۳۹۳
۱. ایرج نوبخت مترجم باسابقه ی ادبیات ترکیه گزیده ای از داستان های اورحان پاموک به انتخاب نویسنده را در مجموعه ای به نام “من یک درختم” به فارسی برگردانده و نشر دنیای نو در سال ۱۳۹۳ آن را در ۱۴۳ صفحه منتشر کرده است. پاموک داستان مجموعه ی من یک درختم را از کتاب های ”کتاب سیاه”، “نام من گل سرخ”، “رنگ های دیگر”، و ”استانبول – خاطره ها و شهر” خود انتخاب کرده و طرح روی جلد آن را با نقاشی یک درخت از خود، به چاپ سپرده است.
نویسنده در ”یادداشت برای خواننده” دلیل گزینش این پاره از داستان ها را که به تناسب چه ویژگی ای آن ها را کنار هم قرار داده (به جز صدای سخن گوی داستان یا عنصر روایت که هنگام انتخاب به آن توجه کرده) اشاره نکرده؛ خاصه که این داستان ها برش هایی هر چند مستقل از رمان های یاد شده و نیز از زندگی نامه ی داستانی (استانبول، خاطره ها و شهر) اویند و نه گزیده ای از داستان های کوتاه که مترجم یا ناشر بر جلد فارسی کتاب، عنوان”مجموعه داستان کوتاه” را ذکر کرده است. در مورد انتخاب و گزیدگی داستان های “من یک درختم”به نظر می رسد پاموک در کنار آزموده هایی روایی و این که ”چه کسی روایت می کند؟”، به ویژگی های مضمونی و موضوعی مورد علاقه خود، هنر نقاشی و شخصیت نقاشان هم توجه داشته است. فضای مرکزی داستان های ”خان حسود و زیبای تاتار”، ”فاخر شاه و نریمان سلطان”، “هنگامی که نقاش به مرز نابینایی نزدیک می شود” و “من یک درختم” با روایت های متنوع داستانی، موضوع هنر نقاشی و احوال نقاشان هنرمند را روایت می کنند، و “سال های دوره متوسطه مولود” و “مغازه علاءالدین” از نمونه هایی هستند که با دغدغه تکنیک روایت پدید آمده اند.
چیزی که مترجم در یادداشت کوتاه خود به عنوان یک ویژگی در این اثر اورحان پاموک اشاره دارد، نثر متفاوت نویسنده است: “نثر پاموک در این اثر در عین سادگی گاهی نامنسجم به نظر می آید بیشتر اوقات فعل ها را حذف می کند و جمله ها و مفاهیم گوناگون را با یک فعل به پایان می برد. این ویژگی کار ترجمه را حساس تر می سازد، به این امید که اثر در برگردان مسخ نشده باشد.” این ویژگی از سبک نگارشی پاموک اما، جز در داستان “خان حسود و زیبای تاتار” در هیچ داستان دیگری به چشم نمی آید. به احتمال، مترجم به خاطر چیزی که آن را مسخ شدگی اثر می نامد، موارد بیشتری از شیوه نثر پاموک را آسانخوان کرده است.
ایرج نوبخت مترجم کتاب من یک درختم، تحصیلات دانشگاهی خود را در دهه ۷۰ میلادی در کشور ترکیه به پایان برده و تاکنون آثار متعددی از ادبیات این کشور را به فارسی برگردانده است. از میان ترجمه های او دو اثر یاشار کمال به نام های ”بگذار خارستان بسوزد” و “شاهین آناورزا” و نیز “تاریخ عثمانی” اثر “اسماعیل اوزون چارشی لی” در ۶ جلد، از شهرت بیشتری برخوردارند.
۲. دو عنصر تاریخ و خاطره در داستان های من یک درختم، نقشی دایمی دارند. این دو پاره ذهنی اورحان پاموک، از نخستین رمانش ”آقای جودت و پسران” (۱۹۸۲) و رمان ”خانه سکوت”(۱۹۸۳) که زندگی و خاطره هر شخصیت از زبان او تعریف می شود تا “بیگانه در ذهنم”(۲۰۱۴)۱، همواره حضوری تکرار شونده، پررنگ و تعیین کننده در آثارش داشته اند.
با تعلق ذهنی پاموک نسبت به یادها و تاریخ، گاه آخرین روزهای امپراتوری عثمانی در روایت مادربزرگ رمان “خانه سکوت”، رنگ داستانی می گیرند و گاه این تعلق خاطر در ستایش نقاشان دهه ۵۰ میلادی شهر زادگاه او استانبول، به رمان ”نام من سرخ” می انجامد. تعدادی از داستان های من یک درختم به موتیف نقاشی و نقاشان اختصاص دارد؛ چه نقاشان بزرگی که در سرزمین ایران (نقاشان دوران صفویه و پیش از آن) پدید آمده و زیسته اند و چه به هنرمندان این هنر در پایتخت عثمانی در شهر استانبول. در میان داستان های من یک درختم، بیش از همه داستان ”هنگامی که نقاش به مرز نابینایی نزدیک می شود” شیفتگی او به هنر نقاشی و ادای دینش به نقاشان را از جان گذشتگی عارفانه نقاش در برابر عشق به نقاشی، معنا می بخشد. این علاقه داستانی اورحان پاموک به نقاشی، به شیفتگی دوران کودکی و جوانی اش به هنر نقاشی بازمی گردد. او در یادداشت برای خواننده این کتاب می نویسد: «من در کودکی و جوانی خواستم نقاش بشوم. نقاشی های بسیار کردم (از جمله درخت روی جلد). این تجربه را در کتاب “نام من سرخ” برای معرفی نقاشان ۱۹۵۰ استانبول به کار بردم.»
از این جهت به یک تعبیر روحیه هنری پاموک را می توان ارضاء نشده دانست، چرا که او در دست یابی به آرزوهای هنریش در نقاشی ناکام مانده است. شاید از همین روست که این نویسنده در اوج رمان نویسی و شهرت جهانی، در رمان ”موزه معصومیت” خود را “هنرمندی شکست خورده” می نامد.
موضوع دیگر برای پاموک، مسئله روایت در داستان است. اغلب نویسندگان مهم جهان همواره به مسئله روایت و به گستردگی قالب های روایی اندیشیده اند و در شیوه کار و در صحنه داستان و رمان، با تنوع تکنیک روایی به مسئله روایت پاسخ داده اند. این چیزی است که اورحان پاموک را نیز نه تنها در این گزیده ها، بلکه در اغلب رمان هایش با آن به رودر رویی عملی واداشته است.
«در این جا چه کسی حوادث را می بیند؟ چه کسی روایت می کند؟ این صدایی که سخن می گوید و روایت می کند کیست؟ رمان نویسی، هنر سخن گفتن انسان از زندگی خویشتن همچون سخن گفتن از زندگی دیگری و از زندگی دیگری سخن گفتن مانند سخن گفتن از خویشتن است.»
این جملات پرسش و پاسخی است که پاموک در یادداشت مستقیم خود با خواننده اش بیان می کند و در داستان های خود به شیوه ای هنرمندانه آن را می آزماید و مخاطبش را در برابر زیبایی های متنوع روایت گری خود قرار می دهد. در داستان “من یک درخت هستم”، درخت نقاشی شده، راوی است و در داستان “سال های دوره متوسطه مولود” داستان راویان مختلف دارد: ناظم مدرسه (اسکلت)، داماد، مصطفی افندی، موهینی، از جمله روایتگران زندگی مولود اند که در کنار راوی همهچیزدانی که بر بالای داستان نشسته در کلیت داستان مجموع ترکیب روایی آن را هدایت می کنند. در ”مغازه علاءالدین” خاطره نویس (نویسنده و روزنامه نگار داستان) پا به پای خاطره ساز (علاءالدین صاحب مغازه) پیش می رود و روایت گاه چنان سرعت می گیرد که فراتر از آنان، به خاطره بسیاری از مشتریان دانش آموز و خانه های مردم عادی که با اجناس ارزان خرازی علاءالدین در سال های دور (به تبع مد) خرید کرده اند، سرک می کشد.
۳. در یک داستان تاریخی به ویژه، شاید انتظار آن است که داستان بنا به نظر “تزوتان تودوروف”با یک “گزاره روایی” آغاز شود، اما نخستین داستان کتاب، که داستانی تاریخی و از هر نگاه، اثری تکان دهنده است با این جمله استفهامی کم و بیش فلسفی شروع می شود: دیدن مردی گریان از چه روی ما را دستپاچه و مضطرب می کند؟ در داستان “جلاد و چهره گریان”، در سیصد سال قبل، جلاد مشهور دربار عثمانی ”قره عمر”، به دستور سلطان، برای بریدن سر یک نظامی بلندپایه خطاکار در ارض روم، به آن جا می رود و همچون تمام ماموریت های پیشین، کار خود را به انجام می رساند و با سر بریده ”عبدی پاشا” به سوی پایتخت حرکت می کند. یک اتفاق ساده اما سبب می شود تا جلاد خود سرش را در بازگشت به دربار از دست بدهد. در میانه راه بازگشت، چهره گریان مقتول مدام در برابر جلاد ظاهر می شود، چرا که قره عمر جلاد، پس از سی سال گرفتن جان قربانیان، برای اولین بار در چهره گریان مقتول چیزی می بیند که او را به تردید می کشاند. چهره غیر عادی عبدی پاشا به هنگام مرگ باعث می شود جلاد برخلاف معمول، هنگام بریدن سر قربانی با پارچه ای رویش را بپوشاند. با این وجود، تمهید داستان برای بازگشت یک وجدان، وجدانی که می تواند به سراغ یک جلاد هم بیاید، کافی است.
تردیدهای او به مرور به گریه و هق هق انسان درونش می انجامد و در هم آمیزی با خاطرات کودکی اش، او را رها نمی کند. یک غفلت او به هنگام حمل سر بریده با ترتیب و آداب خاص، باعث می شود چهره مقتول از شناسایی بیفتد و کارشناسان دربار، جلاد را به جرم رشوه از عبدالله پاشا و بریدن سر یک چوپان به جای او، به قطع سر محکوم کنند و او به این ترتیب سرش را به جلاد دیگری می سپارد. شایعه زنده ماندن عبدی پاشا اما برای حکومت گران تمام می شود. شورش در منطقه ارض روم آغاز می شود و به جنگ بیست ساله با دربار عثمانی می انجامد و ۶۵۰۰ نفر در آن جان خود را از دست می دهند. چیزی که این داستان را برجسته می سازد جدا از شیوه روایت جذاب، فکر نهفته در پرورش درونمایه اثر است: در تاریک ترین روح انسانی، امکان جرقه زدنی که به روشنایی و بیداری وجدان ناپدید شده بیانجامد، میسر است.
در چهار داستان بعدی کتاب، پاموک بسان خورخه لوئیس بورخس، در داستان های خود خواننده را با دانش و شناخت تاریخی، هنری و اجتماعی اش از ملل دیگر، شگفت زده می کند. هر چهار داستان که هر کدام با تم ستایش از هنر نقاشی پدید آمده اند با موضوع و شخصیت نقاشان شهرهای اصفهان، هرات، شیراز، مشهد در دوره های تاریخی مختلف ایران چه پیش از صفویه و چه در دوره آن، داستانی شده اند. چهره پردازان دربارهای ایران در ترسیم چهره های زنان و مردان داستان های عاشقانه و پادشاهان، چنان زبردستند که گویی هر چهره ای را تا ابد جاودانه می سازند. در این میان خود هنرمندان نقاش در نهایت به خاطر کار مداوم با رنگ و قلم و نور، عاشقانه در انتظار کوری می نشینند؛ چرا که نقاشی هدیه ای الهی است که در پایان راه، نقاش با کوری چشم هایش به اوج بینایی و نور می رسد. در داستان “هنگامی که نقاش به مرز نابینایی می رسد” استاد میرک در پایان کار با سکوت عرفانی خود، به انتظار درون بینای پس از کوری می نشیند.
در داستان قدرتمند “من یک درختم” اورحان پاموک با به کارگیری شیوه ای نو از روایت، با شواهد تاریخی از هنر نقاشی در ایران، داستانی استادانه خلق می کند. شاه تهماسب صفوی پس زایل شدن عقلش پایتخت خود را از تبریز به قزوین منتقل می کند و به این ترتیب، “آفرینندگان با شکوه ترین شاهکارهای جهان شامل صحافان، خطاطان، تذهیب کاران و نقاشان معجزه گر در شهرهای مختلف پراکنده می شوند.” شاه نسبت به خواهرزاده و داماد هنر دوستش که والی مشهد است و هنرمندان را در کنار خود پناه داده، حسادت می ورزد و هر زمان او را والی شهرهای کوچک تر و کوچک تر می کند تا او نتواند از عهده نگهداری هنرمندان برآید. نقاشان و هنرمندان دیگر، باز هم پراکنده می شوند، اما نقاشی، خطاطی و تذهیب یک کتاب مهم، هفت اورنگ ناتمام می ماند. بنابر این، کتابداری وفادار برای تکمیل کتاب، کارش این می شود که به همراه سوارکاران دیگر صفحات نیمه تمام کتاب را به هنرمندان ساکن در شهرهای دیگر برسانند و با تکمیل هر بخش به سوی شهر و سرزمینی دیگر حرکت کنند. در یکی از سفرها یک صفحه از نقاشی که از یک درخت است گم می شود و در نهایت سال ها بعد سر از استانبول درمی آورد و داستان خود را روایت می کند. درخت سخنگو -راوی- در استانبول با شیوه نقاشی نقاشان غرب که عین خود اشیاء و یا خود چهره و اندام انسان نقاشی می کنند آشنا می شود و راضی است که چون آنان نیست، چرا که اگر چنان بود ”سگ های استانبول مرا درخت واقعی می پنداشتند و به رویم می شاشیدند، بلکه من می خواهم نه خود یک درخت، که مفهوم آن باشم.”
داستان های “نمی توانید بخوابید”، “مادرم، پدرم و غیبت هایشان”، “شادی ها و دلتنگی های مدرسه”، “به مدرسه نخواهم رفت”،”سال های دوره ی متوسطه مولود” و ” مغازه علاءالدین” در فضایی کم و بیش مشترک و با تمی اجتماعی، عاشقانه و نوستالژیک، خاطره نگاریی هایی از رویدادهای دوره نوجوانی هستند. در میان این چند داستان ،”سال های دوره ی متوسطه مولود” که بریده ای از رمان “بیگانه در ذهنم” است از برجستگی بیشتری برخوردار است.
یکی از داستان های مجموعه من یک درختم، اما با بقیه به لحاظ مضمون و فرم متفاوت است. داستان “اولین و آخرین گفتگوی قاتل و مقتول” با فرمی نمایشی، دیالوگ های قاتل و مقتولی است که قاتل بر پایه تصمیم انتقام جویانه یک گروه اسلامگرا، از روستایی دور افتاده در ترکیه برای قتل یک پروفسور لائیک به شهر می رود. مرد متعصب مذهبی به دفتر استاد یلماز نوری راه می یابد و با او به مکالمه می نشیند و او را به جرم تشویق دختران مسلمان ترکیه به بی حجابی، هر بار با طپانچه خود تهدید می کند. خشکه مقدس روستایی که طبق پیمان با گروه اسلامگرای روستا باید ماموریت خود را به پایان برساند در نهایت با شلیک سه گلوله به زندگی استاد یلماز نوری پایان می دهد.
*رمانی که با نام “بیگانه در ذهنم” در این مقاله به آن اشاره شده، همان رمان پاموک است که با نام “آن شگفتی پس یادهای من” هر هفته در شهروند با ترجمه حسن زرهی و بهرام بهرامی به صورت پاورقی منتشر می شود.